به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان_ نوشین کریمی
همه کارهایت را برای رفتن به کربلا و شرکت در مراسم اربعین کرده ای و فقط یک اتفاق کوچک باعث می شود برنامه ات به هم بریزد.
لابه لای روزمرگی هایت، کارهای خانه و فرزندان و رفت و آمدهای بین این اداره و آن اداره برای تهیه خبر، مصاحبه و گزارش خسته ات می کنند و نایی برای ادامه که نمی ماند هیچ، فرصتی برای جمع و جور کردن افکارت نمی یابی.
پس از نیم ساعت ماندن در ضلع سوزان آفتاب ماشین گیرم می آید و سوار شده نشده سرم را به شیشه میچسبانم و نم نم اشک چشمهایم را پر می کند.
خانمی با فرزند خردسالش کنارم مینشیند و راننده با گذاشتن روضه حسین حسین حرکت میکند. در بین راه کودک بی قراری کرده و مادر برای آرام کردنش چیزی دستش می دهد تا سرگرم شود ... حواسم پرت کودک بود که گوشیم زنگ خورد و «خانم نوری» همسایه ام پشت خط دعوتم کرد برای یک کار فرهنگی و اجتماعی به پارک شهر بیایم، به قدری خسته بودم که جواب قاطع ندادم ولی به محض اینکه به شهر محل سکونتم رسیدم احساس کردم با این حجم دلتنگی حوصله رفتن به خانه هم ندارم.
راهم را به سمت پارک کج کردم و وقتی نزدیکتر شدم لبخند کنار لبم نشست.
چند تا زیر انداز و چند نفر خانم و عده ای نوجوان و کودک را دیدم که انگاری پیک نیک آمده باشند سرشان پایین و مشغول کاری بودند.
خانم نوری تا متوجه حضورم شد دستی تکان داد و من سرعت قدمهایم را بیشتر کردم. هنوز به محل نشستنشان نرسیده بودم که خانمی با روی گشاده و گویی آشنا به سمتم آمد و با استقبال به داخل جمع راهنماییم کرد.
در بین سلام و احوالپرسی با زنان و کودکانی که روی زیراندازها نشسته بودند چشمانم به پارچه ها و کامواها و قاشق های یکبار مصرفی افتاد که توی دست حاضرین بالا و پایین میشد.
با صدای «عمه ساره» گفتن بچه ها که گویی در کلاس کاردستی نشسته اند به خودم آمدم و تا بپرسم اینجا چه خبراست دیدم عابری از گوشه پارک در حال رد شدن است و کسی که به استقبالم آمده بود همانطور با هیجان و مهربانی و رویی گشاده به سمتش می رود و از او دعوت می کند که به جمع ما بپیوندد.
نتوانستم لبخندم را پنهان کنم و گفتم اینجا گرو کشی می کنید و خانم نوری در جواب گفت: «عمه ساره» ما را هم اینطوری دعوت کرد. و همه لبخند زدند.
حالا متوجه شده بودم خانمی که به استقبالم آمده اسمش «ساره» است. اینکه کیست و اینجا در حال چه کاری هستند مشتاقم کرد بیشتر بدانم.
پرجنب و جوش و با انگیزه به هر سوالی که خانم ها و کودکان حین انجام کار داشتند پاسخ میداد و یکجا بند نمیشد، من هم با او لابه لای نشستن ها و ایستادن هایش، توضیحات و تشویق کردن هایش به کارها نگاه می کردم و سوال می پرسیدم.
خودش را «ساره سلمانی» متولد سال پیروزی عملیات مرصاد و دو رگه ی گیلانی_ اصفهانی معرفی کرد که بزرگ شده تهران است.
وی با بیان اینکه اینجا اسباب بازی های نمدی و پارچه ای و کاموایی بیاد سهساله کربلا و برای زائر کوچولو های امامحسین(ع) به عنوان رزق و هدایای اربعینی درست می کنیم، گفت: همینکه به عشق امام حسین(ع) بی تفاوت نباشیم هم خیلی قشنگ است.
سلمانی با بیان اینکه دانشجوی تهران بودم که با چند هیئت دانشجویی و برخی کلاسهای مختص خانوم ها آشنا شدم... و مجموعه ثمرات آن فعالیتهای انتهای دهه هشتاد و اوایل دهه نود، شده همین «عمه ساره» که در هیئات مختلف، چه در هیئات مناسبتی محرم، فاطمیه، ماه مبارک رمضان و چه در طول سال در هیئات هفتگی یکی از اعضای فعال حسینیه کودک شان شدم...
وی با اشاره به اینکه سال ۸۹ که شروع وحشیگری داعش بود، اولین سالی بود که سعادت نصیبم شد که در مسیر نور باشم بیان کرد: آنجا مهمان نوازی کودکان و زائران کوچک، دلم را متوجه این کار کرد و خواستم هر وقت که به کربلا می آیم به یاد طفل سه ساله کربلا و همه کودکان زائر وسیله ای برای بازی و سرگرمی به همراه داشته باشم که سختی و خستگی راه تا حدودی برایشان لذتبخش و سرگرم کننده باشد.
سلمانی با اشاره به اینکه خیلی از عروسک ها با پارچههای بازیافتی تمیز تهیه می شوند گفت: این فعالیت ها علاوه بر مادرهای خوبمان، برای دست ورزی دخترهای ۶ تا ۱۳ سال هم خوب است و باعث سرگرمی و آموزش و مهارتشان می شود و فرهنگ استفاده از امکانات موجود، خوب مشاهده کردن و بالابردن هوش دیداری، مهارت برش و دوخت ساده و بالا بردن اعتماد به نفس را به همراه دارد.
وی اضافه کرد: امسال هم عروسک پارچه ای و قاشقی، پیکسل ستاره و اسم امام رضا(ع)، توپ کاموایی و کلی گلسر و... و. را برای خادمکوچولوهای امام حسین(ع) آماده کرده ایم تا در سفر اربعین با خود به سوغات ببریم.
سلمانی ضمن قدردانی از همه کسانی که به پارک آمدند تا هدایای بیشتری برای زائر کوچولوهای امامحسین(ع) درست شود گفت: اینجوری هر موکبی که مهمان بودیم به نشان تشکر به خادمینش چیزی هدیه میدهیم.
وی با استناد به فرمایش امیرالمؤمنین(ع)
«لَأن اُهدِی لأخِی المُسلِمِ هَدِیَّةً تَنفَعُهُ أحَبُّ إلَیَّ مِن أن أتَصَدَّقَ بمِثلِها» که فرمودند اگر به برادر مسلمان خود هدیهای دهم که به کارش آید، خوشتر است نزد من، از اینکه همانند آن هدیه صدقه دهم، بیان کرد: عراقیها علاقه خاصی به امام رضا(ع) دارند و یک هدیه کوچک مزین به نام امام رئوف بسیار خوشحالشان میکند، حتی لبنانی ها و پاکستانی ها و خلاصه بسیاری از زائرین غیر ایرانی، ایرانیها را به محبت و زیارت امامرئوف میشناسند.
با خودم به سادگی و قشنگی کاری که بانی اش «عمه ساره» بود فکر می کردم و زیباتر وقتی شنیدم ثواب کارهای روزانه انجام شده در پارک را هر روز به یکی دو شهید هدیه میکنند، بیشتر به بانوان و مادران مومن و جهادی شهر و دیارم افتخار کردم که تربیتشان تربیتی دینی و اعتقادی است.
عمه ساره در ادامه، با بیان اینکه بنظرم خیلی کارها را در منزل و مسجد و مکان های سرپوشیده می شود انجام داد افزود: افراد مذهبی همیشه در مساجد هستند، اما اینگونه کارهای تبلیغی را بهتر دیدیم در پارک ها که محل عبور افراد مختلف است انجام دهیم که به راحتی از همه دعوت کنیم تا بیایند و سر سفره امامحسین(ع) بنشینند و کمکی هم در این راه کمک کنند.
وی اضافه کرد: یکی بانی می شود و وسایل مورد نیاز را خریداری می کند، یکی خرده پارچه هایی که مورد نیازش نیست می آورد و یکی هم از هنرش استفاده می کند و با دوخت و دوز و بافتنی کمکان می کند تا کار پیش برود.
سلمانی با اشاره به اینکه، وقتی یک سال اربعین میروی، سال های بعد نمی توانی آرام بگیری بیان کرد: همش بیقراری که کاری برای امام حسین(ع) و خانوادهش انجام دهی و میخواهی از خجالت اینهمه عشق و محبتی که در وجودت گذاشته در بیایی و من معتقدم هرکی، هرکاری، بهر روش و هر جوری که میتواند باید برای بهتر شدن دنیا و رسیدن به تمدن نوین اسلامی انجام دهد.
وی ادامه داد: قشنگی کار مردمی این است که وقتی کاری به کسی سپرده میشود با سلیقه های مختلف و زاویه دیدهای متفاوت همراه با خلاقیت، روبرو خواهیم شد.
سلمانی با ابراز امیدواری از اینکه بتوانیم تا ابد، سر سفرهی اهل بیت رسولخدا باشیم گفت: امیدوارم همیشه این زیست اربعینی ادامه پیدا کند تا خودمان، خانوادههایمان و کشورمان و جهان را آباد کنیم.
وی اظهار کرد: طی ۱۷ روزی که برای تولید این رزق ها در پارک سنگر جمع شدیم، ثواب کارهای کوچیک هر روزمان را به شهید میرزا یونس استادسرایی(تاریخ شهادت ۱۳۰۰/۹/۱۱)، شهید شاهرخ(ابوالفضل) ضرغام(تاریخ شهادت ۱۳۵۹/۹/۱۷)، شهید مصطفی صدرزاده(تاریخ شهادت ۱۳۹۴/۸/۱ مصادف با تاسوعا)، شهید محمدرضا سنجرانی(تاریخ شهادت ۱۳۹۶/۷/۱)، شهید سرهنگ تورج اردلان(تاریخ شهادت ۱۴۰۱/۸/۵) و شهیدان یوسف فدایی نژاد، عبدالحسین فکرجوان، علی پیروی، کشاورز، خوش منظر، حسن فرهودی، حسن کمالی، جلیل محمدیان و هادی نورمحمدی، هدیه کردیم.
سلمانی با تاکید بر اینکه زندگیِ فردی، عامل غیبت امام زمان(عج) است گفت: مردم امام حسین(ع) را تنها گذاشتند چون زندگیجمعی نداشتند و الآن هم امام زمان(عج) ما تنهاست چون زندگیجمعی نداریم و باید سعی کنیم زندگی جمعی را بیاموزیم و به کودکانمان یاد دهیم.
وی امامحسین(ع) را کشتی نجات برای همه دنیا دانست و افزود: اگر ما در بین خوبان بهدنیا آمدیم و خوشبخت به داشتن و شناختن اهل بیت(ع) هستیم، مواظب دست و دهانمان باشیم که خدای ناخواسته، کسی که در تاریکی بهدنیا آمده و با تلاش خودش به نور رسیده، آزار ندهیم.
عمه ساره با اشاره به اینکه این دومین سالی است که در پارک سنگر این کارها را انجام می دهیم، اضافه کرد: نباید مثل عامهمردم فکر کنیم که پارک جای اراذل و اوباش و ... است، در حالیکه یک استدلال مشخص و روشن وجود دارد که اولا پارک جزو بیت المال و یک محیط عمومی برای همه مردم است که می شود به عشق امام حسین(ع) روی اکثریت قلب ها اثر گذاشت، پس چرا نباید ازین فرصت استفاده کرد!.
وی اذعان کرد: سال گذشته، در آن دوهفته ای که در پارک بودیم چیزهایی دیدم که هر دفعه بیادم می آید با خودم زمزمه میکنم «اربابِ من تویی و به کس نیست مُرتَبط/در آستان کوی تو گر نوکرم حسین/بی شک بدون لطف تو من غرق میشدم/
ای کشتی نجات من و یاورم حسین/لطفی که کرده ای تو به من، مادرم نکرد/ ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین/ من هم ز داغ تو به خدا قول میدهم/ تا اینکه زنده ام بزنم بر سرم حسین».
وی با تاکید بر اینکه بیایید ما هم، علاقه و محبت به امامحسین(ع) را همه گیر و مسری کنیم، تصریح کرد: ما توی پارک، نه روی زمین بلکه روی زیر اندازها نشستیم ولی شاید این گرد و خاکی که اینجا به چادر و عبا و مانتوی ما نشسته کمی ما را شبیه امالمصائب، عقیله بنیهاشم کند و شاید کمی شبیه خاکنشین بقیع، فاطمهکلابیه _ام البنین(س) بشویم.
هوا رو به تاریکی میرفت و یکی یکی مشغول جمع کردن کارها شدند و من هم التماس دعایی گفتم و راه افتادم که بقیه دلتنگی های نرفتنم به اربعین را، توی همین کارهای ریز و درشتی که می شود انجام داد هضم کنم.
رسالت من، رسالت زینبی(س) بود که اخبار عاشورا را تا به امروز ماندگار کرد. رسالت من چه در رفتن و چه در نرفتن به کربلا، خبرهایی است که باید گوشه گوشه آنرا حتی از پارکی کوچک در شهری کوچک به دنیای بزرگی که سانسور را برای این همه جذابیت سیدالشهدا برگزیده، مخابره کنم.
باورم این است که هر کس رزقی دارد، همان کودک عراقی، همان زائران کوچک و همان دست هایی که مثل من اگرچه امسال دستشان به ضریح شش گوشه اباعبدالله نرسید اما هدیه هایشان رسید.
اربعین امسال هم تمام شد و ما مانده ایم و رزق یکسالمان چه می شود...
نظر شما