به گزراش خبرگزاری شبستان، در بخشی از خاطرات حضرت آیتالله خامنهای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی آمده است: در خرداد ماه ۱۳۴۲ هجری شمسی(محرم ۱۳۸۱ هجری قمری) وقتی که کشتار بزرگ تهران و برخی شهرهای دیگر اتّفاق افتاده بود و صدها تن از مردم به قتل رسیده بودند، من در شهر بیرجند بودم. رفتن من به آن شهر و در آن هنگام، با هدف افشاگری و رسواسازی رژیم حاکم، بویژه هتک حرمت علما و روحانیّون در مدرسهی فیضیّهی قم و نیز به قصد افشای برنامههایی که رژیم برای مسخ هویّت اسلامی ملّت مسلمان ایران طراحی کرده بود، صورت گرفت.
من شهر بیرجند را از این جهت انتخاب کردم که این شهر دژ «امیر اسدالله عَلَم» بود. او ظاهراً پست وزارت دربار را داشت، امّا در واقع جایگاهش خیلی از این پست بالاتر بود. او یکی از رجال قدرتمند کشور بود و در جلد دوّم خاطرات «فردوست» جایگاه عَلَم در ایران بیان شده است. در بیرجند دوستانی داشتم که طیّ دو سفر قبلی با آنها آشنایی یافته بودم. روز سوّم محرّم به بیرجند رسیدم. روز هفتم محرّم فرا رسید؛ و این همان روز موعودی بود که امام خمینی توصیه کرده بود سخنرانها افشاگری علیه رژیم شاه را آغاز کنند. روز هفتم مصادف با جمعه بود.
در این اجتماع انبوه همه چیز را گفتم. تا روز تاسوعا که دستگیر شدم این سخنرانیها را ادامه دادم. تا ظهر روز عاشورا در پاسگاه پلیس ماندم. نمیدانستم که بیرون بازداشتگاه چه میگذرد. بعداً مطّلع شدم که اوضاع در سراسر ایران آبستن حوادث بزرگی است. چنانکه بعداً آیتالله تهامی شخصیّت برجستهی علمای بیرجند که فقیه و ادیب و خطیب و شجاع بود ـ برایم تعریف کرد، در همان بیرجند نیز هنگام دستگیری من اوضاع انفجارآمیز بوده. ظاهراً مقامات هم متوجّه این مطلب شده بودند و ترسیده بودند آن قیامهای خروشان مردمی که در تهران و دیگر شهرهای ایران اتّفاق افتاده، در بیرجند هم اتّفاق بیفتد.
برای همین، در شورای امنیّت شهر جلسهی فوقالعاده تشکیل داده بودند. این شورا صلاحیّت صدور حکم تبعید را داشت. لذا حکمی مبنی بر تبعید من به شهر مشهد (شهر خودم!) صادر کرد.
برگرفته از کتاب "خون دلی که لعل شد"
پایان پیام/
نظر شما