خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: «خاویر ویلار»، پژوهشگر مطالعات اسلامی در اسپانیا در مقالهای تاکید کرد که انقلاب اسلامی ایران نه تنها به حکومت پهلوی پایان داد، بلکه هژمونی غرب را هم از بین برد.
در این مقاله آمده است: انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به رهبری آیتالله روحالله خمینی یک هویت تازه به افرادی داد که تاریخنگاری غربمحور آنها را منفعل و غیرسیاسیتوصیف میکرد و به این ترتیب بود که قدرتهای استکباری، تاسیس جمهوری اسلامی را به عنوان یک رویداد خارج از عرف تلقی کردند.
ویلار میگوید: توجه به این نکته حائز اهمیت است که تاسیس جمهوری اسلامی با یک جنبش انقلابی، اولین انقلاب در نوع خود بود که از دستور زبان غربی پیروی نمیکرد و با سایر انقلابهای کلاسیک مانند روسیه و چین متفاوت بود.
وی میافزاید: انقلاب اسلامی و نیز بنیان بعدی جمهوری اسلامی را باید از منظر معرفتی مورد بررسی قرار داد، به این معنی که هدف آن صرفا سرنگونی یک سلسله فاسد نبود، بلکه سرنگونی ساختار سیاسی غرب بود.
به گفته این محقق مطالعات اسلامی، این ساختار که در ایران توسط خاندان پهلوی نمایندگی میشد، مجموعهای از اصول را پیروی میکرد که به طور کلی مانع ساخت یک هویت سیاسی مستقل اسلامی میشد.
در ادامه مقاله آمده است که در ساختار یا مفهوم «غربی بودن»، اسلام به عنوان یک دین اما یک باور خصوصی جدا از حوزه سیاسی تعریف می شد. همزمان، نگاه رژیم پهلوی به اسلام به عنوان یک دین بر وجود ضروری گفتمان سکولاریسم تکیه داشت.
ویلار تاکید میکند که سکولاریسم را نباید صرفا به عنوان فقدان دین یا طرد آن از حوزه عمومی دانست، بلکه به طور کلی یک پروژه است که محدودیت های خود را تعیین می کند.
در ادامه این مقاله آمده است: برای جمهوری اسلامی، سکولاریسم نه طبیعی است و نه اوج یک روند تاریخی، بلکه یک روش سیاسی است که برخی از حساسیت های سیاسی را تایید می کند و در عین حال دیگران تهدید به حساب می آورد.
بنابراین، نتایج اولیه انقلاب اسلامی، زیر سؤال بردن روایت تعریف شده توسط ایدئولوژی غربی و به طور همزمان، امکان پذیر ساختن راه های مختلف سکونت در جهان از نظر سیاسی بود.
به گفته ویلار آنچه حاصل شد نه تنها سقوط خاندان مستبد پهلوی مورد حمایت غرب، بلکه از بین بردن هژمونی غرب بود تا آنجا که دیگر «غربگرایی» تنها زبان و راه سکونت در دنیای سیاست نبود.
محقق مطالعات اسلامی در اسپانیا در مقاله خود به این نکته اشاره میکند که این لحظه انقلابی، بازگشت «امر سیاسی« را رقم زد. مهم است که اصطلاح «سیاسی»را از اصطلاح رایج «سیاست»، متمایز کنیم.
وی میافزاید: امر سیاسی بیانگر لحظه گشودگی و از هم گسیختگی وضعیت موجود و در نتیجه، ظهور امکانات جدید برای سکونت در جهان است؛از سوی دیگر، «سیاست» به لحظه عادی شدن اشاره دارد؛ هر دو لحظه لازم است و در عین حال همزیستی آنها همیشه ناپایدار است.
«خاویر ویلار» میگوید، پیروی از این چارچوب به این معناست که پایه گذاری انقلاب اسلامی نقطه اوج مرحله انقلابی است که گویی هزاران سال را به خود اختصاص داد.
بر اساس این مقاله، با این اوصاف تحلیل بنیاد جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ توسط امام خمینی به عنوان یک اقدام سیاسی، بسیار مهم است و این عمل، از زبان خاصی که اسلام در هسته آن قرار دارد، نشئت گرفته است.
در ادامه مقاله آمده است که این رویکرد در مجموعه ای از اصول اسلامی منعکس شده است و مبنایی را تشکیل می دهد که کل چارچوب سیاسی جمهوری اسلامی کنونی بر آن استوار است. این اصول حکایت از مبارزه علیه بی عدالتی و ظلم دارد که هم توسط پهلوی ها و هم تسلط ایدئولوژی غربی به نمایش درآمد.
ویلار تاکید میکند که مبارزه با بی عدالتی دو بعد را در بر می گیرد که در بنیان جمهوری اسلامی منعکس شده است.
به گفته او، از یک سو اراده دفاع از مسلمانان در برابر بی عدالتیهای دنیا وجود داشت. برای رسیدن به این هدف، ایجاد یک قدرت اسلامی که بتواند از امت محافظت کند، ضروری بود.این قدرت اسلامی ضامن حضور مستقل اسلامی در جهان معاصر بود و فقدان آن به معنای عدم نمایندگی سیاسی مسلمانان در سطح جهانی است.
از سوی دیگر، این مبارزه علیه بیعدالتی را باید از منظر وجودی- هستیشناختی درک کرد: این مبارزه مستلزم پیمودن دائمی یک مسیر به سوی یک هدف اخلاقی است که به عنوان یک راهنما عمل میکند و شاید هرگز کاملا دست یافتنی نباشد، اما همیشه حاضر است.
از نگاه این محقق اسپانیایی، این دیدگاه وجودی- هستیشناختی در داستان قرآنی فرعون منعکس شده است. این شکل به الگوی قدیمی هر چیزی که بی عدالتی نشان می دهد تبدیل می شود. فرعون نماد اقتدار مطلق یا همان استبداد است.
ویلار یادآور میشود که بنیان جمهوری اسلامی بخشی از مبارزه وجودی با بی عدالتی و ظلم است. در روایت جمهوری اسلامی این است که هر لحظه سیاسی که تحت سلطه بی عدالتی و ظلم و ستم باشد، محکوم به نابودی است.
بنابراین، درک جمهوری اسلامی به معنای درک نفی زبان و اسلوب غربی، لزوم بیان بینشهای سیاسی مستقل و مخالفت با تمام نهادهای سیاسی است که تلاش میکنند تا سلسلهمراتبی مبتنی بر ظلم را بنا کنند.
نظر شما