خبرگزاری شبستان_ گیلان، نوشین کریمی؛ هر ساله سوم خرداد یادآور یک غرور ملی است، ملتی که خرم شهرشان، شهر خون شده بود و مردان و زنانی که نه توان ماندن داشتند و نه نای رفتن. اما بی ادعا ماندند. کسانی که سینه هایشان را سپر کرده بودند تا دشمن ذره ای از این خاک را به چنگ نگیرد.
حماسه سوم خرداد یک درس از مکتب اخلاص و تقواست برای آنان که در پستی و بلندی ها و فراز و فرودهای روزگار یادشان می رود روزی، روزگاری همین مردم با همدلی و همراهی هم، از هیچ به همه چیز دست یافتند.
گوش سپردن به خاطرات رزمندگانی که جان بر کف در هشت سال از عمر دفاع مقدس روزگار گذراندند، کمترین رسالت ما برای پاسداشت آن همه ایثار و گذشت است، و مکتوب کردن این خاطرات رسالتی بس عظیم که نسل های آینده را از آنچه که بر این سرزمین و مردمانش گذشته روشن می کند.
«محمدپرحلم» در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان با اشاره به انتشار کتاب تکاور ویژه که خاطرات شفاهی «محمد ویژه نواز» به نگارش میر عماد الدین فیاضی است بیان کرد: ویژه نواز قبل از انقلاب از تکاوران دریایی ارتش ايران تحت عنوان کلاه سبز آموزش دیده و بالاترین دوره هایی که امکان داشت را در ارتش گذرانده بود.
معاون فرهنگی حوزه هنری گیلان گفت: ویژه نواز ۲۰ روز پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق در ایران با عده ای از تکاوران وارد خرمشهر شد و مدتی را آنجا ماند و پس از گذشت چندین روز به جهت عملیاتی ویژه از خرمشهر خارج شد.
وی اظهار کرد: ویژه نواز به همراه دو گروه ۱۲ نفره از معدود نفراتی است که در انهدام اسکلۀ نفتی البکر و الامیه عراق نقش اصلی داشته است و ناوچه پیکان که از ناوچه های معروف دوران جنگ بود این افراد را به جهت پشتیبانی همراهی می کرد.
پرحلم ادامه داد: وی همچنین به عنوان یک ورزشکار در طول چهار دهه گذشته همواره مطرح بوده و یکی از قایقرانان بهنام کشور است که در نیروی دریایی خدمات ارزنده ای داشته است.
وی یکی از رکوردهایی که ویژه نواز به همراه یکی از دوستانش به جای گذاشته را پاروزنی از جزیره آشوراده در استان گلستان تا انزلی بیان کرد که در طی یک هفته به مناسبت بزرگداشت هفته دفاع مقدس انجام شد.
پرحلم در ادامه اذعان کرد: نویسنده سه سال برای ثبت و ضبط خاطرات راوی و نگارش کتاب وقت گذاشته است و در نهایت این کتاب فروردین 1400 توسط حوزه هنری گیلان منتشر شد.
در ادامه به سراغ راوی کتاب رفتم و خواستم خودش گوشه ای از خاطراتش در خرمشهر و حضورش در عملیات تخریب اسکله های نفتی البکر و الامیه را برایمان تعریف کند.
«محمد ویژه نواز» در گفت و گو با شبستان اظهارکرد:۲۰ روز از آغاز جنگ گذشته بود و من سربازهای تفنگدار را در پادگان حسن رود آموزش می دادم. با توجه به اینکه عراق فشار آورده بود تا خرمشهر، آبادان و جاده ماهشهر را تسخیر کرده و راه ارتباطی را ببندد و به خوزستان پیشروی کند، کلیه تکاوران را در اوایل جنگ به خرمشهر اعزام کرده بودند.
وی گفت: سه نفر از ما که در حسن رود بودیم، دوره عملیات ویژه را گذرانده بودیم بعد از ۲۰ روز امریه زدند که باید به بوشهر و بعد از آن به خرمشهر اعزام شوید. با توجه به اینکه اوج جنگ و درگیری های فروان در خرمشهر بود. زنده بودن آنجا شانسی بود وقتی به آنجا میرفتی احتمال شهید شدنت خیلی بود. فکرش را نمی کردی حتی زنده از آنجا بیرون بیایی.
ویژه نواز بیان کرد: عراقی ها به قدری ترسو بودند که فکر می کردند چند گردان و تیپ جلوی آنها را گرفته است در حالیکه فقط پرسنل تکافر نیروی دریایی و بومی ها و جوان های بسیج و سپاه بودند که همه آنها لباس های شخصی پوشیده بودند و یک جنگ نامنظم در آنجا حکمفرما بود. تیراندازی عراقیها شدید بود و با اسلحه های کلاشینکف شلیک می کردند و گلوله های آنها به قدری قابل مشاهده بود که انگار باران تند بر سرمان می بارید. فقط ساختمانهای اطراف ما باعث می شد که تیرها به ما نخورد. در این درگیری که چهار روز دیگر آنجا بودم یک بار گردن، گوش و سر و صورتم آسیب دید و درد زیادی داشتم اما با این حال تحمل می کردم وحتی در ماموریت های بعدی که به ما محول میشد شرکت کردم.
وی ادامه داد: بعد از حدود ۱۰ روز از گذشت ماموریت در خرمشهر بار دیگر به ما ابلاغ کردند که نفراتی که دوره تکاوران عملیات ویژه را گذرانده اند و آشنایی کاملی به موادهای منفجره و تخریب دارند ساعت ۵ صبح فردا در خروجی آبادان منتظر باشند تا جهت انجام ماموریت ویژه به جای دیگر انتقال داده شوند. چون عملیات محرمانه بود نمی دانستیم که قرار است به کجا برویم. اتوبوسی که به دنبال ما آمده بود با هجوم مردمی که می خواستند از خرمشهر خارج بشوند روبرو شد. من در این بین از پیرمردی که در بین جمعیت بود سوال پرسیدم که چرا تا الان در شهر مانده و خارج نشدی؟ که با همان لهجه آبادانی به من گفت: ما اینجا گاومیش، بز و باغ خرما و.. داریم، غیر از اینجا کجا می توانیم برویم.
این تکاور گیلانی اظهار کرد: اوایل حمله دشمن مردم فکر می کردند جنگ یک هفته ای تمام می شود و برای همین تونلی در زیر خانه هایشان کنده بودند و مقداری آذوقه گذاشته بودند که بتوانند این مدت را در شهر و دیار خودشان مقاومت کنند تا دشمن از شهر خارج شود اما وقتی دیدند مدتی از جنگ گذشته و جنگ تمام نمیشود، دسته دسته از شهر بیرون می رفتند.
وی با اشاره به اینکه این خاطره مربوط به اواخر شهریور سال ۵۹ است افزود: ما تکاورهای نیروی دریایی را برای دفاع از شهر برده بودند تا سقوط نکند، یگان خدمتی من بوشهر بود و ما را با اتوبوس به بوشهر اعزام کردند و آنجا مدتی را قرنطینه شدیم و مرحوم رحمان الفتی که فرمانده ما بود دستورالعمل عملیاتی را ابلاغ کرد و نوع عملیات و مسئولیت ها تشریح و شیوه اجرا تمرین شد و گفت که قرار است در این عملیات ویژه ما ۲ تا از سکوهای نفتی البکر و الامیه که صدور نفت عراق از آنجا انجام می شد را تخریب کنیم.
ویژه نواز تصریح کرد: برای ما سوال بود که چرا با بمباران هوایی این کار را انجام نمیدهند و بعد متوجه شدیم که قبلا این کار را کرده اند ولی موفق به تخریب کامل نشده بودند، زمانی که ما به محل عملیات رفتیم دیدیم که جاهایی تخریب شده اما بخش عظمی از سکوها هنوز پابرجا بودند.
وی اضافه کرد: قبل از عملیات ما که به نام شهید جواد صفری و توسط ناوچه پیکان انجام شد عملیاتی به اسم عملیات اشکان برای شناسایی اسکلهها و در اختیار گذاشتن اطلاعات بهتر به ما و بالگردهایی که قرار بود ما را پوشش بدهند، انجام شد. در این عملیات ۱۲ نفر در اسکله البکر پیاده شدند و ۱۲ نفر دیگرمان در اسکله الامیه پیاده شدیم.
ویژه نواز افزود: تمام تجهیزات لازم برای تخریب اسکله ها از قبل پیشبینی شده بود تا به اندازه کافی همراه ما باشد، مثلاً برای هر اسکله ۲ هزار و۵۰۰ تن تی ان تی خمیری، ۵۰ تن بنزین لیتری، نارنجک های آتش زا و کلا چیزهایی که آتش را برای تخریب اسکله زیادتر کند. به ما گفتند باید وصیت نامه بنویسید چون احتمال برگشت شما کم است و همه ما وصیت نامه های خود را نوشتیم.
وی افزود: نیمه آبان ماه بود، در روز حرکت یک یدککش را که کشتیرانی در اختیار نیروی دریایی قرار داده بود، به صورت کشتی های ماهیگیری درست کردیم و تور ماهیگیری اطرافش گذاشتیم تا در مسیر اگر هواپیمای دشمن ما را شناسایی کرد گمان کند که واقعا کشتی ماهیگیری است گرچه ما به پشتیبانی ناوچه پیکان و جوشن و هواپیماهای ایرانی که بالای سرمان بودند، حرکت کردیم تا خطری ما را تهدید نکند و در صورت لزوم بتوانند دشمن را از طریق هوا و دریا بزنند.
این رزمنده گیلانی اضافه کرد: شب اولی که راه افتادیم دریا به قدری طوفانی شد که هر چقدر تلاش کردند کشتی در اسکله پهلو بگیرد اما موج ها نمی گذاشتند تا اینکه فرمانده دستور عقب نشینی داد و آمدیم سکوی چاه اردشیری که یکی از سکوهای ایران بود. در آنجا ماندیم تا اینکه ناوچه پیکان اعلام کرد که من شما را میبرم و ما دوباره مهمات ها را از آن یدک کش به ناوچه پیکان انتقال دادیم و شب بعد به طرف اسکله های عراق حرکت کردیم.
وی ادامه داد: پس از ۲۴ ساعت به نزدیک اسکله ها رسیدیم و منتظر ماندیم تا هوا کاملا تاریک شود و بتوانیم به داخل نفوذ کنیم. در ابتدا گمان می کردیم که نیروهای عراقی داخل اسکله باشند ولی خبری نبود شاید دلیلش این بود که هر چند وقت یکبار هواپیماهای ایرانی آنجا را بمباران می کردند و با توجه به اینکه ساختمان ها از فولاد، آهن و بتن ساخته شده بودند موج انفجاری که داخل اسکله ایجاد می شد به افرادی که داخل اتاق ها هم می بودند می رسيد.
ویژه نواز گفت: با توجه به اینکه این ۲ اسکله حدوداً هزار و ۷۰۰ متر با هم فاصله داشتند ابتدا نفرات ۱۲ نفره اسکله البکر را پیاده کردیم، فکر می کردیم اسکله کوچکی باشد اما دیدیم شهرکی ۷۰۰_۸۰۰ متری است که تاسیسات زیادی داخل آنها وجود داشت.
وی بیان کرد: وقتی به اسکله الامیه رسیدیم اتفاق پیش بینی نشده ای آنجا رخ داد، دو نفر سریع روی اسکله رفتند جلوتر از ما اسکله را شناسایی کنند که شاید رفت و برگشت آنها بیش از ۲۰ دقیقه طول میکشید تا بیایند و به ما بگویند که مهمات را خارج کنیم، مهماتها واقعا خیلی زیاد بودند که همه را داخل کوله پشتی ها گذاشته بودیم، ساعت حدودا نصف شب بود و هوا تاریک تاریک. من یک نرده آهنی را که خزه های بسیار تیز و برنده داخل آب به آن چسبیده بودند را گرفتم و به همراه همرزمان دیگر از آن بالا رفتیم. زمان زیادی نداشتیم تا آن همه مهمات را خالی کنیم. خیلی با احتیاط رفتیم سمت اسکله الامیه، همتی فرمانده ناوچه پیکان آمد روی عرشه و گفت: ۲ هدف می بینیم که دارد می آید طرف ما و ما مجبورم درگیر شوم. گفت شما باید سریع تی ان تی ها را روی اسکله خالی کنید احتمال درگیر شدن با این ناوچه ها هست. قبل از اینکه در برد موشک آنها برویم باید آنها را بزنیم. چند دقیقه بعد دیدم که گلوله هایی از ناوچه پیکان شلیک شد، ناوچه پیکان با ناوچه عراقی ها درگیر شده بود و چیزی روشن شد و به صورت نورانی به هدفی خورد و منفجر شد. ما در آن تاریکی فقط تماشا می کردیم و دعا میکردیم تا ناوچه پیکان بتواند ناوچه دشمن را بزنند چون میدانستیم که فقط با پیروزی ناوچه پیکان می توانیم از اسکله سالم برگردیم. وضعیت که آرام شد داخل اسکله شدیم. ساختمان های بسيار بزرگ و سالن های زيادي از سینما، اتاق های خواب، اتاق کامیپوتر که نشان میداد قلب اسکله است، سالن غذاخوری و اتاق تجهیزات و... وجود داشت که باید محاسبه میکردیم و همان اندازه تی ان تی دور آنها می بستیم و یا بنزین می گذاشتیم که شعاع تخریب بالاتر برود.
همه کارهایی که باید انجام میدادیم را انجام دادیم، حدودا یک صبح تا غروب کارمان طول کشید و برگشتیم به ناوچه و فردای آنروز چهار نفر که ۲ نفر برای اسکله البکر و ۲ نفر برای اسکله الامیه رفتند تا فیتیله های زمانی را آتش بزنند و سریعا با هواپیما به عقب برگردند، تصویر بردار هم در هواپیما حضور داشت که صحنه به آتش کشیده شدن و تخریب اسکله را فیلمبرداری کند.
وی ادامه داد: فیلمی که از تخریب این اسکله ها بجا مانده کاملا نشان می دهد که تخریب به اندازه ای شدید بوده که عراق نتوانست مجدد آن را در زمان جنگ مورد استفاده قرار بدهند.
وی بیان کرد: هدف ما در این عملیات غرور آفرین این بود که بتوانیم هر طور شده حتی با شهید شدن خود اسکله ها را به صورت کامل تخریب کنیم که اینگونه هم شد و که این افتخار تبریک هایی را به همراه داشت.۲۴ ساعت بعد صدا و سیما در اخبار سراسری این صحنه ها را نشان داد و تمام دنیا این فیلم را دیدند که عراق چگونه با این حرکت ما نابود شد.
ویژه نواز در پایان با بیان اینکه مرکز آموزشی حسن رود نمیگذاشت که ما مربیان آموزش دیده زیاد به جنگ و جبهه برویم چرا که آموزش سربازان مختل می شد تاکید کرد: در آن سال ها ۲۳ ساله بودم و چون طی ۲ سال موفق شده بودم دورههای متعدد آموزشی چتربازی، غواصی، تخریب و... را بگذرانم به عنوان مربی آموزش در خدمت سربازان وظیفه باشم.
نظر شما