به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از ایلام،گوشواره های خاک اثر صغری مرادی که توسط انتشارات سوره های عشق در ۳۴۴ صفحه منتشر شده است. تاریخ انتشار این کتاب ۱۳۹۲ که در رده زندگینامه و خاطرات، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس, شهدا است.
این کتاب درخصوص زندگی نامه ۱۷ شهید زن شاخص استان ایلام در ۱۲ باب و تیراژ ۲ هزار نسخه نوشته شده است.
گفتنی است؛ استان ایلام ۳۳۲ شهید زن را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده است.
در کتاب گوشوارهای خاک به نقل از دختر بزرگ شهید ربابه کمالی، با سبک زندگی وی آشنا میشویم:
الف)ماه رمضان
در ماه رمضان این شهید بزرگوار سحرها شب زنده داری می کرد و برای سحر لحظه شماری می کرد. هنگام سحر که میشد عبایش را روی سر می انداخت و همسایه ها را برای سحر بیدار میکرد، کم غذا میخورد و اهل استراحت زیاد نبود.
ب)ماه محرم
در ماه محرم نیز سبک زندگی خاصی داشت، تنور را خاموش میکرد و در این ماه غذای گرم تهیه نمیکرد؛ به تعقیبات نمازش لعن بر قاتلین امام حسین (ع) اضافه میشد و شب ها تا صبح روضه می خواند و عزاداری می کرد.
برای روز تاسوعا میرفت نفت و قند به تکیه میداد و با سر و پای گلی برمیگشت؛ هر سال لباس های رنگ و رو رفته را قبل محرم دوباره رنگ مشکی میزد، در این ایام کسی در خانه آنها حق خندیدن نداشت.
پ) مدرسه رفتن بچه ها
با چرخ خیاطی و دار قالی خرج زندگی را تامین میکرد، همسرش بیشتر مشغول کار بود و وقت چندانی برای خانواده نداشت، بیشتر بار تربیت بچه ها روی دوش بانوی شهید بود؛ لباس مدرسه بچه ها را خودش می دوخت، علیرغم اینکه سواد نداشت، کتاب ها را با بچه ها تکرار می کرد تا خوب به خاطر بسپارند.
ت)تقسیم روزی
بانوی شهید هرچه از روزی دنیا داشت با همسایه ها تقسیم میکرد. مردم به جای پول به شوهرش ماست و پنیر محلی می دادند اما او اینها را در خانه ذخیره نمیکرد، به محض اینکه خوراکی به دستشان می رسید به بچه ها میگفت قسمتی را برای همسایه ها ببرند و فقط اندازه یک وعده برای خودشان نگهدارند.
ث)قحطی گندم
در سال های ۵۰ تا ۵۲، گندم کمیاب شده بود اما در خانه ی بانوی شهید همیشه گندم بود و مردم صف می کشیدند برای قرض گرفتن گندم، با وجود اینکه بسیاری از مردم توان پرداخت مبلغی بابت گندم نداشتند اما شهید بزرگوار همواره از آنها حمایت میکرد.
ج)فرزند پروری
شهید بزرگوار فرزندانش را قانع و با عزت نفس تربیت کرده بود، علاوه بر بچه های خودش، فرزند همسرش از ازدواج قبلی او را با دلسوزی و مهربانی بزرگ کرد.
ح)ازدواج اجباری
بانو ربابه به اجبار پدرش به عقد پسردایی اش درآمده بود که همسر جوانش را از دست داده بود و پسر خردسالش بی مادر مانده بود، ربابه زیر بار این وصل نمی رفت اما وقتی دید که باعث اختلاف بین والدینش شده قبول کرد و سالهای پس از ازدواج با وجود اینکه علاقه ای به همسرش نداشت اما با متانت و صبوری فرزندان را مدیریت کرد و زندگی را سامان بخشید و الگوی صبر و بردباری شد.
خ) نذر سلامتی فرزند همسرش
وقتی فرزند همسرش از ترس سربازی فرار کرده بود عراق، اعلام کردند ایرانی هایی که در عراق باشند کشته میشوند، بانو ربابه با نگرانی رو به خدای خود گفت تنها پسرش که بعد از چندین سقط خدا به او داده بود، فدای سلامتی رحمان پسر همسرش بشود و مدتی بعد پسر کوچک بانو بیمار شد و فوت کرد و همان روز خبر سلامتی رحمان به آنها رسید، بانو میدانست همان عهد خودش با خدا بوده و ناراحتی و گلایه نکرد.
چ)تظاهرات قبل انقلاب
بانو ربابه از هیچحمایتی از انقلاب دریغ نمیکرد و از پخت غذا تا پناه دادن آنان و... هرکاری می توانست انجام میداد.
خ)شهادت بانو
نهایتا بانو ربابه روزی که چند تن از انقلابیون را در زیر زمین پناه داده بود. با حمله ی ماموران شاه، پس از مقاومت برای ورود ماموران، با گلوله در گردنش به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
نظر شما