به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از زنجان، بی شک شنیدن روایت انقلابیونی که در دهه ۵۰ بوده و روزهای انقلاب را به خوبی درک کرده اند، دریچه تازه ای به روی افکار و باورهای انسان می گشاید؛ شجاعت، ایمان، اقتدار و از همه مهمتر عشق و علاقه به امام راحل بنیانگذار کبیر انقلاب مهمترین ویژه های مشترک این افراد است.
نکته جالبتر اینکه این افراد که در پیروزی انقلاب نقش آفرین بودند، به فرمان امام انقلاب لبیک گفته و خود را برای نبرد با رژیم بعثی عراق به جبهه های جنگ رسانده و با اتکا به نیروی ایمان و شجاعتی که در همه آنان مشترک بود، در برابر دشمنان انقلاب ایستاده و اجازه ندادند یک وجب از خاک این کشور به دست دشمن برسد.
ناصر گیوه ای، مدیر مسئول کانون فرهنگی هنری کمیل مسجد امام علی(ع) شهرک آزادگان زنجان یکی از صدها انقلابی مبارز زنجان است که خبرنگار خبرگزاری شبستان برای شنیدن خاطرات دوران انقلاب پای صحبت های او می نشیند.
گیوه ای متولد سال ۱۳۴۴ است و به عنوان چهره انقلابی و عکاس جنگ در بین مردم معروف است، او که در دوران پیروزی انقلابی پای ثابت مسجد ولیعصر(عج) بود، نوارها و اعلامیه های امام خمینی(ره) را در بین مردم مسجد توزیع می کرد.
این مبارز انقلابی در روزهای پیروزی انقلاب ۱۳ سال بیشتر نداشت ولی شجاعت و ایمان مثال زدنی وی، موجب می شد بدون هیچ هراسی به همراه برادر بزرگ خود فعالیت های انقلابی خود را از این مسجد آغاز کند.
مدیر مسئول کانون فرهنگی هنری کمیل زنجان ادامه می دهد: فعالیتهای انقلابی برای من از مسجد ولیعصر(عج) شروع شد، علیرغم مخالفت هایی که در اوایل فعالیت های من و برادرم در مسجد وجود داشت، در فعالیت های انقلابی و ضدپهلوی مسجد حضور داشتم؛ همه مردم با پیامهای امام(ره) وارد صحنه شدند و هر کسی به نوبه خود کاری میکرد.
اولین و مهمترین کانونی که روحانیون در زنجان از آنجا اعمال قدرت میکردند مسجد ولیعصر بوده است. در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، سخنرانان مهمی همچون آیتالله مشکینی و آیتالله غفاری به این مسجد دعوت میشدند و گاهی سخنرانان مدعو با مشاهده تأثیر این مسجد و شور و شوق انقلابی در بین مردم زنجان چند ماه در زنجان میماندند. این مسجد عامل اصلی بسیج تجار و بازاریان بود که به دلیل پیوند تاریخی مسجد و بازار زنجان در قیامها و اعتراضات مردمی، مرکز تشکل و سازماندهی بازاریان بود.
به جهت سن کمی که داشتم به عنوان رابط بین مساجد فعالیت می کردم، ساواکیها کمتر به نوجوانان کم سن و سال مشکوک میشدند به همین خاطر کارهای تبلیغاتی را بهتر از سایرین انجام میدادم.
مسجد ولیعصر زنجان یکی از مساجد انقلابی زنجان به شمار می رفت که رفت و آمد مبارزین انقلابی به مسجد زیاد بود، سید «هاشم موسوی» (امام جماعت) جلسات مخفیانه متعددی در مسجد برپا می کرد و من هم پای ثابت صحبت های امام جماعت مسجد بودم، جلسات به صورت مخفیانه برگزار می شد.
این روند به تدریج در دیگر مساجد نیز قوت گرفت. در واقع مسجد محور انقلاب و خدماترسانی به مردم بود و سازماندهی نیروها در مسجد انجام میشد. پخش اعلامیه و نصب آنها را برعهده داشتیم و در مسجد نیز هر چه از دستمان بر میآمد انجام میدادیم. در آن زمان افراد بزرگی همچون «علی رضوانی» و «اصغر گنجخانلو» به مسجد میآمدند و سخنرانی و مداحی میکردند.
یادم میآید برای اولین بار کاست معروف «مرگ بر شاه مرگ برشاه» به زنجان آمده بود. قرار شد من آن را با جاسازی لابه لای لباسهایم به طور مخفیانه به مسجد فیضیه برسانم. آن روزها حساسیتهای ساواکیها زیاد شده بود. پیاده از مسجد ولیعصر(عج) زنجان به سمت مسجد فیضیه راهی شدم. در میان راه، ساواکیها عابران را بازرسی بدنی میکردند. پشت سر آنها حرکت میکردم و ترس همه وجودم را فرا گرفته بود. اما انگار نوجوانیم باز هم نتیجه داد و توانستم بدون بازرسی و شک ماموران راهم را ادامه دهم.
در مدرسه هم کارمان شده بود فعالیت برای انقلاب و آگاهسازی دیگر دوستان که چه ساعتی چه کار کنیم. با اینکه از معلمان شاه دوست آن زمان که در مدرسه پهلوی سابق و مدرسه امام خمینی(ره) پس از پیروزی انقلاب سیلی خورده بودیم و نمره انضباط مان بسیار کم شده بود باز هم به کارمان ادامه میدادیم.
یکی از پاتوقهایمان با بچههای مدرسه سینما لی لی زنجان بود که آنجا جمع میشدیم و نقشههایی برای کمک به انقلابیون میکشیدیم. در آخر نیز تابلو مدرسه را پایین کشیدیم و تابلو جدیدی به نام امام خمینی(ره) نصب کردیم.
افرادی همچون «اسدالله بیات» در کنار حجت الاسلام «سیدهاشم موسوی» فعالیتهای انقلابی انجام می داد؛ با اینکه در ظاهر همه برنامهها به صورت مشابه در استانها همگام با تهران انجام نمیشد اما میتوانم بگویم در روزهای نزدیک به انقلاب هر روز مردم از جمله بازاریان و روحانیون تظاهرات میکردند و واقعا مصرانه پیروزی انقلاب را میخواستند.
می دانستیم پیروزی انقلاب حتمی است؛ شکوهی که در اقدامات مردم آن زمان به چشم میآمد برای من این یقین را حاصل میکرد، اگر هماکنون نیز مشکلی پیش بیاید مردم بیشتر از آن روز به صحنه میآیند.
روزهای انقلاب زمستان سردی بود و پخش کردن پیتهای نفت و رساندن آن به مردم نیز جزئی از کارهایمان بود. با اینکه مردم در مضیقه بودند و تامین مایحتاجشان به سختی انجام میشد، با جان و دل انقلاب را به پیروزی رساندند. به همین دلیل فدا شدن شهدایی که خونشان را در این مسیر دادند برایشان افتخار بود.
پیروزی با همه دشواریها و پستی و بلندیهای روزگار شیرینی خاصی دارد و نسلهای بعدی نیز آن را احساس میکنند. اما موضوعی که همیشه به آن غبطه میخورم دوستیها و فعالیتهای گروهی بود که برای همیشه در خاطره من، دوستان و فعالان انقلابی میماند. همین موضوع سبب شده که ارتباطم چه با دوستان انقلابی و چه دوران جنگ همچنان تنگاتنگ ادامه داشته باشد.
نظر شما