پاداش دوستی با شهدا/ خوشحالم که برای خودش افتخار خرید

انسانیت فراتر از چیزهایی است که به آن فکر می کنیم، زیرا انسان هایی هستند که با توجه به سن کم شان زود به تکامل می رسند و برای خودشان عزت و افتخار می خرند...

خبرگزاری شبستان_گیلان، نوشین کریمی؛ اهل غیبت و گناه نبود، اگر از حرفی ناراحت می‌شد خیلی راحت با طنز و شوخی به طرف می‌فهماند. عاشق گل نرگس بود. هر وقت از خرید می‌آمدم می‌گفت: «بلد نیستی برام یه گل نرگس بخری... »


این حرف ها را می‌زند و گوشه چادرش را به دندان می‌گیرد و با بغض و گریه ادامه می‌دهد: آدمیزاد خیلی قوی است، منی که اگر او  ۱٠ دقیقه دیر می‌کرد توانم را از دست می‌دادم حالا چطور توانستم یکسال بدون او را بگذرانم!!!!
 

می‌گوید همیشه با هم شاد بودیم و اگر چه در طول ۲۴ سال زندگیش برای من به اندازه صد سال خاطره‌های شیرین و خوب به‌جا گذاشته اما وقتی خاطره‌ها کهنه می‌شوند و خاطره جدیدی با عزیزت نمی‌توانی داشته باشی، رنگ خاطره‌ها می‌رود و دیگر باید باور کنی خودش و حرف‌هایش نیست و آن‌موقع این نبودن‌ها انسان را اذیت می‌کند.
 

این حرف‌ها را «آسیه حاجی زاده» می‌گوید، مادر دختری که اولین شهیده سلامت کشور است. مادر شهیده پرستار «نرجس خانعلی زاده» که سال ۷۴ متولد شد و ششم اسفند ۹۸در حین خدمت به بیماران کووید ۱۹ دچار ویروس منحوس کرونا شد و با همه مهربانی‌هایش به سمت معبود پر کشید.



حاجی زاده می‌گوید: در این مدت نتوانستم جلوی پسرم و حتی جلوی همسرم گریه کنم و فقط در تنهایی مطلق گریه می‌کنم، بغض می‌کنم ولی اصلا اشکم راه نمی‌افتد، شاید به‌خاطر تنهایی بعد از شهادت نرجس باشد چون تست نرجس یک هفته بعد از فوتش آمد و ما تا دو ماه کسی را به منزلمان راه نمی‌دادیم، کل خانه را حتی وسایل داخل یخچال را هم ضدعفونی می‌کردیم، کلا مدتی بعد از شهادتش تنها بودیم.



*گاهی با گوشی نرگس به شماره خودم زنگ می‌زنم

 نرجس دختر خیلی کدبانویی بود، کلی کوفته درست کرده بود و هنوز دو بسته از آن را لای چند پلاستیک پیچیده‌ام و نگه داشته‌ام و اینگونه با او زندگی می‌کنم.


با وسایلش، با گوشیش... گاهی از گوشی خودم به نرجس زنگ می‌زنم و گاهی با گوشی او برای خودم زنگ می‌زنم که اینطوری با او در ارتباطم و اینطوری خیلی حضورش را حس می‌کنم، همیشه کنار من است ولی خیلی وقت‌ها دلم می‌گیرد چون آن ارتباط‌ها را که با هم داشتیم دیگر ندارم و این خیلی برایم درد دارد.


* به عروسک هایش بخیه می زد

نرجس سه چهار ساله بود که داخل خانه افتاد و گوشه ابرویش شکست و بردیمش بیمارستان که بخیه بزنند، نرجس ترسیده بود و داشت با آن چهره بور شمالی‌اش به پرستارهایی که نازش می‌دادند، نگاه می‌کرد و این باعث شد از آنها خوشش بیاید و این شد سر آغاز داستان نرجس و علاقه‌اش به پرستاری که هر دفعه با عروسک‌هایش پرستار بازی می‌کرد و نازشان می‌کرد و دست و صورتشان را بخیه می‌زد و... تا اینکه بزرگتر شد و در انتخاب رشته‌اش هم پرستاری را دنبال کرد چون واقعا شغلش را دوست داشت.



* غیبت کسی را نمی‌کرد

 نرجس حتی در سن کم هم که بود خیلی چیزها را رعایت می‌کرد و اگر من غیبت کسی را می‌کردم به من تذکر می‌داد، یعنی جوری به من می‌گفت که دیگر کراهتم می‌گرفت و غیبت را ادامه نمی‌دادم.



*باقی مانده غذاها را به حیوانات می‌داد

نرجس عادت داشت غذای باقی مانده را با هم قاطی می‌کرد و آخر شب‌ها برای سگ‌های محله می‌برد، حتی تهران که بودیم دانه‌های اضافه برنج داخل بشقاب‌ها را جمع می‌کرد و می‌برد بالای پشت بام برای کبوترها، گاهی برای گربه‌ها سوسیس می‌خرید و جلوی آنها می‌ریخت، همیشه برای پرنده‌ها ارزن می‌ریخت و حالا من بعضی وقت‌ها بیاد نرجس این کار را انجام می‌دهم.



* نگو ما خریدیم..

عید ۹۸ به من گفت مامان چند تا خانواده نیازمند پیدا کن طوری که حتی مادربزرگ هم متوجه نشود، با هم رفتیم بازار کلاچای و برای هر خانواده یک مرغ و یک ماهی خرید و به آنها دادیم، می‌گفت نگو ما خریدیم، اصلا نمی‌گذاشت به کسی بگویم. می‌گفت اگر پرسیدند بگو از تهران کسی پول داده و اینها را خریداری کرده‌ایم.

هر ماه بدون استثنا به مادرم پول توجیبی می‌داد و می‌گفت دو تا مرغ زنده هم بگیرد و سر ببرد به نیازمندش بدهد.



* با همین سن کمش حامی نیازمندان بود

خیلی مهربان بود عضو چند انجمن و خیریه مانند محک و انجمن ای بی و... بود.  در اراک هم که بودیم در طرح ایتام ماه رمضان یک فرزند را قبول کرده بود که حامی‌اش باشد و هر ماه مبلغی پول از توجیبی‌هایش را برای آن واریز می‌کرد.

عروسک بافی بلد بود و نذر کرده بود که اگر پرستاری قبول شد حدود ۲۰ عروسک مادر و دختر درست کنیم و وقتی قبول شد همین کار را کردیم، عروسک‌هایی را که درست کردیم، فروختیم و پولش را به شیرخوارگاه آمنه داد.



*روحش از سنش بزرگتر بود

 نرجس خیلی مهربان بود و روحش از سنش خیلی بزرگتر بود، آدما هم به نرجس حس قشنگی داشتند و خیلی ها با او ارتباط می گرفتند مثلا حتما عیدها برای بچه‌های فامیل «عیدانه» میخرید، و یا مهر ماه که می‌شد می‌گفت: باید «مهرانه» بخرم و دفتر و مداد و نوشت افزار می‌خرید که بچه‌ها را خوشحال کند، کلا حواسش به همه بود.



* با حقوقش برایم گوشواره خرید

حتی یکبار هم در زندگی اخمش را ندیدم، ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با پدر و مادر داشت. پدرش هم خیلی هوای نرجس را داشت، حتی وقتی نرجس سر کار رفت و حقوق بگیر هم شد برایش پول تو جیبی واریز می‌کرد، می‌گفت: دختر چه زمانی که خانه پدرش است و چه ازدواج کند و شوهر میلیاردر هم داشته باشد چشمش به دست پدرش است.

حتی بیشتر پول اولین حقوقش را برای من یک گوشواره طلا خرید.

نرجس به دیدار رهبری هم رفته بود، در اعتکاف شرکت می‌کرد و حتی در دانشگاه اراک عضو نهاد رهبری شده بود و آنجا فعالیت‌های زیادی انجام می‌داد. کلا به قدری توانا بود که در هر کار و در هر حوزه‌ای که ورود می‌کرد، موفق بود.


* به اسم شهدا نذر می‌کرد

نرجس شهدا را خیلی دوست داشت. هر وقت برایش مشکلی پیش میآمد اسم ۴۰ شهید را در کاغذی می‌نوشت و به اسمشان نذر می‌کرد.


آن موقع که سر کار نمی‌رفت، خرما پخش می‌کرد و یا برایشان صلوات می‌فرستاد و بعد از اینکه سر کار رفت چهل بسته درست می‌کرد از همان بسته‌های حمایتی که الان رواج پیدا کرده است، آن ها را می‌برد در کمپ‌های ترک اعتیاد... جاهایی کمک می‌کرد که بقیه کمتر حواسشان به آن جاها است.


درست است که پیش ما نیست اما خودش با عزت و افتخار رفت، برای خودش افتخار خرید و اینها آرامم می کند، گرچه عقل می‌فهمد ولی دل هیچوقت قبول نمی‌کند مخصوصا دل مادر نمی‌فهمد...



*روحش زود به تکامل رسید

از طرفی خوشحالم. خوب است عزیزانی را داریم که روحشان زود تکامل پیدا کرد. مثلا سردار سلیمانی را تا قبل از شهادت خیلی‌ها نمی‌شناختند و من خودم فقط چند بار اسمشان را شنیده بودم و خیلی هم اهل اخبار نبودم اما نرجس به شدت به همه چیز توجه داشت.



*انسانیت فراتر از چیزهایی است که به آن فکر می‌کنیم

 نرجس بعد از شهادتش به من ثابت کرد که همه چیز در یک قالب نیست بلکه انسانیت خیلی فراتر از چیزهایی است که ما به آن فکر می‌کنیم. خیلی ها به من می‌گویند خواب نرجس را دیدیم که با یک دسته گل نرگس می‌رفت سر مزار سردار سلیمانی و این خواب‌ها را آدم های متفاوت که اصلا از این حرف نرجس به من خبر نداشتند، دیده‌اند.

کد خبر 1008146

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha