خبرگزاری شبستان _ اهواز: مسأله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام، مسأله ای مهم در تاریخ امامت شیعه است که مأمون در این مساله نقش اساسی دارد. با توجه به شخصیت امام رضا علیه السلام و عملکرد مأمون به طور قطع ایشان از هدفهای پنهانی مأمون در پیشنهاد ولایتعهدی اطلاع داشته اند. اکنون سؤال این است که موضعگیری امام در برابر طرح ولایتعهدی چه بوده است؟ آیا امام این ولایتعهدی را قبول داشتهاند یا نه؟ و در پذیرش آن آیا با اختیار پذیرفته اند یا نه؟ و اگر مجبور بودهاند چگونه این مسأله را به اطلاع مسلمانان رساندهاند و عملکرد ایشان در برابر مأمون چه بوده است؟
قصد داریم در دو بخش به این سوالات پاسخ دهیم. در بخش اول تلاشهای امام در اعلام عدم پذیرش ولایتعهدی و در بخش دوم مناظراتی که در نهایت به اجبار امام به پذیرش ولایتعهدی منجر شد، بیان میشود.
نکته مهمی که باید در این بحث به آن توجه داشت و آن را مورد بررسی قرار داد مسأله اطلاعرسانی امام رضا علیه السلام به مسلمانان است. آن حضرت با امکاناتی که در اختیار داشتند باید به اطلاع شیعیان و مسلمانان میرساندند که این پذیرش اجباری است و به معنای به رسمیت شناختن حکومت مأمون و مشروعیت داشتن آن نیست. امام رضا علیه السلام روشهایی را به کار گرفتند که مردم فهمیدند حضرت را وادار به پذیرش ولایتعهدی کردهاند.
روشهایی که امام رضا علیه السلام به کار گرفتند تا به دیگران بفهمانند به اجبار ولایتعهدی را پذیرفتهاند عبارتند از:
مقاومت در آمدن
وقتی مأمون تصمیم گرفت که امام رضا علیه السلام را به عنوان ولیعهد خود نصب کند، ابتدا با آن حضرت به نامهنگاری پرداخت و از ایشان خواست که خود به مرو بیاید، ولی آن حضرت نپذیرفتند. امام رضا علیه السلام بهانههای زیادی آوردند، ولی مأمون همچنان مکاتبه میکرد و از ایشان میخواست که به خراسان بیایند، به گونهاث که امام رضا علیه السلام یقین پیدا کردند که مأمون دستبردار نیست.
وقتی مأمون از این مکاتبات راه به جایی نبرد و امام رضا علیه السلام در آمدن به خراسان مقاومت کردند، مأمون هیأتی را به سرپرستی رجاء بن ابی ضحاک به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به زور به خراسان بیاورند.
کیفیت خداحافظی با رسول خدا
از جمله کارهایی که امام رضا علیه السلام از طریق آن به مردم فهماندند راضی به رفتن نیست، کیفیت وداع با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، به گونهای که همه کسانی که در حرم حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند فهمیدند ایشان را به زور میبرند. محول بجستانی میگوید هنگامی که پیک بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من در مدینه بودم، امام رضا علیه السلام برای وداع با رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شدند. چندین بار با آن حضرت وداع کردند، هر بار که وداع می کردند، عقب می رفتند و دوباره نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و با صدای بلند گریه و زاری می کردند. جلو رفتم سلام کردم پس از جواب سلام به آن حضرت تبریک گفتم. حضرت فرمودند: مرا به حال خود واگذار! من از کنار جدم میروم و در غربت میمیرم و در کنار هارون دفن میشوم.
کیفیت خروج از منزل
امام علیه السلام هنگام خروج از منزل هم به گونهای عمل کردند که همه حاضران و اقوام پی بردند آن حضرت را به زور میبرند و برنمیگردد.
حسن بن علی وشا میگوید: امام رضا علیه السلام به من فرمودند: وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون بیاورند، تمام خانوادهام را جمع کردم و به آنان دستور دادم برایم گریه (عزاداری) کنند به گونهای که خودم بشنوم. سپس 12 هزار دینار بین آنان تقسیم کردم و به آنان گفتم: اما من هرگز به سوی خانوادهام بر نمیگردم.
تلاش در مسیر
مأمون علاوه بر آنکه به رجاء بن ابی الضحاک دستور داده بود که حضرت را چگونه و از کجا بیاورد به وی گفته بود که شخصا مراقبت ایشان را به عهده بگیرد به طوری که رجاء بن ابی الضحاک میگوید: مأمون به من دستورداد که شب و روز شخصا از علی بن موسی علیه السلام مراقبت کنم تا ایشان را نزد او بیاورم.
با اینکه امام رضا علیه السلام در تمام مسیر تحت مراقبت شدید مأموران مأمون بود، هر جا فرصتی پیش آمد، مسأله عدم مشروعیت حکومت مأمون و اینکه ایشان را به زور میبرند را به اطلاع مردم می رساند.
تا اینجا بخشی از افشاگری امام در عدم تمایل برای پذیرش ولایتعهدی را بیان کردیم. در قسمت بعدی این نوشتار مناظرات امام رضا علیه السلام و مأمون را که در نهایت منجر به پذیرش اجباری ولایتعهدی امام رضا علیه السلام شد، بیان میکنیم.
مقاومت در پذیرش
از جمله واکنشهای دیگری که امام از طریق آن کوشیدند به مردم بفهمانند ولایتعهدی به اختیار ایشان نبوده است، مقاومت در پذیرش پیشنهاد ولایتعهدی بود. چون حضرت رضا علیه السلام به مرو رسیدند مأمون پذیرش خلافت را به ایشان پیشنهاد کرد و آن حضرت نپذیرفتند. شرایط به گونهای پیش رفت که مأمون در یک مذاکره علنی امام را تهدید به قتل کرد که اگر ولایتعهدی را نپذیری تو را خواهم کشت. بخشی از مناظره بین مأمون و امام رضا علیه السلام این چنین بود:
مأمون: ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله من به دانش، برتری، زهد، تقوی و عبادت تو را میشناسم و تو را شایستهتر به خلافت از خودم میدانم. تصمیم گرفتهام خود را از خلافت کنار بکشم و تو را به عنوان خلیفه معرفی و خودم با تو به عنوان خلیفه بیعت کنم.
امام رضا علیه السلام: اگر خلافت از آن توست و خداوند برای تو قرار داده است، جایز نیست لباسی را که خداوند بر تو پوشانده درآوری و به تن دیگری بپوشی و اگر خلافت از آن تو نیست، جایز نیست چیزی را که از آن تو نیست برای من قرار دهی.
اما مأمون گفت ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله باید این مسأله را بپذیری!
امام رضا علیه السلام: هرگز با اختیار این کار را نمیپذیرم.
مأمون: اگر خلافت را نمیپذیری و دوست نداری که من با تو بیعت کنم، پس ولیعهدم باش تا بعد از من خلیفه باشی.
امام رضا علیه السلام: به خدا قسم، پدرم، از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من گزارش دادهاند که من قبل از تو از دنیا میروم در حالی که مظلومانه با سم کشته میشوم به گونهای که فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در کنار هارون در منطقهای غریب دفن میشوم.
مأمون: ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله تا من زندهام چه کسی جرأت میکند تو را بکشد یا به تو بدی کند!
امام رضا علیه السلام: ولی من اگر بخواهم میتوانم بگویم چه کسی مرا میکشد!
مأمون: ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله با این سخنانت تنها میخواهی خودت را راحت کنی و این کار را نپذیری تا مردم بگویند تو انسان زاهدی هستی.
امام رضا علیه السلام: به خدا قسم از آن روزی که پروردگارم مرا آفریده است هرگز دروغ نگفتهام و هرگز به خاطر به دست آوردن دنیا نسبت به دنیا بیاعتنا نبودهام. ولی مأمون، من میدانم تو چه انگیزهای داری. انگیزهات از این کار این است که مردم بگویند، علی بن موسی الرضا علیه السلام نسبت به دنیا بیاعتنا نبوده، بلکه دنیا به دستش نرسیده است. مگر نمیبینید که چگونه ولایتعهدی را پذیرفته تا به خلافت برسد!
مأمون: همیشه به گونهای با من برخورد میکنی که دوست ندارم، این گونه برخوردها به خاطر این است که از خشم من در امانی. به خدا قسم میخورم یا باید ولایتعهدی را بپذیری وگرنه بر این کار مجبورت خواهم کرد و اگر نپذیرفتی گردنت را خواهم زد!!
امام رضا علیه السلام: خداوند مرا نهی کرده است که با دست خودم، خود را به کشتن بدهم! پس اگر چنین است هر کاری که میخواهی انجام ده.
همانطور که ملاحظه میکنید امام رضا علیه السلام در این مذاکره هم به مأمون هشدار میدهند که حکومت او مشروع نیست و هم از نقشههای پنهانیاش پرده بر میدارند، یعنی اینکه چه انگیزههایی از پیشنهاد ولایتعهدی دارد، نسبت به امام چه تصمیمی خواهد گرفت و سرانجام ایشان را شهید خواهد کرد. مأمون هم امام را به کشتن تهدید میکند تا ایشان ولایتعهدی را بپذیرد. امام رضا علیه السلام نیز اعلام کردند که پذیرش این سمت تشریفاتی است و حاضر به همکاری نیستند و همچنان به این شرط پايبند ماندند.
نظر شما