خانواده شهید قدیر سعادت به مناسبت ۱۸ اسفند تجلیل شدند

به مناسبت بیست و هشتمین سالروز تأسیس کانون های فرهنگی هنری مساجد از والدین شهید ۱۶ ساله دوران دفاع مقدس در کرمان تجلیل شد.

خبرگزاری شبستان-کرمان؛

 

در سال 1351 در شلمزار شهرکرد به دنیا آمد؛ پدر که از نیروهای ژاندارمری بود، چند سالی در شهرکرد مأموریت داشت و  نخستین فرزند ابوالقاسم و صدیقه در آنجا به دنیا آمد؛ تولد او درست در فاصله بین عید قربان تا غدیر بود؛ برای همین نامش را «غدیر» انتخاب کردند اما این اسم آنقدر برای همه غریبه بود که حتی ثبت احوال هم در شناسنامه نوشت«قدیر»

 

 

قدیر 6 ساله که شد، پدر هم به استان خودش منتقل شد؛ کرمان، بافت، پاسگاه گوغر. پدر با اینکه به نوعی یک ژاندارم بود اما پایگاه بسیج تشکیل داد، آموزش های نظامی را خود به بچه ها می داد و آموزش های علمی را کس دیگری؛ قدیر هم با اینکه 10 سال بیشتر نداشت اما این آموزش ها را می دید.

 

شب ها با همین بر و بچه های بسیج در اطراف کوه ها گشت زنی می کرد، پدر می گفت قدیر تو باید فردا صبح در مدرسه حاضر باشی، چرا گشت زنی می روی؟ و قدیر می گفت شهر باید آرامش پیدا کند.

 

 

روزها از پی هم می گذشت تا این که جنگ تحمیلی آغاز می شود، پیکرهای شهدا را که بافت می آوردند و چون پدر مسئول پاسگاه گوغر بود و در امر شهدا دخیل، قدیر هم آن صحنه ها را می دید.

 

قدیر برای ادامه تحصیل به کرمان هم آمده و سردار سلیمانی را در پادگان قدس می بینید و برای همین تلاش برای رفتن به جبهه از دست بردن در شناسنامه آغاز می شود، کاری که پدر قدیر از آن به عنوان «عشق چنین حکم می کرد» یاد می کند؛ اما خیلی زود لو می رود و به خاطر سن کمی که دارد، او را از پادگان قدس برمی گردانند.

 

 

اما بالاخره قدیر موفق می شود به جبهه برود. حضور او در جبهه ها از پس 4 مرحله اعزام رقم می خورد که در دومین مرحله از ناحیه چشم آسیب می بیند.

 

آن طور که آقا ابوالقاسم و صدیقه خانم تعریف می کنند یک بار که از جبهه می خواسته پیکر شهید محرم حمزه ای را به بافت بیاورد متوجه می شود یکی از رزمندگان کفش مناسبی ندارد، کفش هایش را به او می دهد و خود با پوتین دولا شده ای که در حوالی یکی از سنگرها دور انداخته شده بوده، بر می گردد.

 

والدین که این صحنه را می بینند متأثر می شوند، مادر او را به بازار می برد تا برایش کفش بخرد. کفش را که می خرند، قدیر از پشت سر مادر حرکت می کند، اندکی بعد مادر برمی گردد و قدیر را پشت سرش نمی بیند. منتظر می ماند و پس از دقایقی قدیر در حالی که کفش های نو را خاک مالی کرده به مادر می رسد؛ مادر سئوال می کند این چه کاری است قدیر؟ و او پاسخ می دهد« مادر اگر فردا با کفش نو به مدرسه بروم ممکن است هم کلاسی ها بگویند قدیر کفش نو دارد و دل شان بسوزد، آنها را خاک مالی کردم که بگویند کفش های قدیر هم کهنه است»

 

 

 

غدیر سعادت؛ عاش سعیداً و مات سعیداً...امثال قدیر با اینکه سن و سال آنچنانی نداشتند اما روح آنان وسعت یافته بود، آنقدر که دیگر جسم شان، تحمل آن روح وسعت یافته را نداشت... اراده الهی چنین بود قدیر در آخرین روزهای جنگ در تک دشمن در شلمچه به قافله شهدا پیوست... و این یعنی، اگر با همه وجودت بخواهی و به دنبالش بدوی، حتماً می رسی و قدیر رسید.

 

 

پیکر شهید قدیر سعادت پس از هفت سال مفقودی به آغوش خانواده برمی گردد و در بزنجان از توابع بافت به خاک سپرده می شود؛ از آن پس تا همین سال گذشته و قبل از بیماری کرونا هر هفته ادعیه کمیل، ندبه، زیارت عاشورا و جلسات قرآن توسط والدین برگزار می شود آنقدر که دیگر قسمتی از خانه را حسینیه کردند؛ حسینیه شهید قدیر سعادت.

 

 

صدیقه خانم و آقا ابوالقاسم که صاحب دو پسر و 4 دختر بودند، حالا داغدار فقدان یک سالگی دومین پسرشان هم هستند؛ ابوذر سعادت که سال گذشته در سانحه رانندگی جان به جان آفرین تسلیم می کند.

 

حجت الاسلام مصطفی گرجی، به مناسبت 18 اسفند، سالروز تأسیس کانون های فرهنگی هنری مساجد و در راستای طرح«سه شنبه های تکریم» در دیدار با خانواده شهید قدیر سعادت با بیان اینکه بیشتر شهدا مراوده خوبی با مسجد داشتند؛ افزود: شهدا هوش معنوی، اخلاقی و اجتماعی خوبی داشتند که زیرا درد اجتماع خود را می دانستند.

 

مدیرستادهماهنگی و نظارت بر کانون های فرهنگی هنری مساجد استان کرمان خاطرنشان کرد: شهدا قامت خود را به همه فضائل آراستند و حماسه خلق کردند.

 

 

ابوالقاسم سعادت پدر شهید هم با اشاره به اینکه شهدا اگر عاشق نشده بودند جان فدایی نمی کردند؛ اظهار کرد: اگر امروز در مضیقه اقتصادی هستیم اما پوزه غربی ها را به خاک مالیدیم.

کد خبر 1035244

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha