به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ پس از شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، برنامهها و ایدههای متفاوتی در گلزار شهدا اجرا میشود که راهاندازی میز دلنوشته از جمله آنها است؛ میزی که چینش متفاوتی دارد و در کنار دفتر قطوری که حاوی هزاران دلنوشته از زائران داخل و خارج کشور است؛ به پرچم و سنگ تبرکی اعتاب مقدسه نیز مزین است.
آنچه در ادامه میآید روایت یکی از خواهران خادمالشهداء از ماجرای خواندنی تازهترین دلنوشتهای است که اشک انسان را جاری میکند:
بعد از زیارت حاج قاسم یک راست اومد کنار میز دلنوشته زائر و پرسید: خانم؟ هر چی دلمون خواست میشه اینجا بنویسیم؟
گفتم: آره دخترم، هر چی میخوای بنویس ...
خودکار را برداشت تا درددلش را بنویسه ...
نگاهی به من انداحت، حس کردم شاید نخواد اون لحظه من حضور داشته باشم، بلند شدم و چند قدم عقبتر رفتم... سرش را پایین آورد دقیقاً بالای دفتر دلنوشته، یک دستش را هم حائل قرار داد و شروع کرد به نوشتن...گاه گاهی هم اطراف را می پایید.
نوشتنش که تموم شد یک امضا هم پایینش به یادگار گذاشت و خودکار را روی صفحه قرار داد و سریع به کنار مزار حاج قاسم برگشت.
پشت میز که نشستم ناخودآگاه چشمم به دستخط ناب دختر افتاد، قطره اشکی از لابه لای مژه هایم بر روی گونهام غلتید... د. نوشته بود:
"من بابام هنوز مشهد نرفته اگه میشه یک کمکی کنید به زیارت بره. "
نزدیکی های نماز شده بود، کنار مزار حاج قاسم شلوغ شده بود، از گوشه و کنار ایران اسلامی برای زیارت آمده بودند.
از لابلای آن همه زائر، خانواده ای مشهدی به طرف میز دلنوشته آمدند و ابتدا بوسهای بر پرچم امام حسین(علیه السلام) زدند...و بعد مادر خانواده نگاهش گره خورد به خطوط دفتر دلنوشته، به ناگاه رو به من کرد و گفت:خانم میشه این شماره موبایل را بگیرید؟
نگاه کردم دیدم، شماره ای است که پایین نوشته دختر نقش بسته...
شماره را گرفتم و گوشی را دادم دست خانم: سلام! شما نوشتید باباتون تا به امروز مشهد نرفته؟...من مشهدی ام، هر وقت خواستید بیایید مشهد خونه ما دربست در اختیار شماست. ما میشیم میزبانتون؛ همه چیز با ما!
نظر شما