خبرگزاری شبستان- استان گلستان، ربابه کابلی؛ در روزی سرد از زمستان، روستای زیارت گرگان با هوایی خشک و بیباران از خواب بیدار میشود. نسیم سردی از دل جنگلهای انبوه میوزد و درختان خشک را نوازش میکند. هوای سرد، استخوانها را میسوزاند و صدای خشخش برگهای خشک شده در زیر پا، همنوا با سکوت خفقانآور زمستان، از هر سوی روستا به گوش میرسد.
زیارت، روستایی که روزگاری با بافت سنتی و خانههای کاهگلی و چوبیاش، روحی از گذشتههای پرصفا داشت، امروز در محاصره هزاران ویلای کوچک و بزرگ، چهرهای زشت و ناخوشایند پیدا کرده است. در هر گوشه و کنار روستا، سایه بلند و سرد ساختمانهای بیروح به چشم میخورد که به جای خاطرات شیرین و دلنشین قدیم، چشماندازی مدرن و بیگانه را به تصویر کشیدهاند.
خورشید زمستان، با نور کمرمق و سرد خود، بر تپههای برهنه و جنگلهای خزانزده میتابد. جادههای سنگی و خاکی روستا، با صدای پاهای خستهرهگذران، جان میگیرند. پیرمردان و پیرزنان روستا، با دلهایی پر از حکایتهای کهن، کنار آتشهای گرم و دودآلود، از روزهای روشن و ساده گذشته صحبت میکنند. چشمانشان پر از امید و حسرت به دوران قدیم است؛ زمانی که روستا هنوز زیباتر و بکرتر بود.
بوی خاک خشک و خنک زمستانی، با رایحهای از دود بخاریهای چوبی، فضای روستا را پر میکند. دودی که از دودکشهای کوتاه و بلند ویلاها به هوا میرود، همچون نشانهای از تغییرات ناخواستهای است که بر این روستا سایه افکنده است. هر کجا که نگاه میکنی، ساختمانهای بلند و بیروح، همچون غریبههایی در دل طبیعت بیکران، به چشم میخورند.
در این میان، هنوز میتوان طعم گذشته باصفا و آرام روستا را در خاطرات پیران دهکده جستجو کرد. آنها با دلهایی پر از حکایتهای کهن، کنار آتشهای گرم، از روزهای روشن و ساده گذشته صحبت میکنند. چشمانشان پر از امید و حسرت به دوران قدیم است، زمانی که روستا هنوز زیباتر و بکرتر بود.
صدای زوزهی باد، از میان شاخههای خشک درختان و کنار دیوارهای سرد و بلند ویلاها عبور میکند و همچون نغمهای غمگین، فضای روستا را پر میکند. نگاههایی پر از اندوه و افسوس به بافت سنتی از دست رفته و دیوارهایی که زمانی در آغوش طبیعت بودند، اما اکنون به دست انسان دستخوش تغییر شدهاند.
با این همه، روستای زیارت گرگان هنوز قلبی زنده و گرم دارد. مردمانش، با دلهایی پر از امید و عشق به طبیعت، هنوز در میان این تغییرات، به زندگی خود ادامه میدهند. هر روز زمستانی، با سکوت و سکونی دلنشین، همچون یادآور خاطرات زیبای گذشته، نجوایی از صبر و آرامش را در دلها جای میدهد.
کوچه پس کوچههای قدیمی روستای زیارت، گنجینهای از خاطرات و داستان ها هستند. هر دیوار، هر درخت و هر سنگفرش، روایتی از زندگی ساده و صمیمی مردم این روستا را در خود دارد. این کوچهها، نه تنها راههایی برای عبور و مرور، بلکه پل هایی به گذشته و آینده هستند، که هنوز هم نفس می کشند و زنده اند.
روستای زیارت گرگان، که روزگاری با جنگلهای انبوه و تپههای سرسبزش همچون نگینی در دل طبیعت شمال ایران میدرخشید، امروز با چالشی جدی و نگرانکننده روبهرو است؛ ساخت و ساز بیرویه. این روستای بکر و زیبا که با خانههای کاهگلی و بافت سنتیاش جاذبهای خاص داشت، اکنون در محاصره ویلاها و ساختمانهای بلند و مدرن قرار گرفته است.
در هر گوشه و کنار روستا، ساختوسازهای بیرویه و بدون برنامهریزی دقیق، باعث تخریب طبیعت و از بین رفتن بافت سنتی آن شده است. این ویلاها و ساختمانها، بدون رعایت استانداردهای محیط زیستی و توجه به اصالت روستا، همچون غریبههایی در دل طبیعت به چشم میخورند. باغها و مراتع سرسبز جای خود را به دیوارهای بلند و سازههای بتنی دادهاند.
این تغییرات، نه تنها زیبایی طبیعی روستا را تحت تأثیر قرار داده، بلکه مشکلاتی جدی برای ساکنان بومی به وجود آورده است. بومیانی که روزگاری با طبیعت همزیستی داشتند و از آرامش و سادگی زندگی روستایی لذت میبردند، اکنون با چهرهای غریبه و تغییر یافته از روستای خود مواجهاند. مهاجرت بومیها به دلیل افزایش قیمت زمین و کاهش امکانات محلی، باعث شده که بسیاری از آنان مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شوند.
پیرمردان و پیرزنان روستا، که با خاطرات شیرین گذشته زندگی میکنند، هر روز با چهرههای جدید و ناشناس مواجه میشوند و احساس غربت و بیگانگی در دلهایشان جای گرفته است. صدای خودروها و ساختوسازهای بیپایان، جای صدای آشنای همسایگان قدیمی را گرفته است. جادههای خاکی و باریک که روزگاری محلی برای قدم زدن و گفتوگوهای دوستانه بودند، اکنون به مسیرهای پر از رفت و آمد وسایل نقلیه سنگین تبدیل شدهاند.
مشکل دیگری که این ساختوسازهای بیرویه به وجود آورده، کاهش منابع آب و مشکلات تأمین آب برای ساکنان محلی است. افزایش جمعیت و نیازهای بیشتر به آب، فشار زیادی بر منابع آبی منطقه وارد کرده و باعث کمبود آب در برخی فصول سال شده است.
با وجود این مشکلات، هنوز برخی از بومیان با عشق و علاقه به روستای خود، سعی دارند با تلاش و همبستگی، از زیارت گرگان محافظت کنند. آنها با برگزاری جلسات و نشستهای محلی، به دنبال راهکارهایی برای کنترل ساختوسازهای بیرویه و حفظ بافت سنتی روستا هستند. این تلاشها، هر چند که کوچک و محدود باشد، نشان از عشق و علاقه به سرزمین و میراث اجدادی است که در دلهای این مردم جای دارد.
روستای زیارت گرگان، با تاریخ و فرهنگ غنی خود، همچنان در دلهای ساکنانش زنده است. هر روز زمستانی، با سکوت و سکونی دلنشین، همچون یادآور خاطرات زیبای گذشته، نجوایی از صبر و آرامش را در دلها جای میدهد.
در دل روستای زیارت گرگان، در میان جنگلهای انبوه و تپههای سرسبز، یک خانه قدیمی و باصفا قرار دارد. این خانه، با دیوارهای کاهگلی و سقفهای چوبی، همچون نگینی درخشان از گذشتههای پرشور، هنوز سرپاست و داستانهای بسیاری را در دل خود دارد.
این خانه، مأمن دو روح عاشق و پرتلاش است؛ پیرمردی مهربان و همسرش که با هم زندگی ساده و باصفایی را در این دیار پیش میبرند. پیرمرد با دستان پینهبسته و چهرهای سوخته از آفتاب، دامدار قدیمی روستاست. او هر روز صبح، با صدای زنگولههای گلهاش از خواب بیدار میشود و با عشقی بیپایان به حیوانات خود، از آنها مراقبت میکند. محصولات لبنی و دامی که از زحمتهای او به دست میآید، به بازار میرود و روزی خانواده را تأمین میکند. شیر تازه، پنیر و ماست، هر روز صبح از دستهای زحمتکش او به دست مشتریان میرسد.
پیرزن نیز با دلی پر از مهر و محبت، در خانه مشغول به کارهای روزمره است. او با دقت و حساسیت، خانه را مرتب نگه میدارد و غذاهای خوشمزهای برای همسرش آماده میکند. هر روز صبح، بوی نان تازهای که از تنور قدیمی به مشام میرسد، خانه را پر از عطر و خاطره میکند. لباسهای بافته شده با دستهای زحمتکش او، گرم و نرم، به یادآور روزهای خوش گذشته است.
اما این روستا دیگر آن روستای قدیمی و آرام نیست. با گذر زمان، هزاران ویلا و آپارتمان بلند در دل این روستا ساخته شدهاند. مهاجرت بومیها و حضور افراد غریبه، چهره روستا را به کلی تغییر داده است. پیرمرد و پیرزن، هر روز که از خانه بیرون میروند، با چهرههای جدید و غریبه مواجه میشوند. دیگر صدای آشنای همسایگان قدیمی به گوش نمیرسد و جای آن را صدای خودروها و ساز و کارهای ساختوساز گرفته است.
در این روستای زیبا که زمانی با بافت سنتی و کاهگلیاش، همچون تصویری از روزهای دور و پرصفا به نظر میرسید، اکنون سایه بلند و سرد ساختمانهای بیروح به چشم میخورد. هر کجا که نگاه میکنی، ویلاهای مدرن و آپارتمانهای بلند، همچون غریبههایی در دل طبیعت بیکران، به چشم میخورند.
این تغییرات، پیرمرد و پیرزن را به یاد روزهای قدیم و خاطرات شیرین میاندازد. آنها هر شب کنار آتشدان کوچکشان، با دلی پر از حسرت و امید، از روزهای روشن و ساده گذشته صحبت میکنند. چشمانشان پر از برق خاطراتی است که هرگز از یاد نخواهند رفت. صدای زوزهی باد از میان شاخههای خشک درختان و کنار دیوارهای سرد و بلند ویلاها عبور میکند و همچون نغمهای غمگین، فضای روستا را پر میکند.
با این همه، روستای زیارت گرگان هنوز قلبی زنده و گرم دارد. مردمانش، با دلهایی پر از امید و عشق به طبیعت و زندگی ساده، همچنان در میان این تغییرات، به زندگی خود ادامه میدهند. هر روز زمستانی، با سکوت و سکونی دلنشین، همچون یادآور خاطرات زیبای گذشته، نجوایی از صبر و آرامش را در دلها جای میدهد.
در روستای زیارت، جایی که طبیعت با آغوشی سبز و آرام، هر رهگذری را به سوی خود می خواند، هنرمندی زندگی می کند که با دستانش به بافت جاجیم و حوله و دستمال های ابریشمی مشغول است و قصههای کهن این سرزمین را زنده نگه می دارد. او، که همه او را خاله رحیمه مینامند، سالهاست که در دل این روستای سرسبز، به خلق صنایع دستی مشغول است.
خاله رحیمه، خانمی است با چهره ای آرام و چشمانی که گویی رازهای بسیاری در خود نهفته دارد. کارگاه کوچک او، در کنار خانه اش، پر از ابزارهای قدیمی و مواد اولیهای است که هر کدام داستانی برای گفتن دارند. از نخ های ریسندگی تا رنگ های طبیعی که از گیاهان اطراف روستا تهیه می شوند، همه و همه نشان از عشق و علاقه او به هنر و طبیعت دارند.
یکی از روزهای زمستان، وقتی بوی گل های وحشی در هوا پیچیده بود، به کارگاه خاله رحیمه رفتم. او مشغول بافتن جاجیم بود و با دقتی بینظیر، تار و پودها را به هم می بافت. با دستان پر از عشقش به بافتن مشغول است و دارد قصههای قدیمی را بازگو می کند.
خاله رحیمه با لبخندی گرم به من خوشآمد گفت و شروع به تعریف کردن از هنرش کرد. او گفت: «صنایع دستی برای من فقط یک کار نیست، بلکه راهی است برای ارتباط با گذشته و حفظ فرهنگ و هنر نیاکانمان و انتقال به نسل جدید. هر رنگ و نقش این پارچه ها، یادآور روزهایی است که مردم این سرزمین با دستان خود، زندگی را می ساختند.»
او ادامه داد: «من سعی می کنم در کارهایم از طبیعت الهام بگیرم. نقشهایی که روی جاجیم و پارچه هایم می بافم، برگرفته از گل و گیاه و حیواناتی است که در اطرافمان زندگی می کنند. اینطوری، هنر من نه تنها زیبایی خلق می کند، بلکه پیوندی است بین انسان و طبیعت.»
وقتی از او پرسیدم که چرا این همه سال در این روستا مانده و به هنرش ادامه داده، با چشمانی براق گفت: «این روستا، خانه من است. اینجا جایی است که روح من آرامش پیدا می کند. من می خواهم هنر و فرهنگ این سرزمین را زنده نگه دارم و به نسل های بعدی منتقل کنم. شاید روزی کسانی بیایند و از من یاد بگیرند، تا این هنرها فراموش نشوند.»
در پایان روز، وقتی کارگاه را ترک می کردم، احساس می کردم که با خانمی صحبت کردهام که نه تنها یک هنرمند، بلکه یک حافظ فرهنگ و تاریخ است. خاله رحیمه، با دستان پر از هنر و قلب پر از عشق به سرزمینش، روایتگر زیباییهای صنایع دستی در روستای زیارت گرگان است.
روستای زیارت، با کوچه پس کوچههای قدیمیاش، گویی کتابی است که هر برگش قصهای از روزگاران گذشته را روایت می کند. این کوچهها، با سنگفرش های ناهموار و دیوارهای کاهگلی، نفس های تاریخ را در خود نگه داشتهاند و هر قدم زدن در آنها، سفری است به اعماق زمان.
صبح زود، وقتی خورشید هنوز به آرامی از پشت کوه های سرسبز سر می کشد، کوچههای روستا بیدار می شوند. صدای جیرجیرکها و آواز پرندگان، همراه با نسیم خنک صبحگاهی، فضایی پر از آرامش و زندگی را خلق می کند. دیوارهای کاهگلی، که با گذر سالها رنگ خاکی و طلایی به خود گرفته اند، گویی با خورشید نجوا می کنند و گرمای نخستین اشعههایش را در خود می گیرند.
در یکی از این کوچهها، خانهای قدیمی با در چوبی بزرگ و کندهکاری شده به چشم می خورد. این در، که سالهاست با صداهای مختلف باز و بسته شده، حکایتهایی از مهمانان و ساکنان قدیمی خانه را در خود دارد. روی دیوارهای خانه، نقش و نگارهایی ساده اما پر از معنا دیده می شود؛ طرحهایی که با دستان هنرمند زنان روستا، با گل و خاک و رنگ خلق شدهاند.
کوچهها باریک و پیچ در پیچ هستند، گویی برای حفظ رازهای قدیمی خود، مسیر را گم می کنند. در برخی از آنها، درختان توت و انجیر قدیمی، سایهبان هایی طبیعی ساختهاند و شاخههایشان به آرامی در باد تکان می خورند. زیر این درختان، گاهی پیرزنی را می بینی که روی سکوی کوتاهی نشسته و با دستان پرچینش، نخود و لوبیا پاک می کند. چهره اش، با خطوطی که گذر زمان بر آن حک کرده، گویی خود یک داستان است.
در انتهای یکی از این کوچهها، مسجد کوچک روستا قرار دارد. مسجدی ساده اما پر از شکوه، با منارهای کوتاه و حیاطی که درختان کهنسال در آن سایه افکندهاند. صدای اذان، که از بلندگوی کوچک مسجد پخش می شود، در کوچهها می پیچد و فضایی روحانی و آرامشبخش ایجاد می کند. مردم روستا، با لباس های ساده و رنگارنگ، به سوی مسجد می روند و کوچهها پر از جنب و جوش و زندگی می شود.
عصرها، وقتی خورشید به آرامی به پشت کوه ها می رود، کوچههای روستا رنگ دیگری به خود می گیرند. نور گرم غروب، بر دیوارهای کاهگلی میتابد و آنها را به رنگ طلایی درمیآورد. بچهها در کوچهها بازی می کنند، صدای خندههایشان در فضا می پیچد و گاهی پیرمردی با عصا، کنار دیواری می نشیند و به بازی آنها نگاه می کند.
شب که فرا می رسد، کوچهها در سکوت و آرامش فرو می روند. تنها صدای جیرجیرکها و وزوز ملخها به گوش می رسد. نور ماه، که از لابهلای شاخههای درختان به زمین می تابد، سایههای زیبایی روی سنگفرش های کوچه می اندازد. گاهی گربههای روستا، با چشمان درخشان، از گوشهای به گوشه دیگر می روند و سکوت شب را با قدمهای بیصدا همراهی میکنند.
ویلاسازیهای زیارت گرگان یک مسئله پیچیده است که از جهات مختلف باید بررسی شود. از منظر قانونی، اگر این ساخت و سازها بدون مجوزهای لازم و معتبر صورت بگیرد، آنها غیرقانونی محسوب میشوند. در این صورت، مسئولان منابع طبیعی و سایر دستگاههای ذیربط باید وارد عمل شوند و اظهارات رسمی ارائه کنند. ممکن است این مسئولان اعلام کنند که تمام ساخت و سازها قانونی است و مشکلی وجود ندارد، اما این موضوع نیاز به بررسی دقیق دارد تا مشخص شود که آیا مجوزهای لازم برای ویلاسازیها اخذ شده است یا خیر.
از نظر میراث فرهنگی، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی مسئولیت حفظ بافت قدیمی و تاریخی این منطقه را دارد. اگر ویلاسازیها به نحوی صورت بگیرد که به بافت تاریخی و قدیمی این منطقه آسیب برساند، میتواند نشاندهنده نبود هماهنگی مناسب بین مسئولان ویلاسازی و مسئولان میراث فرهنگی باشد. حفظ و مرمت بناها و بافتهای تاریخی یک اقدام ضروری است تا از میراث ارزشمند منطقه محافظت شود و این موضوع نیاز به همکاری نزدیک بین نهادهای مختلف دارد.
در خصوص تعداد بومگردیها، ساخت و سازهای بیرویه و غیرقانونی میتواند تأثیر منفی بر بومگردی و جاذبههای طبیعی منطقه بگذارد. بومگردیها که بر پایه حفظ محیطزیست و استفاده پایدار از منابع طبیعی بنا شدهاند، ممکن است تحت تأثیر تغییرات محیطی و تخریب منابع طبیعی کاهش یافته باشند. برای توسعه گردشگری پایدار و جذابتر کردن منطقه برای گردشگران، باید به حفظ محیطزیست و فرهنگ محلی توجه ویژهای داشت. این اقدامات میتواند شامل برنامههای جذب گردشگر با حفظ منابع طبیعی و تاریخی، تبلیغات مناسب و ایجاد زیرساختهای گردشگری پایدار باشد.
چالشهای اصلی که اهالی و گردشگران با آنها مواجه هستند شامل تخریب محیطزیست، کاهش منابع آبی، ترافیک و ازدحام و نبود هماهنگی مناسب بین توسعه و حفظ منابع طبیعی است. برای مقابله با این چالشها و ایجاد تعادل بین توسعه و حفظ منابع، باید همکاری نزدیک و موثر بین نهادهای مختلف و جوامع محلی وجود داشته باشد.
در نهایت، مسئله ویلاسازیها و تأثیر آنها بر محیطزیست، میراث فرهنگی و گردشگری نیاز به بررسی دقیق و هماهنگی بیشتری دارد تا بتوان بهترین راهحلها را برای توسعه پایدار و حفظ منابع ارزشمند منطقه پیدا کرد.
نظر شما