خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ «ماهی مشو» نامی آشنا در شرق گیلان است. نام آبشارهای متعددی که محلی ها می گویند؛« ماهی از آن بالاتر نمی رود.» چند آبشار در شرق گیلان به نام« ماهی مشو» وجود دارد؛ ماهی مشو در واجارگاه، ماهی مشو در لشاکو چالدشت، ماهی مشو در بلوردکان، ماهی مشو در روستای پنو و ماهی مشو در روستای خورتای شهرستان لاهیجان.
برای دیدن آبشار ماهی مشو در روستای خورتای، می باید به دهستان «آهندان» بروید. دهستانی در جنوبی ترین بخش شهرستان لاهیجان که با داشتن شالیزار های پلکانی در پایین دست و باغ های چای در کوهپایه، منظره بدیعی را در مسیر ایجاد کرده است. برای رفتن به این دهستان از میدان سردار جنگل شهر لاهیجان به سمت روستای «زاکله بر» بروید. اختلاف ارتفاع در طول جاده لذت سفر را در مسیر دوچندان می کند. هرچه بالاتر می روید، باغ های توتی که در این فصل بی برگ و بار شده اند، بیشتر خودنمایی می کند.
زمان «کج چینی» پیله تر کرم ابریشم آغاز شده و بقول محلی ها «توت کله» ها دیگر هیچ برگی ندارند. در طول مسیر، پرده هایی بر سردر برخی از مغازه ها حتی مشاورین خرید و فروش املاک نصب شده که«پیله تر شما را خریداریم». یکی از نوغانداران روستای زاکله بر می گوید: درست است که امسال قیمت پیله تر ابریشم افزایش پیدا کرده، ولی نوغانداری دیگر مانند گذشته رونق ندارد. چگونه می توان حرف از احیای نوغانداری زد درحالیکه باغ های توت نابود شده است.
علی کیانپور می افزاید: یک خانواده نوغاندار، نسل اندرنسل شیوه نوغانداری را به فرزندانش می آموخت. نوغانداری سه ماه کار پرزحمت دارد مانند بچه داری باید از کرم ابریشم مراقبت کرد. تازه اگر تخم خوب در اختیار ما بگذارند، روزی سه تا چهار وعده باید مرتب برگ توت در تل انبار بریزی. بیشتر نوغانداران، پرورش ابریشم را رها کرده اند و عملا نسل بعدی چیزی از نوغانداری یاد نگرفته است.
داستان تلخ افول کشت چای، ابریشم و برنج در گیلان مثنوی هفتادمن کاغذ می خواهد. روزگاری لاهیجان، بیشترین سهم تولید ابریشم گیلان را داشت. به گفته « یاسنت لوئی رابینو»، نایب کنسول انگلیس در رشت، نام قدیم این شهر «دارالاماره» و یا «دارالامان» بود. «حمدالله مستوفی» در «نزهه القلوب» هم می نویسد؛ برنج و ابریشم عمده ترین محصول این شهر بود. وزنه سنگین تولید ابریشم، موجب شد دارالاماره به لاهیجان تغییر نام دهد. به گفته شادروان « منوچهر ستوده»، لاهیجان ابتدا «لاهگان» بود و بعدها به لاهجان و سپس لاهیجان تغییر نام داد.(لاه به معنی ابریشم و آن پسوند مکان است).
از تل انبارها و توت زارهای دهستان آهندان که بگذریم، استراحتی کوتاه در بقعه میراثی چهلستون، خالی از لطف نیست. بقعه ای با معماری بومی که یادگاری بجامانده از دوره قاجار است. هرچند بر روی نقاشی های دیواری این بقعه گچ کشیده اند، اما دیدن ستون های چوبی تراش خورده که از درخت کیش درست کرده اند و درهای چوبی که برای اتصال آن از هیچ میخی استفاده نشده، حیرت انگیز است.
پیرزنی با کمر خمیده از بالای تپه ای که بقعه و گورستان بر بلندای آن قرار گرفته، پایین می آمد و در پایین دست حیاط بقعه، به سمت سنگ بزرگی رفت که روی آن سکه و نمک ریخته بودند. زیر لب دعایی می خواند و یاد رفتگان را ذکر می کرد. از او درباره چیستی و چرایی آن سنگ می پرسم و به گیلکی می گوید: سنگ زیارت است. همچون بسیاری از بقعه های دیگر گیلان، سرتاسر حیاط گورستان درختان تنومند آزاد پر شده است. یکی از آنها همچون افسانه« آقادار» پارچه های سبز به آن بسته اند و چندین شاخ به تنه درخت میخ شده است.
یکی از حاضرین در گورستان می گوید: در گذشته رسم بود شکارچیان محلی به این بقعه نذر می کردند و اگر گوزن و یا بز کوهی شکار می کردند، شاخ آن را بر درختان و یا دیوارهای بقعه میخ می زدند. قبلا روی دیوارهای ایوان هم شاخ گوزن بود.
پس از آن به سمت روستای «خورتای» می روم روستایی در مرتفع ترین کوه های آهندان و از نام واژه آن می توان فهمید که جایی است که خورشید در آن بی اندازه می تابد. روستایی دورافتاده که خوشبختانه جاده آن فاقد آسفالت است و همین عدم دسترسی موجب شده طبیعت منطقه و معماری بومی آن کمتر دستخوش تغییر گردد.
خانه های روستایی با کرسی چینی و تلاری رو به آفتاب با نرده های چوبی تراش خورده و دیوارهای سفید و پنجره های آبی رنگ. و نام کوچه ها توسط دهیاری چه زیبا انتخاب شده است؛ «گیشا». نامی گیلکی به معنی عروسک که شنونده به یاد، آیین کتراگیشا می افتد که وقتی مردم می خواستند باران ببارد، کتراگیشه اجرا می کردند و از خدا می خواستند تا به شالیزارهای تفتیده باران بباراند.
پسرکی با دوچرخه اش کنار تلارخانه بازی می کند. آدرس آبشار ماهی مشو را می پرسم. می گوید: باید بسمت روستای «توساگودشت» بروید. جاده پیچ در پیچ ما را به بالاترین نقطه کوه می رساند. تابلوی روستای توساگودشت، مزین به نام شهید« ناوبان یکم پاسدار فریدون بردبار» است که سال ۱۳۸۵ در سانحه هوایی به شهادت رسیده است. بعد از آن جاده در یک شیب تند قرار می گیرد. به نزدیک رودخانه می رسیم ولی پس از آن مسیر سنگلاخ اجازه پیشروی به خودرو را نمی دهد.
صدای تند آبشار از پایین دره به گوش می رسد و ما برای دیدن آبشار، شیب دره را پیاده پایین می رویم. برخلاف دیگر آبشارها، به نقطه آغاز ماهی مشو می رسیم درست در بلندترین نقطه سرریز آب که از یک کوه سنگی که سختی سنگ آن شسته شده، آب راهی برای خروج یافته است. برای دیدن ارتفاع آبشار که در پایین دست خود حوضچه زیبایی را تشکیل داده است، می باید از بالای صخره سنگی به زحمت پایین رفت.
اطراف آبشار درختان جنگلی فروافتاده و صخره های سنگی مسیر رود را تغییر داده اند. آب بقدری خنک است که گرمای تب کرده و شرجی جنگل را فرومی نشاند. حوضچه زیر آبشار، استخری برای تفریح جوانان روستا شده است. یکی از آنها می گوید: سال های قبل، حجم آب خیلی بیشتر بود. بخاطر کاهش بارندگی های اخیر میزان آبدهی آبشار کم شده است. هم او در علت وجه تسمیه آبشار می گوید: «ماهی مَشو» یعنی جایی که ماهی به آن نمی رود. شاید صخره ای بودن این کوه باعث می شود، ماهی های رودخانه نتوانند از این بالاتر بروند.
نظر شما