خبرگزاری شبستان- گیلان، چهار دهه از جنگی که دشمن با تمام توان خود علیه ایران اسلامی آغاز کرده بود تا لبخند شیرین پیروزی انقلاب را بر لبان ملت ایران محو کند، گذشت. جنگی که با حمله به خرمشهر به منظور اشغال سریع این شهر و مقاومت جانانه مردم همراه بود. خرمشهر به خونین شهر تبدیل شده بود و هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد، میکرد، تا سهمی در مقاومت، ایستادگی و پپروزی بر دشمن داشته باشد.
34 روز مقاومت و تلاش اگرچه موجب شهادت بسیاری از مدافعان خرمشهر شد، اما دشمن را در دستیابی سریع به اهدافش و اشغال سریع خوزستان ناکام گذاشت. در کنار این دلاورمردان، چه بسیار بانوانی که سلاح به دست پا به پای مردان جنگیدند، یا با پوشیدن لباس سفید به درمان مجروحان پرداخته و یا در پشت جبهههای جنگ فعالیت کردند. بانوانی که صلابت و ایستادگی را معنا کردند.
در گیلان با وجود فرسنگها فاصله از جبهههای نبرد حق علیه باطل، 34 شهیده و جانباز زن شناسایی شده است. اینها گنجینههای ارزشمندی هستند که باید به آنها پرداخته شود. «زهرا جعفری فلاح پور» متولد سال 1338 از شهرستان رودسر یکی از این ایثارگران است که با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی در این منطقه حضور یافت.
این بانوی گیلانی که خواهر دو شهید فتح خرمشهر (حجت و محمود فلاح پور) است، گفت: از 31 شهریور که اعلام جنگ شد بچههای گیلان به ویژه بچههای 72 تن رودسر تا آزادسازی خرمشهر در این شهر بودند.
وی با بیان اینکه 31 مهر چند روز بعد از آغاز جنگ سه مینی بوس از گیلان عازم خرمشهر شد افزود: ما خواهران نیز تصمیم گرفتیم برای امدادگری همراه رزمندگان باشیم. اما در آن زمان اعزام نیرو از گیلان بسیار دشوار بود. دلسرد نشده و به پیش آیت الله محفوظی در قم رفتیم تا کمکمان کند. پس از چندروز با هماهنگیهایی که با سپاه قم انجام داد، طی نامهای به سپاه اهواز معرفی شدیم و پس از آن با مخالفتهای شدید مسئولان سپاه اهواز با اصرار فراوان به آبادان رفتیم.
فلاح پور افزود: اوایل بهمن 59 با مخالفتهای اهواز و اصرار خودمان و با این دلیل که نیروی امدادگر در آبادان کم است به این شهر رفتیم.12 بهمن ماه سال 59 به آبادان رسیدیم و در بیمارستان آیت الله طالقانی به عنوان امدادگر مشغول شدیم و هر کاری که از دستمان بر میآمد، انجام میدادیم. آن زمان برادرانم نیز در آبادان بودند و هر روز به دیدارمان میآمدند و این کمی از دلتنگیها میکاست.
وی با ذکر خاطرهای از شهید جهانآرا ادامه داد: چندی بعد به همراه برادرانم به خرمشهر رفتیم و مورد استقبال گرم شهید جهان آرا قرار گرفتیم و از ما خواست تا در سپاه خرمشهر به فعالیت خود ادامه دهیم اما به دلیل کمبود نیروهای امدادگر در آبادان، نپذیرفتیم و به این شهر بازگشتیم.
این بانوی ایثارگر با بیان اینکه برادرانم حجت و محمود 16 و 18 اردیبهشت سال 1361 در عملیات بیت المقدس به شهادت رسیدند گفت: همان زمان پسرداییهایم سیدنصراله و سیدرضا میرراضی نیز به شهادت رسیدند که همه این وقایع موجب ناراحتی جسمانی مادرم شد و من به رودسر برگشتم.
وی با بیان اینکه جنگ هنوز تمام نشده و دشمن به شیوههای مختلف علیه ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران است گفت: باید با عمل به وصیت شهدا که پیروی از ولایت فقیه است به رسالت خود عمل کرده و راه شهدا را ادامه دهیم. شهدا حق بزرگی بر گردن ما دارند نکند در قیامت شرمندهشان بشویم که دیگر راه گریز نداریم.
مرحومه «شهربانو رنجبر» دیگر بانوی ایثارگر گیلانی متولد 1337 اهل رودسر بود که در واپسین روزهای سال 99 به دیدار حق شتافت، وی که یک روز در دفتر خبرگزاری شبستان حضور یافت از خاطراتش اینگونه گفت. اوایل شهریور سال 59 به همراه دوستش زهرا عازم اهواز و دیدار با خانواده او میشود. وی که دانشجوی رشته پزشکیاری در تهران بود تصمیم گرفت تا با گذراندن روزهای آخر تعطیلات در دزفول فصل جدیدی از علم و دانش را آغاز کند که درگیر جنگ شد.
این جانباز زن گیلانی با بیان اینکه یک هفته قبل از آغاز جنگ به دزفول رسیدیم و از همان شب اول صدای گاه و بیگاه شلیکها، شلوغی و همهمه شهر توجهم را جلب کرد افزود: بعد از گذشت یک هفته، حملات هوایی به دزفول آغاز شد.پدر زهرا در شرکت نفت آبادان مشغول کار بود، تصمیم گرفتیم به دنبال پدرش رفته و همه با هم به تهران بازگردیم. راهی آبادان شدیم، وقتی به خرمشهر رسیدیم اجازه ورود به داخل شهر داده نمیشد زیرا بعثیها به دروازه شهر رسیده بودند و جمعیت بسیاری در حال فرار از شهر بودند. پس از ممانعت از ورود، کارت پزشکی خود را نشان داده و توانستیم وارد خرمشهر شویم.
رنجبر با بیان اینکه هیچ جای خرمشهر امن نبود و همه نیروها در داخل مسجد جامع بودند و به بیمارستانی تبدیل شده بود که گوشه و کنارش پر بود از مجروحانی که ناله میکردند. افزود: 45 روز اول جنگ در مسجد جامع مستقر بوده و به درمان مجروحان میپرداختم و به علت کمبود نیرو با برخی از رزمندگان داخل شهر گشت زده و مجروحان را به مسجد انتقال میدادم. بعد از مدتی حملات نیروهای بعثی شدت گرفت، حاج آقا خلخالی، امام جماعت مسجد جامع همه زنان را جمع کرد و از آنان خواست شهر را برای حفظ امنیتشان ترک کنند.
وی با اعلام اینکه حدود 36 ماه در جبهههای جنگ حضور داشتم تصریح کرد: با آمبولانس برای خط مقدم غذا میبردیم و مجروح بازمیگرداندیم. سوم فروردین سال 60 به همراه یک زن راه بلد و یک پزشکیار، یک راننده و یک پاسدار به منطقه دارخوین اعزام شدیم که آمبولانس مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و از ناحیه شکم مجروح شدم.بعد از آن مدتی به رودسر برگشته و پس از بهبودی دوباره عازم جبهه شدم تا اینکه بعد از 30 ماه، در مرخصی که به رودسر داشتم با یک برادر شهید ازدواج کردم و بعد از ازدواج نیز پنج ماهی در بیمارستانهای جنوب و غرب فعالیت داشتم اما با شروع فصل کشاورزی به زادگاهم برگشته و زندگی مشترک خود را آغاز کردم..
آری، بسیاری از زنان در دوران دفاع مقدس به عنوان نیروهای امدادگر، پشتیبان، خدمات و رزمنده دوشادوش مردان در انقلاب و جنگ نقشآفرینی کردند که اکنون پرداختن به زوایای حضور این زنان، میتواند الگوی مناسبی برای دختران امروز و مادران فردای ما باشد.
نظر شما