به گزارش خبرگزاری شبستان، در یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند۱۲۹۹، به همت پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش نیمروزه «پس از یک قرن؛ واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» با حضور و سخنرانی اساتید برجسته، ۳ اسفندماه ۹۹، به صورت مجازی و پخش از طریق ادوبی کانکت برگزار شد.
در این همایش دکتر محمد شفیعی فرد به بررسی نقش انگلیس در کودتای 1299 پرداخت و گفت: کودتای 1299 تحولات بنیادی در نظام اجتماعی و سیاسی ایران ایجاد کرد و باعث شد که ایران تبدیل به جزیی از نظام جهانی سرمایه داری شود. به همین دلیل کودتای 1299 اهمیت اساسی در شکل گیری ایران جدید و ایران معاصر دارد. از این جهت پرداختن به ابعاد مختلف این کودتا اهمیت دارد. موضوعی که من برای این بحث مختصر انتخاب کردم نقش دولت انگلستان در شکل گیری کودتا و تحولات بعدی آن است.
متن سحنرانی دکتر شفیعی فرد به شرح ذیل است:
وقتی ما از دخالت یک کشوری در کشور دیگر در چهارچوب نظام بین الملل صحبت میکنیم باید به چند نکته توجه کرد.
اولین نکته این است که کشور دخالت کننده باید توان و امکان کافی داشته باشد.
دوم اینکه آن کشوری که در آن دخالت انجام می شود باید شرایط لازمی را داشته باشد که واقعا دخالت را بپذیرد. کشور ضعیف باشد، مشکلاتی داشته باشد که نتواند در مقابل دخالت خارجی مقاومت کند...
سوم اینکه نظام بین الملل واکنشی نشان ندهد
در مورد کودتای1299 من معتقدم که این شرایط مهیا بوده و انگلستان در کودتای1299 نقش اساسی داشته است. صد سال پیش نظام بین الملل و همچنین وضعیت داخل کشور خاص بود و مجموعا این شرایط برای انگلستان کاملا مساعد بود. به همین دلیل در طول تاریخ معاصر هیچ تحلیلگر دانشگاهی و سیاسی هیچ شک و شبهه ای نداشت که انگلیس این کار را انجام داده است. کسی نبود که بگوید انگلیس این کار را نکرده است برای اینکه فرض مسلم این بود که انگلیس این کار را انجام داده است. برای اینکه در کشور ما در دوره قاجاریه وضعیتی شکل گرفته بود که تحت تاثیر نفوذ روسیه و انگلیس در ایران نخبگان جامعه ما چه سیاسی چه علمی تحلیلشان این بود بدون دخالت خارجی در ایران هیچ تحولی نمی تواند صورت بگیرد. بنابراین اگر یک اتفاقی هم افتاد حتما کار انگلیسی ها است. چیزی که در زبان ها هست و امروزه مورد تمسخر قرار می گیرد و تئوری توهم توطئه خوانده میشود(کار، کار انگلیسیهاست) یک واقعیتی است که وجود داشته و کسی شک نمیکرد. از طرف دیگر جامعه هم خیلی بد نمیدانست که انگلیس در این قضیه دخالتی کرده است، برای اینکه ما ایرانیها نمیتوانیم کاری بکنیم. به همین دلیل این یک وضعیت کاملا پذیرفته شده بود.
اما در سالهای اخیر بعضی ها در این زمینه تردید ایجاد کردند و معتقدند اینطوری نبوده است. اولین بار کتاب «سیروس غنی»[1] به گفته خودش بر اساس آرشیو رسمی اسناد انگلیس این کار را انجام داده است. نتیجهای که از کتاب ایشان گرفته میشود این است که دولت انگلستان اصلا در جریان کودتا نبوده است و اسناد دخالت انگلستان در این مورد را ثابت نمیکنند. اما سوال این است که مگر ما انتظار داریم انگلیس بیاید این دخالت را نشان بدهد؟ اصلا انگلستان کدام سند رسمی در مورد دخالت در کشورهای دیگر را منتشر کرده اند که در مورد ایران سندی ارائه کنند؟ انگلیس میداند انتشار این اسناد تبعات حقوقی دارد. اینکه سندی وجود ندارد دلیل نمی شود که انگلستان دخالتی در این موضوع نداشته است. سند را خود آنهایی که دخالت داشتهاند باید منتشر بکنند و آنها هم این اسناد را منتشر نمیکنند.
از طرف دیگر یکی از استدلالهای خیلی ساده یا مضحکی که مطرح میشود این است که اگر انگلیسی ها واقعا رضاخان را آورده بودند چرا در شهریور1320 ایشان را برداشتند و با آن حالت خفت بار برکنار و تبعیدش کردند؟! اگر او نیرو و طرفدار آنها بود نباید این کار را انجام میدادند. این استدلال هم قابل پذیرش نیست. برای اینکه در نظام بین الملل بر اساس منافع اقدامات و فعالیتهایی صورت میگیرد. منافعی که در سال 1299 آوردن رضاخان را برای انگلستان مناسب میکرد، 20 سال بعد مقتضی بردن رضاخان بود. چون شرایط عوض شده بود. در شرایط جنگ جهانی دوم اقتضائاتی به وجود آمده بود که ایران باید اشغال میشد- چه حکومت رضا خان موافقت میکرد و چه نمیکرد. قبل از اینکه این اتفاق بیفتد 2 ماه قبل در نشستی که نخست وزیر انگلیس با رئیس جمهور امریکا داشت با هم تصمیم گرفته بودند ایران به هر دلیل باید اشغال بشود و بر همین اساس هم عمل شد و انگلیس رضاخان را قربانی کرد. پس این دلایل قابل پذیرش نیست و البته افراد زیادی هم نیستند که این بحث را مطرح کردند.
اما از طرف دیگر قرائن و شواهد متعددی را میشود ارائه کرد که انگلیس امکانات و شرایط لازم برای برنامهریزی کودتا را داشت. اولین امکانی که در آن زمان زمینه را برای انگلیس فراهم میکرد تبدیل انگلیس به قدرت هژمون نظام بین الملل بود. از اوایل دوره قاجاریه روسیه و انگلستان در رابطه با مسائل داخل ایران با یکدیگر رقابت داشتند. ایران بخاطر موقعیت ژئوپلتیکش مورد توجه خیلی از قدرتهای استعماری بود. قدرتهای استعماری در حال گسترش به بیرون مرزهای خود بودند و در تصرف سرزمین هایی در آسیا، آمریکای لاتین، آفریقا باهم رقابت داشتند. در اوایل دوره قاجاریه نقش روسیه برجسته تر بود بخصوص با قرارداد ترکمانچای که در ایران امتیازهای سیاسی و اقتصادی که گرفته بودند. بعدا در انقلاب مشروطه یک توازنی بین دو قدرت برقرار میشود و نقش انگلیس برجسته تر می شود. بخصوص که روشنفکران طرفدار انگلیس در مشروطه نقش برجسته ای داشتند. بعد از فتح تهران توسط فاتحان تهران که در سال 1288 اتفاق افتاد، جریان مستقل مشروطه خواهی کلا حذف شد و بعد از آن نفوذ انگلستان بیشتر شد.
بعد از جنگ جهانی اول تنها قدرتی که کم و بیش سالم از جنگ بیرون آمد انگلیس بود. روسیه دچار انقلاب شده بود و به امور داخلی خودش مشغول بود و به تثبیت وضعیت خودش میاندیشید. به همین دلیل نمیخواست از جانب ایران فعلا مشکلی داشته باشد. آلمان در جنگ شکست خورده بود و از گردونه نظام بین الملل خارج شده بود.
پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، انگلیس به عنوان یک قدرت یکه تاز در مسائل ایران مطرح شد. طبیعی است که بعد از آن سیاست انگلیس در مورد ایران تغییر کرد. در دوره رقابت انگلیس با روسیه تأکید بر این بود که ایران یک کشور ضعیف بماند تا بتوان این کشور ضعیف را مدیریت کرد. اما با فروپاشی روسیه تزاری و انقلاب کمونیستی که اتفاق افتاد و شعارهای آزادی خواهانه ای که مطرح شد و گرایشی که به سمت هندوستان وجود داشت، سیاست انگلستان بر این قرار گرفت که در ایران یک قدرت متمرکز و دولت قوی حضور پیدا بکند که بهتر بتوان با تهدیدها مقابله کرد.
در این شرایط انگلستان این توان را داشت که در ایران دست به اقدام بزند و از آن طرف هم رقیبی وجود نداشت که بخواهد جلوی انگلیس بایستد. به همین دلیل در آن شرایط نه روسیه تزاری دخالت کرد نه آلمانی وجود داشت که بخواهد دخالت کند و نه قدرت های دیگر. هیچ قدرت دیگری امکان لازم برای دخالت در ایران را نداشت به همین جهت من معتقدم که شرایط برای انگلیس کاملا فراهم بود که در ایران دخالت بکند.
در داخل کشور هم وضعیت برای دخالت انگلیس مساعد بود. وضعیت کشور به هم ریخته بود و در یک حالت عادی نبود که نیروهای داخلی بتوانند در مقابل دخالت انگلیس بایستند. برعکس، برخی از نخبگان ما که به نخبگان آنگلوفیل معروف شده بودند از دخالت انگلیس در ایران استقبال میکردند. بنابراین لزومی نداشتن که بخواهند در مقابلش بایستند یا عکس العملی نشان دهند. اگر هم میخواستند عکس العملی نشان دهند وضعیت کشور ما اجازه این کار را نمی داد. جنگ جهانی خسارت های جدی بر ایران وارد کرده بود. جنگ برای دیگران بود ولی در کشور ما بود بنابراین از امکانات ما خرج شده بود، وضعیت اقتصادی و نیروی انسانی ما بهم ریخته بود. از طرف دیگر در سال1298 بعد از جنگ با آنفولانزای اسپانیایی مواجه بودیم. این بیماری که منشأش از امریکا بود به اسم اسپانیایی معروف بود. دقیقا شبیه همین کرونا درسال 1298، صد سال پیش اتفاق افتاد و تلفات سنگینی وارد کرد که حدود 2 میلیون نفر در ایران کشته برجای گذاشت. وضعیت بهداشتی و اقتصادی وخیم بود. به همین دلیل در آن شرایط جامعه ایرانی یک جامعه مرده و فرسوده ای بود که اصلا امکان هیچ عکسالعملی در برابر کودتا نداشت. پس در داخل کشور شرایط برای وقوع کودتا فراهم بود. دولت هم دولت فروپاشیده و ورشکسته ای (به اصطلاح علوم سیاسی) بود. دولتی که هیچ نفوذی ندارد، از داخل دربار که بیرون میروید این دولت نفوذی ندارد. چگونه این دولت میتواند در مقابل یک نفوذ خارجی که در ایران بخواهد کاری را انجام دهد؟
احمدشاه یک حکومت کاملا متزلزلی داشت و کلا در حال حساب و کتاب بود چه موقع فرار کند و فقط به دنبال تامین منافع خود به لحاظ اقتصادی بود. حتی در جریان قرارداد 1919 شخص احمدشاه و از آنطرف وثوق الدوله نخست وزیر هر دو به اضافه دو مقام دیگر رسما از عوامل قرارداد انگلستان رشوه دریافت کرده بودند. این چه حکومتی بود که رأس گردانندگان کشور رشوه گرفته بودند. رشوه هم با پول خودمان بود- یعنی بخشی از آن وام که در قرارداد1919 قرار بود به ایران بدهند، به عنوان رشوه به مقامات دادند، یعنی حتی از جیب خودشان هم رشوه را نداده بودند.
بنابراین شرایط به لحاظ داخلی امکان کودتا را فراهم میکرد و از آن طرف هم انگلستان در ایران پایگاه هایی داشت که از طریق آنها این کار را میتوانست انجام دهد. بانک شاهی که در دوره قاجاریه شکل گرفته بود در اختیار انگلستان بود. اسناد نشان میدهد از زمانی که رضاخان در همدان خدمت میکرد (سه سال قبل از کودتا) با شعبه بانک شاهی در همدان مرتبط بود و ارتباطات صمیمانه ای با هم دارند. دولت انگلیس ممکن است مستقیما در این زمینه هزینه نکرده باشد. ولی عواملی درداخل ایران این خرج را انجام میداد. بخشی از تأمین منابع مالی کودتا را بانک شاهی تامین کرد.
انگلستان شبیه تصوری که ما از دولت های جهان سومی داریم که در آن مرکزی وجود دارد که تصمیم گیری معینی می کند و در یک چهارچوب مشخص هدایت میشود نیست. در انگلستان در آن شرایط در بخش های مختلف حکومتی اختلاف نظر در مورد مسائل ایران وجود داشت. از طرف دیگر بیش از دولت انگلستان، بخش خصوصی و نظام مدنی انگلستان در پیشبرد سیاست های کلان کشور نقش ایفا میکرد و میکند. به همین دلیل خیلی از گروه ها و بخشهایی که رسما هم متصل به دولت نباشند در کودتا نقش مؤثری ایفا کردند و کمک کردند کودتا صورت بگیرد.
از طرف دیگر سردمداران کودتا سیدضیا و رضاخان هستند. رضا خان 30 سال قبل در قزاقخانه بوده است. یک فرد با دیسیپلین نظامی که در این چهارچوب عادت کرده فرمان بشنود و اجرا کند. کلا آدم تحت دستوری است. چگونه این شخص ممکن است مستقلا در رأس کودتا قرار گرفته باشد؟ کسی که کاملا گمنام است و از خانواده مشهوری هم نیست. در چهارچوب الیگارشی دوره قاجاریه این ممکن نیست. مگر اینکه در کنارش شخص دیگری قرار گرفته باشد که آن شخص سید ضیا است. سید ضیا کاملا در ایران به طرفداری از انگلستان معروف بود. کتاب خاطراتش[2] را هم صدرالدین الهی در دهه اخیر منتشر کرد و او ادعا کرده که مرد اول کودتا است. او معتقد بودند که کودتا را من سازماندهی کردم و من مرد اول کودتا بودم و درست هم میگوید. و از طریق ارتباطی که با سفارت انگلیس داشتم منابع مالی و پول هایی که بردم، قزاق ها را استخدام کردم و رضاخان را قانع کردم. در واقع رضاخان فقط ابزار نظامی کودتا بود. برای اینکه کودتا بدون قدرت نظامی امکانپذیر نیست. از طرف دیگر رضا خان را به دلیل اینکه یک چهره کاملا سفید است معرفی کردند. اگر خود سیدضیا این کار را انجام میداد، حفظ ظاهرش مخدوش میشد. در آن شرایط لازم بود کودتا به عنوان یک کودتای ملی مطرح شود و وابستگی آشکار نداشته باشد و بعد از اینکه سیدضیا را از ایران حذف کردند رضاخان بخشنامه کرد از این به بعد نباید از سیدضیا اثری در تاریخ باقی بماند و کودتا را من طراحی کرده ام.
رضاخان خودش هم یک نخبه نظامی است که کودتا را طراحی کرده است. در حالی که سازماندهی با سیدضیا است. سیدضیا کمیته آهن را تشکیل داده است. مقر کمیته آهن در نزدیک سفارت انگلستان در زرگنده است و با سفارت کاملا مرتبط است و با کمک انگلیس سازماندهی را انجام دادند. اسناد و مدارک دیگر که در کتاب آقای دکتر میلانی با عنوان «نگاهی به شاه»[3] جدیدتر از بحث های سیروس غنی و افراد دیگر است. ایشان هم بر اساس اسناد وزارت خارجه انگلیس و منابع دست اولی که خودش دیده معتقد است برنامه ریزی و سازماندهی کودتا در ارتباط با سفارت انگلیس انجام شد و سیدضیا هم غالب این کارها را انجام میداد. سیدضیا با قرارداد 1919 کاملا مرتبط بود. او رابط سفارت انگلیس با نخست وزیر وثوق الدوله بود.
کودتای1299 در واقع بدیل قرارداد1919 بود و وقتی قرارداد به بن بست رسید دو راه حل در مقابل انگلیسی ها وجود داشت و این را مرحوم شیخ الاسلامی هم در کتابها و آثارش آورده است. یک راه این بود که ایران را تجزیه کنند و که فدراسیون جنوب را طراحی کردند که این مورد موافقت جناحهای انگلستان قرار نگرفت. راه دوم کودتا بود که این اتفاق افتاد.
از طرف دیگر در داخل حکومت انگلستان وزارت خارجه راه خودش را میخواست برود. آنها دنبال قرارداد1919 بودند که در ایران با بن بست مواجه شد. هم مخالفت داخلی شدیدی داشت هم دولت های خارجی هم روسیه، آمریکا و فرانسه به شدت مخالف بودند. باز بر اساس اسنادی که میلانی در کتاب خودش مطرح کرده است سید ضیا با سفارت همکاری داشت و قول داد هدفم پیاده کردن قرارداد1919 است. ظاهرا قرارداد ملغی است ولی مضمونش را اجرا میکنم. به چه صورت؟ فراخوان اعلام میکنم که میخواهم مستشار نظامی استخدام بکنیم ولی این را برای بستن دهان مخالفان داخلی اعلام میکنم و فریب دادن بلشویکها. در واقع هدفم اینست درچهارچوب این قراردادی که اعلام میکنم مستشاران نظامی انگلیس را برای وزارت دارایی و از طرف دیگر برای وزارت جنگ استخدام بکنیم و کار را پیش ببریم. یعنی در ظاهر فراخوان استخدام است، ولی از قبل استخدام کرده ایم. این مورد در اسناد خود وزارت خارجه انگلیس عباس میلانی استفاده کرده است. بعدا هم که کودتا اتفاق افتاد در همان چهارچوب عمل کرد و دو وزارتخانه اصلی را در اختیار انگلیس قرار داده بود. بعد از کودتا تا مدت ها این دو وزارتخانه در آن چهارچوب بود.
باز بر اساس اسناد خود انگلستان در کتاب میلانی هست که وقتی سیدضیا را برکنار کردند، رضاخان به سفارت انگلیس قول داد که همان سیاست های سید ضیا را ادامه خواهد داد. به خصوص افسران انگلیسی را در شمال ممانعتی با آنها ندارد، وزارت جنگ و دارایی را به همان صورت نگه میدارد و تغییری در آن ایجاد نمیکند. و شفاها هم اعلام کرد نگرانی اصلی من نفوذ بلشویسم در ایران است و من با سیاست های شما هماهنگ هستم.
به خصوص در اسناد سفارت انگلیس در گزارش ها هست که رضاخان از کسانی است که به شدت ضدکمونیست است. رضاخان سالها در چهارچوب قزاق ها زنده باد تزار گفته و حالا انقلاب بلشویکی اتفاق افتاده و تزار را برکنار کرده است. پس طبیعی است که او به شدت ضدکمونیستی باشد. از این جهت تنها چیزی که رضاخان را به سید ضیا وصل کرده مخالفت با بلشویکهاست. واقعا اگر پشت صحنه ای وجود نداشت این دو چهره چگونه به هم می رسیدند؟ نه رضاخان سیدضیا را میشناخته و ارتباطی داشته است و نه سیستم کاریشان مرتبط بوده است. ولی رضا خان از آنجا که حرکت میکند در اسناد منتشر شده از آیرونساید هست که ملاقات هایی با او داشت.
سه چهار ماه قبل از کودتا رضاخان را ارتقا درجه میدهند و بلافاصله به فرماندهی لشکر قزاق ها می رسانند. افسران انگلیسی را جایگزین افسران روسی می کنند. آیرونساید مهر ماه 1299 یعنی شش ماه قبل از کودتا وارد ایران میشود . زمانی است که قرارداد 1919 به بن بست رسیده است و او در چهارچوب طرح چرچیل که مقابله نظامی و کودتا را برای ایران تجویز میکرد عمل میکند.
آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران است. دکتر زیبا کلام میگویند بلافاصله ایشان به این نتیجه میرسند که ایران به یک دیکتاتوری نظامی معتقد است. چگونه است که فردی که در ایران نبوده به این نتیجه می رسد ما به این مساله احتیاج داریم؟ خیلی خنده دار است، و زمانی که شما متن کتاب دکتر زیباکلام را میخوانید تمامی استدلال ها از این قبیل هستند. و اگر ایشان به این صورت بود چرا برکنار شد؟ وقتی وارد ایران شدند بلافاصله به این نتیجه رسید ایران به یک دیکتاتوری نظامی احتیاج دارد و این مشکل ما را حل خواهد کرد؟ آبان ماه ایشان را به بغداد فراخواندند، سر فرماندهی نیروهای انگلیس در بین النهرین بغداد است و این را برای گزارش دادن وضعیت احضار کردند و میخواستند به او برنامه بدهند و در اسناد اینکه چه گفته اند نیامده است. برای اینکه نمی خواهنداین اسناد را منتشر کنند.
وقتی آیرونساید از عراق برگشت بلافاصله در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و به او اطلاع داد که من فرمانده نیروهای قزاق استاروسلسکی را برکنار کرده ام و برای جلب اعتماد شاه سردار همایون را جای او گذاشته ام. سردار همایون کیست؟ از اقوام احمدشاه و مورد اعتماد او است. ولی نه سردار همایون قبول دارد که لیاقت این پست را دارد و نه خود آیرونساید. به همین دلیل دو تا بازوی قوی برای او گذاشتم که یکی از آنها رضاخان است. رضاخان را مسئول آموزش و تشدید نیروهای قزاق گذاشته است. آیرونساید چکاره است که در ایران آدم عوض میکند و فرمانده قزاق ها را تغییر می دهد؟ پس کاملا زمینه در داخل فراهم است. از طرف دیگر اختیار لازم را دارد که یکدفعه فرمانده قزاق ها را عوض میکند و در طول مدتی کوتاه رضاخان را به ارتقا درجه می رساند و در آخر فرماندهی کل قزاق ها را به ایشان می دهد.
آخرین ملاقاتی که آیرونساید با رضاخان دارد بیست و سوم بهمن ماه است و به او میگوید این نیروها در اختیار تو هستند. یعنی در واقع میتوانی حرکت را آغاز بکنی اما دو تا قول باید بدهی، اولا علیه پادشاه کاری نکنید، قاجاریه بماند برای اینکه احمدشاه احساس ترس و وحشت نکند ثانیا علیه منافع انگلیس عمل نکنی. این مطلب را هم عباس میلانی در کتابش آورده است و هم در منابع دیگر هست که ایشان این قول را داد بر علیه منافع انگلیس به هیچ وجه عمل نخواهد کرد. و وقتی رضاخان برای فتح تهران حرکت میکند در این جریان سرهنگ هنری اسمایس که مشاور نظامی سفارت بوده از اول در جریان کودتا بوده و با سیدضیا همکاری داشته و بعدا هم معاون آیرونساید می شود، ارتباطات تنگاتنگی با رضاخان دارد و کمک هایی که می کند کاملا قابل توجه است.
رضاخان در جریان کودتا در طول مسیر که حرکت می کند دو تا سه مرتبه از طرف شاه پیغام دریافت میکند که نیایید و به قزوین برگردید. و این آدمی که نظامی هست و دستور میپذیرد چگونه است که دستور پادشاه را نمیپذیرد؟ از جای دیگری دستور رسیده است که نپذیرد؟ اما در تهران در شاهآباد مستقر می شود و بلافاصله سیدضیا با او ملاقات میکند و قرآن جیبی از جیبش در میآورد و با هم سوگند می خورند که ما برای ارتقا منافع کشور میخواهیم فعالیت کنیم. چگونه اینها یکدیگر را پیدا کردند؟ این امکانپذیر هست که بدون ارتباطات قبلی به هم وصل شده باشند؟ حتما از جای دیگری این هماهنگی صورت گرفته است.
به هر حال سیدضیا می آید و برای تصرف نهایی تهران با رضاخان هم قسم می شود. و آنجا اتومبیلی از دربار و در واقع رئیس دفتر مخصوص شاه و از آن طرف هم نایب نخست وزیر می آید و بلافاصله سیدضیا دستور می دهد و رضاخان اینها را دستگیر می کند. رضاخان چگونه از سیدضیا دستور میگیرد؟ از کجا ارتباطات را تشخیص داده که باید از سیدضیا دستور بگیرد؟ سیدضیا هیچ جایگاهی در تشکیلات حکومتی ندارد اما دستور می دهد و رضا خان بلافاصله این افراد را توقیف می کند.
بعدا هم که وارد تهران می شوند، اعلامیه حکم می کنند را همه میدانند انشای سیدضیا است، حتی بعضی ها معتقدند از شب قبل در چاپ خانه روزنامه رعد چاپ شده بود. و صبح روی دیوارها چسباندند و رضاخان وقتی که دید کاظم خان را حاکم نظامی تهران گذاشته اند جا خورد. به همین دلیل این از قبل هماهنگ شده بود و باز یکدفعه سیدضیا لیست 150 نفره درآورد و به رضاخان دستور داد ظرف چند ساعت همه ی اینها باید دستگیر شوند و این کار را انجام داد. از این جهت ارتباطات یک جریان معمولی نیست که حساب کنید یک فرد نظامی و با دیسیپلین است و از یک جایی دستور میگیرد یکدفعه سیدضیا به او دستور می دهد و اطاعت میکند مگر اینکه هماهنگی وجود داشته باشد.
در این فرآیند عملیات کودتا که نگاه میکنیم و ارتباطاتی که بعد از آن وجود دارد و از طرف دیگر پشت صحنه ای که هست نشان می دهد که از قبل هماهنگی هایی وجود دارد. و الا غیر ممکن است کسی که گمنام است مثل رضا خان منشا یک تحول اساسی شود و کودتا شکل بگیرد. جان فورد میگوید این تغییر یک گذاریست برای اینکه ایران را به چارچوب نظام سرمایه داری پرت کند. و از سیستم نظام سنتی خودش جدا شود.
نکته آخر اینکه وقتی کودتاچیان به تهران می رسند و صدای توپ ها در می آید احمدشاه و ولیعهدش هر دو آماده فرار بودند. باقر عاقلی می گوید در آنجا اسمارت از اعضای سفارت انگلیس به آنها اطمینان قلبی می دهد که نترسید تماس بگیرید که با سفارت انگلیس تماس بگیرید و تماس گرفتند و گفتند خبری نیست نترسید ولی با کودتا چیان هماهنگ باشید. ولی عباس میلانی میگوید سفیر انگلیس روز بعد با احمدشاه ملاقات کرد و خیال او را از بابت کودتاچیان راحت کرد و گفت اصلا نگران نباشید و با آنها ارتباط برقرار کنید و هر آنچه میخواهند عمل کنید. و احمدشاه هم سیدضیا را به دربار فراخواند و گفت چه حکمی به تو بدهم و گفت بنویسید دیکتاتور ایران در حکمم. خیلی به موسولینی علاقه داشت و میخواست دیکتاتور ایران باشد. و احمدشاه حکم نخست وزیری برای او و حکمی هم برای رضاخان با عنوان فرمانده کل قزاق ها و با لقب جدید سردار سپه صادر کرد. و همه ی اینها هماهنگ از طرف سفارت انگلیس بود.
جمع بندی بحث من این دو نفر یک تحولی را بخواهند صورت دهند در آن شرایط تاریخی و بدون هیچ پشتوانه خارجی امکانپذیر نیست و آنجا همه ی تحولات و اسناد معمولی که وجود دارد انگلیسی ها نقش درجه اولی در کودتای 1299 داشتند. البته شرایط داخلی ما هم شرایط آماده ای بود و این پذیرش در جامعه ما وجود داشت. و خیلی از نخبگان جامعه در آن زمان فکر میکردند که این مشکل ایران را حل خواهد کرد برای اینکه این وضع بی ثباتی ، بحران و مشکلاتی که در جامعه وجود دارد ما از شر این خلاص شویم. یعنی جامعه ی ما فکر میکرد که یک تنفسی برایش فراهم می شود و نخبگان جامعه از این فرآیندهای بی ثباتی خلاص می شوند ولی به تعبیر سیدضیا هدف دو تا بود ولی راه یکی بود. منافع انگلیس حفظ نفت ایران، حفظ مرزهای هندوستان، جلوگیری از تعرض بلشویسم به ایران و از این طرف هم نخبگان داخلی فکر می کردند امنیت و اقتدار در جامعه به وجود می آید. و در یک نقطه این دو به هم رسیدند و نتیجه آن کودتای 1299 شد.
[1] کتاب «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجارها و نقش انگلیسیها»
[2] کتاب «سیدضیا؛ عامل کودتا» نوشته صدرالدین الهی؛ نشر ثالث
[3] کتاب «نگاهی به شاه» نوشته عباس میلانی، 2013
نظر شما