روایت شیرین شهید سلیمانی از مهر مادری

آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم... دنبال مادرم راه می افتادم با پای برهنه یا با کفش های لاستیکی... مثل جوجه اردکی دنبال او می رفتم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ «از چیزی نمی ترسیدم» حاوی زندگینامه خودنوشت شهید سلیمانی از کودکی تا انقلاب است که سرشار از لطایف و ظرایف عمیق و برای هر خواننده ای جذابیت دارد.

 

 

به مناسبت ولادت حضرت زهراسلام الله علیها و روز مادر، صفحات ۲۲ و ۲۳ این کتاب بازخوانی می شود:

 

 

«علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم. روز جدایی من از سینه پر مهر مادرم روزهای سختی بود. کم کم عادت کردم؛ اما تا خشکیدن دو سینه مادرم سال ها طول کشید که دیگر شیری در سینه نداشته باشد.

 

 


آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو می‌کرد یا بافه جمع می‌کرد یا خانه را رفت ‌و‌ روب می کرد و یا گله را می‌دوشید یا غذا و نان می پخت و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت.

 

 

 

با راه افتادن، کارکردن من هم شروع شد. دنبال مادرم راه می افتادم، با پای برهنه یا با کفش های لاستیکی که مادرم از پیله ورهای دوره گرد با دادن مقداری کُرک یا پشم می خرید. مثل جوجه اردکی دنبال او می رفتم. در روز چند بار زمین می خوردم یا خار در دست ها و پاهایم فرو می رفت. پیوسته از سرپنجه های پایم خون می چکید و مادر آرام آرام با سوزن خیاطی خارها را از پایم درمی آورد و با اُشتُرَک محل زخم ها را مرهم می گذاشت.»

کد خبر 1023314

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha