به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از ایلام، شهید علی مومنی یکی از ۱۵ ساله های پرافتخار ایلام بود که افتخار اولین شهید روحانی ایلام را نیز بر پیشانی خود دارد.
او در زمان شهادت تنها ۱۵ سال داشت و بعد از ۱۵ سال مفقودی به آغوش خانواده بازگشت.
شهید مومنی شهادت را به یک گل خوشبو تشبیه کرده بود و به مادر گفته بود وقتی خبر شهادت من را شنیدی همچون حضرت زینب صبر و ایستادگی کنید.
آنچه که در ادامه می آید خلاصه ای از صحبتهای مادر شهیدمومنی، ( خدابس نصری و خواهران شهید ،خانم ها سکینه ، عزیزه و سارا مومنی است ) در منزل روستایی شهید در بیشه دراز انجام گرفته است.
شهید علی مومنی متولد سال ۴۹ در روستای بیشه دراز بود، خانه پدرشان قبل از انقلاب جای رفت و آمد روحانیون بوده مخصوصاً در ماه رمضان و محرم، پدر مداح بود و همین ها باعث تاثیرگذاری بر علی برای رفتن به طلبگی شده بود، از طریق دستگاه و عزاداری امام حسین خداوند همه ما را به سمت این راه هدایت کرد، شهادت علی نشات گرفته از امام حسین علیه السلام بود، چون پدر مداح امام حسین بود و در این محیط بزرگ شد، به دلایل بالا بودن امنیت روستا قبل از انقلاب روحانیون از جاهای مختلف حتی از همدان نزد پدر و خانه ما می آمدند.
پدر و پدر بزرگ ما در مسیر اهل بیت و قرآن و مداحی بودند و پدر ۳۰ سال برای امام حسین مداحی میکرد و این افتخار نصیب ما شد که یک نفر از ما شهید شود و چراغ راه ما شود.
علی در ۱۱ سالگی به حوزه علمیه ایلام و بعد از چهار سال به حوزه علمیه آشتیان رفت، از این روستا ۷ تا ۱۰ نفر به حوزه علمیه رفتند.
علی در ۱۵ سالگی در سال ۱۳۶۵ جزیره مجنون و همزمان با ۲۱ ماه رمضان و با زبان روزه به شهادت رسید، نماز عید فطر بود که خبر شهادتش را آورده بودند، پدر و مادر بعد از برگشتن از نماز عید آمده بودند خونه که متوجه شدند مردم سمت خانه ما می آیند.
مادر شهید در سال ۷۹ به عتبات می رود در کربلا از ابالفضل العباس می خواهد که فرزندم را ازت می خواهم در دریا یا خشکی یا شکم ماهی یا نشانه ای ازش بیایید، که بعد از بیست روز پیداش کردند و دعا مستجاب شد.
خودِ شهید خطاب به مادرش گفته بود: مادر اگر شهادت نصیبم شد، راه کربلا باز میشود و از امام حسین سراغم را بگیر.
با اینکه تک پسر بود و خیلی برایمان عزیز بود اما هیچوقت مانع رفتن او نشدیم.
وقتی شهید شد و وقتی پیدا شد هر دو برایمان قابل تحمل نبود اما به خاطر خدا و به خاطر دین صبر کردیم، شهادتش برای ما خیلی تکان دهنده بود، چون علی تک پسر بود، همه روستا از تولدش خوشحال شدند و همه هم از شهادتش ناراحت بودند، با اینکه ۱۵ سالش بود اما بسیار توانا و شجاع بود، در مورد مسئله حجاب نیز بسیار حساس بود.
مردم ایران اگر میخواهند در راه امام حسین باشند، کربلای الان غزه و لبنان و فلسطین است.
شهدا امامزادگان روی زمین است، خداوند با شهدا و کسانی که در راه خدا جنگیدند در ارتباط است و روی آنها را زمین نمی اندازد، باید با شهدا باشیم.
بیشتر خاطرات ما زمان بچگی بود چون زمان زیادی پیش ما نبود و با این حال نماز و قرآن و روزه اش را مرتب به جا می آورد، از نظر شخصیتی بسیار با ادب و با معرفت بود و او نه مثل یک بچه که یک مرد بود، احساس مسئولیت زیادی هم داشت، و مستقل و خودساخته بود هم از نظر اجتماعی و هم معنوی.
بعد از رفتن به جبهه تنها یکبار آمد، مرخصی کم می آمد، و با اینکه سنش پایین بود یک احساس مسئولیتی نسبت به اطرافیان داشت، سال خمسی خودش را نیز حساب کرده و پرداخت کرده و این فیش واریزی را در مدارکش پیدا کردیم.
وصیت نامه اش کوتاه که در آن تاکید بسیار به ولایت فقیه و رعایت احکام دین و حدود الهی و بحث حجاب داشتند.
پدر شهید بنابر اعتقاد عمیقی که به ولایت فقیه داشتند وصیت کرده بودند که نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه ایلام بر پیکر وی نماز بخوانند که حجت الاسلام والمسلمین کریمی تبار بر پیکر این پدر بزرگوار شهید که در سال ۱۴۰۱ فوت کرده بود، نماز اقامه کرد.
نظر شما