اعتیادی به نام خرافات//خرافه و خرافه گرایی چرا؟

از شمار مهم ترین مرض و آفتى که روح و روان آدمى را رنجور و اندیشه اش را ویران و سپس رفتارش را به کژراهه مى کشاند؛ همانا (خرافات) است و پیشگیرى از آن مانند دیگر آسیبها در گرو شناخت ساز و کار پیدایش آن است.

خبرگزاری شبستان: بشر از دیرباز هماره در پى این بوده است که کاستیها، کمبودها و آسیبهاى حیات اجتماعى و فردى خویش را به گونه اى بزداید. در این راستا و براى دستیابى به این مهم به تولید، گزینش و کاربرد روشهاى گونه گون دست یازیده است و این پویش و کوشش همچنان ادامه دارد. زندگى و حیات آدمى از راه هاى گوناگون و به وسیله عوامل بس جورواجور با آفتها دست به گریبان و رو به رو و آسیب پذیر مى گردد که چه بسا درمان پاره اى از آنها پرهزینه، دشوار و گاهى ناممکن است. پاره اى از این عاملهاى مرض زا و آفت خیز، تنها به سیستم نورولوژیک، فیزیولوژیک و آناتومیک انسان آسیب نمى رسانند. بلکه روان و روح آدمى را مورد حمله هاى کشنده و ویران گر قرار مى دهند که هم برآیندهاى منفى اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى آن خطرآفرین و سنگین است و هم راه درمان آن بسى طولانى، پرسنگلاخ و نفس گیر است. از این روست که در تفکر و فرهنگ اسلامى، سلامت جسم و روح خواسته شده است. چنانکه على(ع) در فرازى از درخواستهایش از خداوند، همان را مى طلبد: «و نسأله المعافاة فى الادیان کما نسأله المعافاة فى الابدان.(1) و از او مى خواهیم تا دین مان را به سلامت دارد, آن چنانکه از او مى خواهیم تا تن هامان درست ماند».
از شمار مهم ترین مرض و آفتى که روح و روان آدمى را رنجور و اندیشه اش را ویران و سپس رفتارش را به کژراهه مى کشاند، همانا (خرافات) است. به طور طبیعى درمان و پیشگیرى از آن مانند دیگر بیماریها، آسیبها و آفتها در گرو شناخت عامل مرض و ساز و کار پیدایى اثرگذارى آن است و چون در جهان امروزین و مدرن به سر مى بریم که با جهان گذشته و سنتى ناسانیهاى زیاد و اساسى دارد، نوع و ساز و کار پیدایى خرافات را باید در همین سپهر بازشناسى و بازیابى نمود. از این روى جُستار حاضر در پى این مهم گام برمى دارد.

الف. تعریف و معناى خرافه
در باب خرافه از زوایاى گوناگونى مى توان نگریست و آن را به باور، رفتار، شناخت و یا امر دیگرى نسبت داد. چنانکه در تعریفهاى زیر این واقعیت به نظر مى رسد.
علامه طباطبایى، نفس باور به این که: هر آن چه از سوى حس و تجربه تایید نگردد و در دام آن دو نیفتد، وجود ندارد را از آشکارترین خرافه ها مى داند: «فالاعتقاد بانتفاء مالا تناله الحس و التجربه من غیر دلیل من اظهر الخرافات (2)».
یاد کرد این نکته لازم به نظر مى رسد که هرچند در بیش تر انگاره ها، ماهیت و هویت خرافات از گونه اعتقاد و باور دانسته شده است. ولیکن در نوع و متعلق باور و اعتقاد، ناسانیهاى درخور درنگ وجود دارد، مانند: باور به این که ذهن جهان ماده را آفریده است و کنترل و هدایت نیز مى کند. و یا باور به این که عالم به وسیله شانس و اتفاق و یا از روى میل و هوس اداره و تدبیر مى شود (3).
در این سه تعریف از خرافه، گونه باور و اعتقاد به طور کامل با یکدیگر فرق دارند. در انگاره دیگر آن را در حوزه شناخت مورد ارزیابى قرار داده اند. منتهى با دو رویکرد:
یک. آن را نوعى شناخت یابیده اند. پوپر مى گوید: فیزیک دانان معیّنى گر (determinist)، نگره و شناخت نامعیّنى گرانه (Indeterministic) از جهان را (یک نظریه علمى ـ فیزیکى است) نوعى خرافات مى دانند. همو مى گوید: در واقع اغلب فیزیک گران تمایل به آن دارند که به جهان فیزیکى که از لحاظ علیتى باز (و بنابراین نامعیّنى گرانه) است ـ مثلاً جهان فیزیکى که براى تأثیر جهان دو [جهان احساس، امید، آمادگى براى برخاستن به عمل، هرگونه آزمایشها و فعالیت ذهنى] باز باشد ـ همچون یک خرافه نگاه کنند که تنها بعضى اعضاى روحى انجمن پژوهشهاى روانى به آن معتقدند. تنها بعضى از فیزیک دانان نامدار این نظریه را جدى تلقى مى کنند (4).
دو. آن را ضد شناخت یا به تعبیر گویاتر نفى شناخت ویژه که گویا علمى یا فلسفى باشد، مى دانند. روبرت انگر سول، این انگاره را به گونه زیر بازگو کرده است: خرافات همانا نادیده گرفتن و بى اعتبار پنداشتن نسبت و روابط حقیقى میان اسباب و علل, با نتایج و معلولهاست (5).
روشن است که علم و فلسفه نمى توانند چنین پیوندها و پیوستگیهایى را نادیده انگارند. چون در واقع، کارکرد و وظیفه گوهرى علم و فلسفه کشف و تحلیل چنین پیوندهایى است. در نگره دیگر، خرافه در حوزه رفتار درخور پى گیرى است و آن هنگامى است که شخصیت فرد با مجموعِ عاملهاى پیرامونى به دلیل نامساعد بودن آنها، ناسازگارى تحمل ناپذیر پیدا مى کند که برآیندش گسست شخصیت، اختلاف اندیشه و تولد خرافه و اوهام مى باشد: واکنش اسکیزوفرنى نوع دیگر جنون کنشى را تشکیل مى دهد عوارض اصلى آن عبارت اند از اختلال در اندیشه، تضاد و تردید و… و عوارض ثانویه آن به شرح زیراند: اوهام و تخیلات….(6).
بنابراین نگاه، خرافات، گونه اى از رفتار غیر عادى است. به نظر مى رسد: خرافه برساخته هر سه عامل یا عنصر باشد. یعنى خرافات مجموعه اى از باورها, رفتارها و حتى شناختى است که از حیث منطقى و عقلانى استدلال پذیر نیست و ریشه الهى نیز ندارد.

ب. ساز و کار پیدایى (زایش و رویش) خرافه ها در جامعه مدرن امروز
جُستارِ این نوشتار را تحلیل و روشن گرى ساز و کار رویش و زایش خرافات در جهان امروزى و مدرن مى سازد؛ چرا؟ چون انگار غالب آن است که گویا در این سپهر و مرحله، ریشه و بیشه خرافات خشکیده و ویران گردیده و یا در حال فروریختن است؛ اما این نگارش نشان مى دهد که واقعیت غیر از آن است و در جهان مدرن و فرامدرن نیز صداى پاى خرافات گوش هوش را برانگیخته و به شنیدن و هشیارى فرا مى خواند، چگونه؟
جهان امروز و دیروز، مدرن و سنتى، نوین و قدیم در بسى امور با هم اشتراک دارند که مهم ترین شان، همانا زیستن، هستن (بودن) و اندیشیدن است. ولیکن چنین اشتراکى گویا بیش از شباهت فامیلى و لفظى چیزى را به اثبات نمى رساند و اثرى از همگامى و همیارى به چشم نمى آید، تو گویى در دو دنیا و مرحله اى ناسان و مختلف به سر مى بریم. آرى واقعیت و تجربه زیستى همین را مى رساند. روش، مبنى، زبان و هدفهاى زیستن، بودن و اندیشیدن در عالمِ مدرن کنونى، بسى ناهمسان از جهان و مرحله سنتى و پیشامدرن گردیده است. به همین جهت، ناگزیر از بیان مؤلفه هاى سپهر مدرن زیستى هستیم تا با روشنى بیش تر بتوان مسئله این جستار را پى گیرى نمود.
به نظر مى رسد که مؤلفه هاى اساسى جهان مدرن, همانا مولدیت (تولید)، رقابت و بهره ورى و هویت یابى است. البته مولدیت، رقابت و بهره ورى به معناى بسى فراگیرتر از آن چه در ادبیات اقتصادى محض است در نظر گرفته مى شود؛ بلکه به عنوان فرهنگ عمومى تثبیت شده در تمامى حوزه هاى زیستى دگر منظور است و در واقع ویژگیهاى زیستن، بودن و اندیشیدن آدمیان در جهان مدرن را مى سازد. نمونه و شاهد زنده و مهم این ایستار فرهنگى، همانا نقش و سهم بس مهم نیروى انسانى آموزش دیده، متخصص، صاحب دانایى و دانش است. به گونه اى که ورود و پذیرش نیروى انسانى در چنین جامعه و جهانى، بدون آموزش دیدن، ورزیده شدن و کسب مهارت و دانشهاى لازم، کم و بیش، ناممکن به نظر مى رسد و این نیست مگر همان مؤلفه مولدیت و بهره ورى. توجه به حقوق آدمیان، انسان گرایى و قرار گرفتن انسان در مرکز تعاملات و معادلات (البته با حذف مسائل حاشیه اى و استفاده هاى ابزارى و سیاسى زورپرستان از حقوق و انسان گرایى)، حرکت و خیزش برخاسته از هویت یابى آدمیان است که از شمار شاخصه هاى جهان نوین است.
مؤلفه هاى یاد شده براى دگرشدن به ذهنیت چیره و فرهنگ عمومى به زیرساختها، ابزارها، روشها و اندیشه هاى خاصى نیازمند بودند (هستند) که کم کم آنها فراهم گردیده و آفریده شدند و پاره اى آنها عنصرهاى بنیادین و گوهرى جهان مدرن را ساختند که از شمار مهم ترین عنصرهاى گوهرى، همانا علم و تکنولوژى نوین است. به این ترتیب علم و تکنولوژى از سویى و هویت یابى از سوى دیگر مؤلفه هاى ساختارى و کاربردى جهان مدرن را ساخته و مى سازند و اینها صورت دیگرى از همان مؤلفه هاى پیش گفته اند. اینک که به مؤلفه هاى جهان امروزى دست یازیدیم، به بازکاوى ساز و کار رویش و زایش خرافات در آن مى پردازیم.

علم و تکنولوژى نوین
همان گونه که بیان گردید، علم و تکنولوژى، دو پایه اساسى در تمدن و فرهنگ جهان مدرن و پیشرفته امروزى است. هرچند با پیدایى آن دو فرصت و ساحت خرافات، تنگ تر شده است؛ لیکن پایان نپذیرفته و از بین نرفته است و زمینه هاى رویش خرافات به گونه هاى دیگر همچنان وجود دارد که پاره اى از آنها به شرح زیر است:
1. هرگاه انسان به هر چیزى وابستگى شدید پیدا کند در پیوند با آن، حالت جانبدارانه شدید مى یابد. این حالت جانبدارانه شدید و تعصب ورزى سبب مى شود تا شعاع فکر و اندیشه اش و نیز رفتار و داوریهایش در قلمرو همان چیز مورد علاقه زندانى گردد. برآیند طبیعى این ایستار آن است که از یک سوى تمام داده ها و نهاده هاى آن چیز را مطلق، حقیقى و واقعى بینگارد. و آن را فراهم آورنده تمامى خواسته ها و نیازهاى خویش بپندارد و از سوى دیگر هرگونه انتقاد و ارزیابى آن را نادرست و بدعت بخواند. گذشته از این که حالت خودش خرافه است چون تنبلى و تعطیلى خرد آدمى را به همراه دارد، سبب مى شود که آن چیز به اسطوره و افسانه تبدیل گردد و به این ترتیب افسانه گروى در جامعه سرایت و عمومیت مى یابد. این واقعیت آزمون شده رفتارشناسى است که رفتارشناسان به آن رسیده اند.
اسکینر مى گوید: هر اندازه شخص به صورت شدیدترى تحت تأثیر یک نوع وابستگى قرار گرفته باشد به همان نسبت گرایش به رفتار خرافى نشان مى دهد (7).
علم و تکنولوژى در جهان مدرن، چنین جایگاهى در اندیشه و رفتار آدمیان پیدا کرد. گویا خدایى نوین سر بیرون آورده است. جبریت و معیّنى گرى علمى, پوزیتویسم در قراءتهاى اولیه آن، پسامدرنیته به عنوان پروژه ناتمام مدرنیته همه گواه همین واقعیت هستند. در دو قسم اولى قطعیت، اعتبار و انحصار شناخت و داورى در علم جدید و روشهاى تجربى ـ آزمونى آواى بت شدن دانش نوین را به گوش مى رسانند که خود پندار و اوهام باطل بیش نیست. چون سخنى است بیهوده، غیرتجربى و آزمون ناپذیر؛ یعنى بدون تکیه گاه علمى و منطقى که این برابر است با همان خرافات. چیزى که واقعیت دارد؛ اما حقیقت ندارد ولیکن مورد ایده آل بشر بوده است. به گفته برلین فیلسوف سیاسى: تلاش جدى و وظیفه شناسانه براى استفاده از شیوه هاى علمى در تنظیم امور بشرى، بى تردید خیرهاى بسیارى به بار آورد، رنجهاى بسیارى را تسکین داد از بى عدالتیهاى بسیارى پیشگیرى کرد و جهل هاى بسیارى آشکار ساخت… اما رؤیاى اصلى، اثبات و نشان دادن این که همه چیز در جهان حرکت مکانیکى دارد و همه شرهاى جهان را مى توان با گامهاى تکنولوژیک علاج کرد و مى توان مهندسانى داشت که هم مهندس روح انسان باشند و هم مهندس جسم انسان، رؤیاى وهمى و خرافى از کار درآمد (8).
و قسم سوم؛ یعنى روانه اى پسامدرنیته در واقع کنشى است در مقابل بُت وارگى علم، نقد وضعیت موجود و بازیابى و برگردان علم در ایستار واقعى و نه خیالى و خرافى آن.
2. احساس توانایى بیش از حد و مهارناپذیر، فرآیند شخصیت سازى را به کژراهه مى کشاند. در نتیجه شخصیت دروغین در آدمیان به وجود مى آورد که بیش تر به صورت همه چیز فهم، مرجعیت نهایى، ابدیت و جاودانگى و زوال ناپذیرى قدرت نمود مى یابد. سرریز چنین شخصیتى در جامعه از یک سوى اسطوره سازى و تبدیل شدن اش به اسطوره و از سوى دیگر، گسترش ذهنیت اجتماعى توهم گرا و خیال پرداز است که پایانه هر دو برآیند همانا پیدایى و پویایى خرافات بیش نیست. زدودن این گونه شخصیت و ذهنیت اجتماعى بسى دشوار و پرهزینه است چون عصاى موسوى مى طلبد تا خرافه (انا ربکم الاعلی… ) فرعونى را بزداید و ریشه اش برکند.
دانش و فن آوریهاى نوین, از آن جایى که دو عامل و منبع کلیدى توانایى و قدرت در جهان امروزى به شمار مى روند، طبعاً در دارندگان اش احساس قدرت و توانایى پدید آورده و زنده نگه مى دارد و در صورتى که مدیریت سالم، انسانى و اخلاقى نگردد ناگزیر شخصیت دروغین به وجود مى آورد و در این جاست که آواى مالکیت جهان و هستى در سر پرورانده و در جامعه پراکنده مى شود و آن گه دیگران را دنباله خویش و براى خویش مى خواند و تا جایى که اگر در این دنباله بمانند، از مزایاى حاشیه نشینى انسانیت، نه متن آن، آن هم از باب تفضل و نه استحقاق، از تکه پاره آن مى توانند هر از گاهى بهره مند شوند و به تنهایى، نقشه فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، حقوقى و… جغرافیاى جهان را در جهت هدفها و برنامه هاى خویش و نه مصالح آدمیان و بدون کم ترین توجه به حقوق و خواست دیگران مى خواهند تغییر بدهند. خرافات بدتر از این در جهان مدرن که از سوى قدرت پرستان به کار بسته و توزیع مى شود نمى توان سراغ گرفت و این خرافه، همان احساس قدرتى است که از توانایى یاد شده برخاسته است بنابراین، این ایستار از دو زاویه به گسترش خرافات در جامعه مى انجامد؛ از زاویه روان شناسى و از زاویه جامعه شناختى. از زاویه روان شناختى تیپ شخصیتى (شخصیت کاذب) بود که احساس قدرت آن را به وجود مى آورد که در بالا به شرح از آن سخن رفت. اما از زاویه جامعه شناختى چون افراد و جامعه ها که به فقر قدرت و توانایى گرفتارند در برابر دشواریها، گرفتاریها و بحرانهاى گوناگون بسیار آسیب پذیرند و در کاربرد قاعده ها و روشهاى منطقى و خردمندانه حل و مدیریت بحرآنها و بازدارنده ها، ضعیف و کم تجربه بوده و نگه داشته شده اند، بیش تر به خرافات (اعتقادى ـ رفتارى) پناهنده مى شوند و به این ترتیب زمینه زایش و رویش خرافات در میان این صنف فراهم مى آید.
3. در این که علم و تکنولوژى نوین، خیرات و آثار سازنده و حیاتى را براى انسانها به همراه داشته و دارد و ادامه زندگى سالم و کارآمد همچنان در گرو آن دوست، نمى توان تردید روا داشت و نیز این که دانش و فن آورى جدید، بشر را در برداشتن بازدارنده هاى زیستى و نیز استفاده بهینه از عوامل حیاتى و بهره ورى گونه هاى تلاشهاى انسانى بسى توانا ساخته است، غیر درخور انکار است ولیکن، هر چیز خوب، بزرگ و مهم، زمینه و بستر آسیب زایى و آفت پذیرى را نیز به دلیلهاى مختلف فراهم مى سازد. از شمار آنها دو مورد را نام مى بریم:
یک این که: تنها راه شناخت و معیار حقیقت را منحصر به معرفت علمى و فنى بدانیم. همان گونه که چنین گردید و تاریخ تطور و تکامل گواه بر این است و در بخش پیش شمه اى از آن گفته شد.
و دوم این که: این پیشرفت و توانایى علمى و تکنولوژیکى، انتظارها و چشمداشتهاى بزرگى را در انسانها و جامعه ها در حوزه هاى گوناگون زیستى پدید آورده و مى آورد که پاره اى از انتظارها مجازى است و بخش دیگر واقعاً فراتر از توان و قلمرو علم و فن هستند. به طور طبیعى، هنگامى که چنین انتظارها، خواسته ها، نیازها و… از سوى علم برآورده نگردید و آن گه واپس زنى نسبت به آن دو و برگزیدن جایگزین در شخصیت فردى و اجتماعى پدید مى آید و از این روى که فرآیند گزینش دشوار و سازوار با گزینه هاى فراروى و آماده پذیرش انجام مى پذیرد و از سویى در ایستار پیش آمده، صورت و سیرت گزینه ها، غیرعادى و فراطبیعى اند چون که گزینه هاى عادى و طبیعى پیش گفته پاسخ نداده اند، طبعاً رهیافت پاره اى از گزینشها در چنین حالتى، همانا باور به نیروهاى نامرئى، غیرواقعى و شیوه هاى نابخردانه اى چون جادو، طلسم و خرافات و… است.
به این ترتیب، خرافات در جامعه پیدا و پویا مى شود و در بینش، منش و باور مردم نمودار مى گردد و در صورت پاسخهاى تصادفى تبدیل به تکیه گاه نیز مى شود. این واقعیت، یعنى تفسیر و تصویر ویژه اى از علم و تکنولوژى و انتظارهاى غیر خردمندانه و غیر واقع گرایانه از آن دو، به گسترش و پیدایى خرافات مى انجامد. این مقوله در مقاله ویندل بیرى با عنوان (خرافات مدرن ـ modern superstition) این گونه تحلیل شده است: در سالیان اخیر وابستگى و ارتباط میان علم، هنر و دین رشد و نمو نموده است و مباحثى زیادى در این مورد مطرح مى شود. یکى از خرافه ها, خرافه این است که معرفت تجربى علمى تنها راه درست معرفت است. همین سرمایه دارى جهانى و وعده هایش و این که هرگونه تغییر در جهان همان است که اندیشمندان, بانکداران و سرمایه دارى و تجار مى گویند. (9)
در سخن ایشان مى توان رد پاى دو عامل پیش گفته گسترش خرافات را از تفسیر خاص از علم و کاربرد آن یابید.
4. بشر از دیرباز بدین سوى شوق و علاقه درونى و گویا فطرى نسبت به آگاه شدن از آینده خویش و پیش بینى آن داشته است. و کسانى که از آتیه خبر مى دادند و رویدادهاى آن را پیشگویى مى کردند, افراد برتر و آدمهاى برجسته تر از همه و فوق العاده به شمار مى آمدند. حتى نسبت به پیامبران، گروهى از آدمیان، تنها به خاطر همین ویژگى به آنان روى آورده و از آنان درخواست پیش گویى حوادث و یا سرنوشت آینده خویش مى کرده اند.
طالع بینى، تنجیم، تعبیر خواب، همه حکایت از همان احساس و اشتیاق تاریخى و ریشه دار آدمیان دارد. با پیدایش علم و تکنولوژى مدرن این خواست و اشتیاق گسترش پیدا کرده است. پیش گویى و پیش بینى دو رویه دارد. رویه اى که در آن رویدادهاى طبیعى و انسانى به طور منطقى و عقلانى پیش بینى و پیش گویى مى شوند، یعنى رویدادها و رفتارهاى پیش بینى پذیر از پیش بینى ناپذیر جدا مى گردند و پیش بینى پذیرها نیز نه به طور قطعى و یقینى بلکه با احتمالهاى مدرج پیش بینى مى شوند و رویدادها و رفتارها به عاملها و علتهاى سازوار و مربوط هرکدام نسبت داده شده و بر مبناى آنها ارزیابى و تحلیل مى گردند. طبعاً این رویه خرد آدمى را پویا ساخته و حرکت و جنبش را در سیستم زیستى احیا و توسعه مى دهد اما در رویه دیگر آن که رفتارها و پیشآمدها و رویدادها را به علتها و عاملهاى غیرواقعى که هیچ گونه پیوستگى علّى و سببى میان شان وجود ندارد، نسبت مى دهند و به داورى، تصدیقها و تصورهاى مجازى مى رسند و مى پردازند و رویدادها و رفتارها را از قبل معین و تعیین شده مى دانند و امور پیش گویى ناپذیر را به گونه قطع و یقین پیش بینى پذیر مى خوانند و مى نمایند، چنان که در ستاره شناسى و معینى گرى علمى شاهد این روانه هستیم. رهیافت این رویه همانا سلب اراده آزاد انسان، تنبلى، جهل و تسلیم شدن است که در واقع مهم ترین بستر زایش و رویش خرافات و خرافه پرستى است.
امروز این باور در جامعه هاى مدرن رو به گسترش است که انسان مى تواند سیماى فرشته و سرشت ملکى بیابد، اما نه به خاطر منشأ و مرجع الهى و روحانى و تلاش پیوسته تعالى طلب آدمیان بلکه در اثر مهندسى شیمى ـ ژنتیکى و جراحیهاى پلاستیکى که برآیندش موجودى انسانى است که نه زن و نه مرد بلکه تو گویى موجودى است فرا انسان که در نگاه عامه مردم چونان فرشته مى آید و به او عشق مى ورزند: مایل جاکسون پس از عمل جراحى پلاستیک و دگردیسى هاى دیگر [تغییر جنسیت]… در نظر عامه غربیان به سیما فرشته و ملک مقرب (دروغین) جلوه مى کند… یعنى مظهر پاکى و معصومیت کودکانه و آمیزه از مواریث کاتاریسم و تانژیسم تروبادورها (10). هنوز در اروپا، صدها جلد کتاب قضایى در مورد ساحرگى، تشخیص دروغین آن از حقیقى اش و نیز کافر اعلام کردن ملخ ها و دیگر آفات نباتى رایج بوده و وجود دارد (11).
هرگاه کسى در خواب عسل بخورد آن را پیش گویى از توفیق و دستیابى به عشق و ثروت و دارایى مى دانند یا ساختن، خوردن، داد و ستد بستنى براى فرد را نشانه و دلیل احساس قناعت، رضایت و خرسندى او در زندگى مى دانند یا در خواب، دیدن منظره شلوغ هواپیما را نشانه و علامت میل و آرزوى آزادى و سفر کردن، مى دانند. دیدن هواپیماى خالى، ویران و متروک را پیش گویى از این پیشآمد مى دانند که طرح و برنامه اى سفر شخص تغییر مى کند و یا به تأخیر افتاده و مى افتد. ازدواج و جشن عروسى در خواب نشانه اى از وقوع مرگ در میان اعضاى فامیل است و نیز خرافات در مورد حرف m و z و نیز استفاده از داروهایى که محبت و دوستى را میان دو نفر بیش تر مى سازد و یا این که فرد را در امتحانات دانشگاه و مراحل آموزش موفق نموده و ارتقاى شغلى و درآمدى اش را تأمین مى کند.
ارتباط با آدمهاى فضایى و اثرگذارى آنها بر سرنوشت آدمیان زمینى
کارل ساگان ستاره شناس معروف در سال 1996 کتابى با نام (دنیا جن زده، علم، شمعى در تاریکى) نوشت که در آن به وجود بشقاب پرنده (یو، اف، او) و درمان معجزه آساى بیمارى لاعلاج و بسیارى از ادعاهاى شگفت انگیز غیر قابل اثبات مى پردازد. پیش گویى و تعیین قطعى و یقینى سرنوشت آتیه انسانها به وسیله مهندسى ژنتیک و شبیه سازى انسان و در انگلستان شمار زیادى از مجله ها، پاسخ گویى به گرایشهاى مختلف در عرصه پیش گویى و غیبدانى هستند و در آمریکا در دهه 60 بیش از 1000 نشریه با 20 میلیون خواننده، ستونهاى طالع بینى و کف بینى داشتند.
خانمِ نخست وزیر اسبق فرانسه (ژوسپین) نزد کف بین مى رود تا از انتخاب شدن همسرش براى دوره بعد نخست وزیرى اطلاع یابد و… (12). این نمونه ها که اندکى از بسیارند، بخشى از ذهنیت و وضعیت جهان مدرن و امروزى را مى نمایانند و در همه آنها از یک سوى آینده نگرى، پیش بینى و پیش گویى موج مى زند و از سوى دیگر در آن پیش گوییها، تعیین شدگى تقدیر رفتارها و رویدادها با ساز و کارى ترسیم و تصویر گردیده است که تکیه گاه و مبناى منطقى، عقلى و دینى ندارد یعنى رویدادها و رفتارها به علتها و سببهایى پیوند داده شده است که یا چنان عاملهایى وجود ندارند و یا این که این پدیده ها، رفتارها و رویدادها از آن عاملها و علتها برنمى آیند و برساخته آنها نیستند. به این ترتیب اشتیاق و انگیزه آینده نگرى که در جهان مدرن و پیشرفته امروزى بیش از هر زمان دیگر گسترش یابیده و اوج گرفته است (به جهت توانایى و ابزارهاى لازم) به گسترش و تولید خرافات و پیش زمینه هاى رویش آنها در صورتى که سطح و سقف خرد معرفتى و ابزارى درست تفسیر و مدیریت نگردد، یارى رسانده و به آن مى انجامد.
5. پیوند قدرت و سود با خرافات از دیگر سببها و ساز و کارهایى است که در فرآیند زایش و رویش خرافه نمى توان آن را نادیده انگاشت. این عامل در گذشته بوده و در حال و آینده نیز همچنان حضور فعال خواهد داشت. با توجه به این که در هر مرحله و عصرى، چهره، زبان، عناصر و ساز و کار خرافات ناسان و سازوار با همان عصر است.
زرسالاران و زورمندان جهت دستیابى به سودها و هدفهاى خود، بیش تر به ساز و کارهایى از گونه زیر روى مى آورند:
1. پدیدآورى ترس و ناامنى در افراد جامعه.
2. اضطراب و تشویش در اجتماع.
3. دامن زدن به نا امیدى به آینده و به بن بست رسیدن.
4. بزرگ نمایى کمبودها و نیز عامل تهدید و… .
البته گاه گاهى و در حالتهایى هم به ساز و کارهاى مخالف آن چه گفته شد، تمسک مى جویند و پناه مى برند. بنابراین گزینش راهکارها به تبع ایستارهاى رساننده به هدفها انجام مى گیرد. گرچه در هر دو ایستار و سیاستهاى سازوار با آن دو زمینه و بستر زایش و رویش خرافات وجود دارد ولیکن در ایستار و ساز و کارهاى پیش گفته این زمینه پررنگ تر و آماده تر به نظر مى رسد چون در این چگونگى، شخصیت روانى و اجتماعى افراد و در پى آن جامعه به هم پیوستگى و هماهنگى را از دست مى دهد و یا بسیار شکننده مى شود. اعتماد فردى و جمعى کاهش یابیده و بى فروغ مى گردد. به طور طبیعى در این حالت بحرانى، توان تصمیم گیرى، مدیریت و برنامه ریزى بر اساس ساز و کارهاى عقلانى؛ گنجایى و منابع انسانى، مالى، علمى و فنى و… از افراد جامعه گرفته مى شود و مردم بیش تر انتظار رویداد معجزه و اثرگذارى عامل و نیروى غیرعادى را در بیرون رفت از چنین بحرانى مى برند و به گونه اى این حالت، چنین انتظارى را به وجود مى آورد. روشن است که در این چنین وضعى، پناه بردن به خرافات، یکى از گزینه ها و پاسخهاى قانع کننده و آرام بخش مردم است و در آن سوى، دولتها و صاحبان زر نیز که به خوبى از این حالتها و زمینه ها آگاه هستند در راستاى برآوردن هدفها و سودهاى خویش، فرایند زایش و رویش خرافات را در جامعه، تقویت و توسعه مى بخشند.
گویند: در دوران امیرکبیر در میدان گاوکشان یزد [یا تبریز] گاوى از دست قصاب فرار مى کند و در آن سوى میدان به بقعه صاحب الامر، پناه مى برد. قصاب در پى اش رفته تا او را از پناه بیرون آورد. بدین منظور تلاش زیاد نموده و گاهى از دم و گاهى از پاى و گاهى از سر و گردن گاو گرفته و با زور و فشار تمام مى خواهد آن را با خود ببرد. در این کشاکش، نیروى قصاب تمام و قلب اش از تپش باز مى ایستد و مى میرد. مردم هنگامى که این حادثه را مى بینند و مى شنوند در میدان مى ریزند و مى گویند این گاو مورد تآیید صاحب الامر واقع شده است و از آن پس مردم به بوسیدن و لیسیدن آن پرداخته و هر چیزى گرانبها و ارزشمند که داشتند مى آوردند و بر پشت و گردن و صورت گاو مى آویزند و حتى بول و غائط اش را نیز مبارک و پاک مى دانند و… این خبر و جریان به گوش کاردار سفارت انگلیس در ایران مى رسد و او نیز بدون اتلاف زمان این حادثه را به اطلاع مقامات بلند پایه کشورش در انگلستان مى رساند. مسئولان مدرن انگلیس با این پدیده خلاف عقل مدرن نه تنها برخورد بازدارنده نکرده بلکه به شدت از آن استقبال مى نمایند و بدین منظور چلچراغ بسیار گرانبها و قیمتى را به ایران فرستاده تا به آن گاو هدیه [به تعبیر ما وقف] نموده و در شمار املاک حیوان قرار گیرد.)
این جریان به روشنى دست سیاست و قدرت را در گسترش خرافات به نمایش مى گذارد.
سایه خدا دانستن شاه و سلطان در روى زمین براى به بند کشیدن و ناآگاه نگهداشتن مردم، قربانى کردن آدمیان در پیش پاى شاه، جهت بیمه عمر سلطنت، دیدن چهره سلطان در مهتاب، همراهى و دربر گرفتن و حمایت هاله اى نورانى، مقدس و الاهى از شاه در مجالس و… خرافاتى است که از سوى دستگاه قدرت براى دوام قدرت شاهان و زورگویان تولید و توزیع شده و مى شود.
در دوران صفویه، قاجاریه و رژیمهاى بعدى، گاه و در جاهایى از سوى دستگاه قدرت، سیاستهایى به کار بسته مى شد که اعتماد به خرد و دامنه آن را محدود و سست مى کرد به طور طبیعى این روش به وضعیتى مى انجامید که از نادانى و احساسات مردم به سادگى در جهت منافع قدرت استفاده مى شد و با گستراندن خرافات و افسانه هاى خرافى بر مشروعیت حاکمیت مى افزود. تجربه تاریخى و آثار برون آمده از آن دورانهاى پیشین، سر نخهایى از خرافه گستریها را بازگو مى نمایاند.
بازار خرافات پس از حادثه 11 سپتامبر و فروریزى برجهاى دوقلو، گرم تر و پررونق تر گردید. دیدن صورت شیطان در دود و آتش ناشى از سوختن برجها، اهمیت یابیدن و سرنوشت ساز شدن عدد (11) و ارتباط دادن و پیدا نمودن بسیارى از حوادث با آ، مثل این که کد بین المللى بین عراق و ایران 11=1«1«9 است. نیویورک یازدهمین ایالت اضافه شده است و انگلیسى 11 حرف دارد و اولین هواپیماى اصابت کرده به برج، شماره 11 داشته است و نیز تقویت و گسترش باور به پیش گویى پیشگوها؛ چنانکه در کم تر از 12 ساعت پس از حادثه، نامه هاى الکتریکى فراوانى بین مردم رد و بدل گردید که همه به درستى پیش گوییهاى نواستراداموس اقرار کرده بودند.
اینک و امروز گفته مى شود که با علم و تکنولوژى مدرن، مى توان تمامى شرور جهان را علاج کرد و با مهندسى ژنتیک و فرآیند شبیه سازى انسان، نسل آتیه بشر، همه آدمهاى فوق العاده هشیار، پراستعداد، مبتکر و خلاق، خیرخواه و نوع دوست خواهند گردید و ارتش جهت حفظ صلح بین المللى مجهز به چنین آدمهایى مى شود.
و نیز در غرب مدرن و پیشرفته امروزى, شبکه هاى تلویزیونى برنامه روان شناسى را پخش مى کنند که کار ویژه اش به گریه انداختن مردم است و ارائه آموزشهایى که آدمها را به فراسوى زمان مى برد و با تبدیل شدن جسم مادى و عنصرى او به موج, قدرت نفوذ در هر چیزى را پیدا مى کند. فروش و تولید اشیاء, افسونها و طلسمهایى که خوشبختى و سعادت را برآورده مى سازند و نیز موسسه ها و انجمنهایى که با گرفتن پول و یا حق عضویتهاى کلان و هنگفت از مردم، مدعى هستند که آنان را بر اسرار کیهان، غیب، امور و نیروهاى نامرئى آشنا و مرتبط مى سازند.
در تمامى موردها و نمونه هاى خرافه که در بالا اندکى از آنها بازگو شد، رد پاى علم و تکنولوژى نیز به گونه اى در آنها دیده مى شود. برآیند استفاده سوء و نادرست سیاستمداران قدرت پرست و صاحبان شرکتهاى بزرگ، تاجران و سرمایه داران سودجو و ثروت اندوزان بى درد، از دانش و تکنولوژى، سرچشمه گرفته از نادانى و نیاز مردم است.
6. رقابت که یکى از مؤلفه هاى جهان مدرن امروزى است, هم بمثابه پیش زمینه دانش و فن آورى و هم چونان لوازم و تبعاتى, بویژه مدیریت آن دو نیز مى تواند در مواردى به زایش و رویش خرافات بینجامد و این به طور معمول از سه سوى ممکن است:
1. رقابت همیشه همراه با هیجان و نگرانى است و این حالت روانى بسى زمینه ساز رشد و پرورش خرافات است؛ زیرا افراد در این حالت روانى به آسانى باورها و رفتارهاى خرافى را پذیرفته و به آن روى مى آورند و همانا آن را آسایشگاه و آرامشگاه خویش مى یابند.
2. در فرآیند رقابت, پیروزى بر حریف و رقیب از شمار چشم اندازها و هدفهاى اساسى آن شمرده مى شود.
3. جبران ناکامیها از دیگر لوازم رقابت است. این دو سوى اخیر نیز زمینه نفوذ و چنگ زدن به خرافات را در مقام رفتار و باور فراهم مى سازد. چون هم به عنوان ابزار و هم بمثابه مرجع آرامش زا و اعتمادساز در فرآیند دو حالت اخیر کاربرد دارد.
قدرى عمیق تر و بامعنى تر، اسطوره ها [خرافه ها] تجسم پندارگونه احساساتى است که ندانسته بعضى افراد براى تقلیل رنج و اعتراض بر امور نامطلوب و غیرعادلانه که در سازمانهاى قبیله یا جامعه خود مشاهده مى کنند، بیان مى نمایند… که چون آن را کراراً نقل کنند و پیاپى بازگویند یک نوع آرامش فکرى در ذهن آنها ایجاد مى کند (13). به این ترتیب، خرافات در جهان علم و فن آورى نوین نیز از ناحیه پاره اى از تفسیرها، رویکردها، پیامدها و کاربردها و… ممکن است روى دهد.

هویت یابى
انسان امروزى به شدت در پى هویت یابى، آن هم هویتهاى فراگیر و ماندگار است. هرچند در انتخاب روش و یا مرجع تأمین کننده آن ممکن است به خطا روند و در این زمینه به شیوه ها و ابزارهاى گوناگونى روى آورده و به تجربه آنها مى پردازند. در این میان از دو عامل و عنصر هویت ساز, یکى دین (به گفته بعضى از دانشمندان قرن 21، قرن دین و زنده شدن گرایشهاى دینى ـ مذهبى و معنویت گرایى است) که در مردم پیشرفته امروزى براى پناهگاه مطمئن هویت، به جست وجوى آن برخاسته اند: شوق خداجویى سبب شرکت هرچه بیش تر مردم در تظاهرات مذهبى شد و به همین ترتیب، بر میزان توجه آنان به مسائل مذهبى، چه به طور فردى و چه از لحاظ اجتماعى افزوده شد. این امر، بدون شک مشهودترین رویداد دو دهه هفتاد و هشتاد در آمریکا است و اگر بگوییم که این جریان مى رود تا همه جامعه آمریکا، رفتار مردم و فرهنگ کشور را در سالهاى آینده این قرن تحت تأثیر قرار دهد، حرفى به باطل نگفته ایم (14).
و دیگرى ایدئولوژى و جهانگریهاى بشرى است. البته رویکرد به این دو عامل در این بخش از جستار حاضر همانا از زاویه خرافات و نسبتى که زایش و رویش خرافه در بستر آنها پیدا مى کنند، مى باشد.
اول. دین: در درازاى تاریخ پاره اى از مولفه هاى ساختارى و کارکردى ادیان به گسترش و تولید خرافات در جامعه یارى رسانده است. این نسبت در مورد پاره اى از دین ها برمى گردد به ویژگیهاى درونى و ساختارى آنها اما در مورد پاره اى دیگر مثل دین اسلام، مربوط به تفسیر و فهم خاصى از دین مى شود ولیکن در مجموع رویش خرافات همانا برمى گردد به تفسیر و فهم دینى از مؤلفه هاى ساختارى و کارکردى دین, که مهم ترین آنها به شرح زیر است:
1. باورها: در ادیان، باورهاى مشترک و اختصاصى وجود دارد که بیش تر در فرآیند فهم و تفسیر ویژه اى که از آنها انجام مى گیردف صورت خرافى گرفته و در مقام رفتار به گسترش خرافات دامن مى زند. تقدس گرایى و مقدس شدن بعضى از امور، دخالت عوامل و نیروهاى فوق و فرابشرى، به طور پیوسته یا گسسته در آدم و عالم، معجزه و پدیده ها و رویدادهاى شگفت انگیز و غیرعادى [مشترکات]، ارواح گرایى، اعتقاد به سحر و جادو و طلسم و تفأل [اختصاصى] و… از امورى است که در ادیان به گونه هاى اشتراکى یا اختصاصى دیده مى شوند.
جان بى ناس در کتاب معروف خود: تاریخ جامع ادیان، شمار مشترکات ادیان را (11) چیز مى داند که امور پیش گفته نیز, از آن جمله اند. (15)
افزون بر این، وى بسى فراتر گام برمى دارد؛ از یک سوى خرافه و افسانه را از مشترکات مى یابد و از سوى دیگر، گویا به پندار او تمامى مشترکات از جمله افسانه ها و خرافه ها از ویژگیهاى ذاتى و درونى ادیان است نه این که مربوط به تفسیر و فهم دینى بوده باشد.
البته یادکرد دو نکته لازم به نظر مى رسد:
یکى این که همه آن امورى که جان بى ناس, از مشترکات خوانده است, چنان نیست. در مَثَل در اسلام افسانه و جادو مورد انکار واقع شده است.و دیگر این که: این مشترکات و اختصاصات در مقام فهم و معرفت دینى نمود مى یابد.
به طور طبیعى این گونه باورها, به زایش و رویش خرافه ها در جامعه, یارى رسانده و مى رساند. در مَثَل, دخالت عاملها و نیروهاى فوق بشرى, به طور پیوسته در کار عالم و آدم این ذهنیت را تولید و تقویت نموده و مى نماید که انسان در تعین سرنوشت و آینده خویش و در پدیدآورى دگرگونیهاى محیط پیرامونى هیچ سهمى ندارد. رهیافت چنین ذهنیتى, همانا یکى تعطیلى خرد آدمیان; همان ارزش مندترین موجود نزد خداوند و نقش آفرین ترین عامل در فرآیند حیات بشرى است. و دیگرى از بین بردن حس مسؤولیت پذیرى و پویش در پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى است. روشن است که تعطیل شدن خرد و تنبلى و نابودى مسؤولیت پذیرى, بهترین مجال براى خرافه گرایى است و در اساس, خرافه ها در چنین بستر و زمینه اى مى رویند و رشد مى کنند.
واجب بودن پیروى از امیر و پادشاهِ ستمگر و فاسدى که دستش به خون مردم آغشته است و براى حفظ و ادامه قدرت اش, هماره به زدن و دشنام دادن و حقیر و پست شمردن مردم و غارت اموال و دارایى آنان مشغول است. و نیز واجب بودن به جماعت خواندن نماز, به امامت هر امامى, خواه فاسق و خواه عادل (16) و نیز دم بر نیاوردن, حرکت و قیامى نکردن, نهضتى به راه نیانداختن و روشنگرى نکردن در برابر ظلم, نادیده انگارى آزادى, عدالت, حقوق, دین و اخلاق و معنویت و همه ارزشهاى انسانیت که انبیاء الهى و پیشوایان راستین دین, به خاطر آنها رنج برده و سختیهاى جانفرسا کشیدند, آن هم به امید این که روزى موعود خواهد رسید و در آن روز, همه چیز راه اصلاح خواهد پویید و اکنون تکلیفى متوجه ما نیست و…71(17) همه خرافاتى است که در اثر مقدس ساختن امور نامقدس, تعطیل نمودن عقل و خرد آدمى, نابودى مسؤولیت پذیرى و انتظار ویرانگر, دخالت عوامل و نیروهاى فوق بشرى با ساز و کار غیرعادى و طبیعى, در جامعه و فرهنگ دینى به وجود آمده بودند و هر از گاهى باز احیا نیز مى شوند.

2. پاره اى از تفسیرهایى که از مفاهیم و آموزه هاى دینى چون قناعت, قیامت, زهد, تقوا, دعا, توکل, انتظار, صبر, ولایت, کرامت و… انجام گرفته و بویژه هنگامى که آن صورتها به سیرت اجتماعى درمى آیند و چونان هنجارها عمل مى کنند, تیپ یا تپیهاى شخصیتى و حتى جریانهایى را به وجود آورده و مى آورند که رویش خرافات در آن تیپها و زایش خرافه از آنها بسى فراهم است. شخصیتهاى متعصب, روان رنجور, درونگرا و انزواطلب, تیپهاى شخصیتى اند که به طور معمول برساخته هاى چنان تفسیرهایى هستند. از سوى تحقیقات و آزمون هاى روانشناسى (شخصیت ـ اجتماعى), جامعه شناختى و حتى مردم شناسى نشان داده و ثابت کرده است که چنین تیپهاى شخصیتى از دیگر تیپها, خرافى تر اند و زمینه رشد و پرورش خرافات در میان آنان بیش تر است. در جامعه امروز ایران, تیپهاى متعصب و درونگرا, مجالسى را تحت عنوان مذهب و دین برپا مى دارند که بروندادش جز توهین و سب شخصیتها بیش نیست, در حالى که این عمل با دستورها و اصول بیان شده در قرآن و اسلام ناسازگار مى باشد.
و با این گونه خرافات, چهره نورانى, ظلم ستیز, انقلابى, اصلاح طلب و خردورز شیعه را تاریک و سیاه جلوه گر مى سازند.
و یا مجالسى برپا مى شود و در ظرف بسیار کوچکى آب گوشت تهیه مى گردد که به طور طبیعى تنها براى سه تا چهار نفر بسنده است, ولیکن جمعیت بس بزرگى را پذیرایى و از همان آب گوشت به همه مى دهند و کم نمى آورند.
با الگوگیرى از کارى که پیامبر(ص) در آغاز دعوت به اسلام انجام داد و مى گویند: این, به جهت نظر خاص امام زمان(عج) است. گویا امام زمان(عج) به این ظرف توجه ویژه اى داشته که با آب گوشت بسیار کم, جمعیت انبوهى سیر شده اند. مردم نیز به این باور هم رسیده بودند! تا این که کشف مى گردد به این ظرف کوچک از جاى دیگر, پیوسته آب گوشت افزوده مى شده است. یا شمارى بین مردم پراکنده بودند که امام زمان(عج) در ساعتى از شب به منزلى وارد مى شود و از یکى از اتاقها, مى گذرد. جمعیت زیادى وارد همان اتاق مى شوند و در انتظار امام لحظه شمارى مى کنند. یکباره بوى بسیار خوشى به مشام همگان مى رسد و همزمان چراغهاى اتاق خاموش شده و گفته مى شود آقا آمدند و مى خواهند بگذرند. صداى گریه و مویه مردم بلند مى شود و تا دقایقى ادامه مى یابد, سپس چراغها روشن شده و مى گویند (آقا) برگشت و این بوى خوش آثار وجود نازنین ایشان است. تا این که بعدها روشن مى شود از کانال کولر, بوى خوشى را در فضاى اتاق افشانده اند. به این ترتیب, در اثر کج اندیشى و کج فهمى از آموزه هاى رستاخیزى و پویا, برون زا و اجتماعى دین, رفتارها و جریانهاى خرافاتى را مى سازند که برآیندش همان محدود و بسته شدن شخصیت آدمیان است.
از دهه هشتاد بدین سوى, در ایالات متحده آمریکا, که یکى از پیشرفته ترین کشورهاى صنعتى جهان و فرازگاه و فرودگاه جامعه مدنى و نظم دموکراسى (به گمانى و در انگاره اى) به شمار مى رود, بر اساس آموزه هاى دینى (مسیحیت) بویژه باور به آخرت و حیات جاویدان و پایان جهان و نیز شرایط اجتماعى ـ فرهنگى جامعه, نهضتهاى جدید مسیحى شکل مى گیرد که به گونه اى تعصب و درونگرایى در رفتار و تعاملها و خرافات در باور و کردارشان موج مى زند. (سرواى والیسم) یکى از این نهضتهاست که باور دارد فیض الهى و رستگارى کاملا فردى و غیر درخور سریان دادن آن به دیگران است. خیر و سعادت عمومى دست نیافتنى است و هیچ کس نمى تواند و حق ندارد در پى خیر عموم مردم برآید و از ناداران و ناتوانان دست گیرى کند و با گروه هاى دیگر تعامل داشته باشند.
(مسیحیت بنیادگرا وجوه مشترکى با فِرَق مذکور دارد. نخست اندیشه آخرت نگرى یا عنقریب پایان گرفتن کار دنیاست… و بعد مسأله ادامه حیات ـ یا بهتر بگویم وسوسه باقى ماندن ـ است; همان چیزى که پیش تر تحت عنوان (سرواى والیسم) از آن نام بردیم… در این جا نیز مى بینیم… که زیست گرایى, خودنگر شده و در لاک خویش فرو رفته است, تمایلى به پیوند با گروه هاى دیگر نشان نمى دهد, دست گیرى از ضعفا را خوار مى شمارد, و رستگارى کسانى را که متعلق به گروه, سازمان یا کلیساى آنان نیستند, بى اساس مى داند. به اعتقاد این نهضت, رستگارى عمومى غیرممکن است, زیرا تنها آنان که فعالانه براى خودشان کار مى کنند و مى خواهند از این طریق رستگار شوند, نجات خواهند یافت… فیض را موضوعى فردى مى داند که کسى بدان نائل مى شود و نمى تواند آن را به دیگران اعطا کند… به اعتقاد یک سرواى والیست, به هنگام بروز واقعه اى چنانچه ایجاب نماید سلاحها به کار مى افتند, تا از ورود دیگران به پناهگاه او جلوگیرى کنند… . مواد غذائى نباید در اختیار کسانى قرار گیرد که از پیش به فکرش نبوده اند… مى بینیم که بار دیگر, اندیشه قریب الوقوع بودن آخرت از طریق فرهنگ سرواى والیسم مورد قبول قرار مى گیرد. (18) روشن است که باور به فیض فردى و رستگارى فردى و انتقال ناپذیرى آن به دیگران ـ عموم و زیست گرایى خودنگر و نیز رفتارها و داد و ستدهاى بسته بندى شده بالا, همه خرافاتى است برآمده و برساخته انزواطلبى, تعصب و درون گرایى نهضت مذهبى ـ دینى یاد شده است.

3. بخش دیگرى از دین, که به گونه اى خرافه پرور و خرافه پذیر است, پاره اى از احکام, شعائر و آداب دینى است. در باب احکام, بویژه در مورد اسلام, حوزه مباحها و تا حدودى مستحبها, بیش تر به این آفت و آسیب گرفتار آمده و مى آیند. چون در حوزه واجبات و محرمات, میزان دغدغه, دقت, احتیاط و باریک بینى علما و محتهدان و اسلام شناسان و خود مردم مؤمن, بسى فراوان بوده و هست که زمینه ابتلاى به ویروس خرافات را به طور چشمگیرى کاهش مى دهد. ولى در حوزه مباحها و مستحبها و شعائر و آداب چنین دغدغه, دقت و منطقى, کم تر دنبال شده و مى شود, به همین جهت آفت پذیرى و آسیب زایى آنها بیش تر است. متأسفانه در دوره هاى مختلف, و بویژه در دوران معاصر و مدرن امروزى, همین بخش از دین, در بین مردم بیش تر برجستگى یابیده و استقبال مى گردد. و در روانه تاریخ دین نیز, همین بخشها خرافه زا و خرافه پذیر بوده است. آداب و شعائر مراسم عزادارى, عروسى, مسافرت, ولادت فرزند, صدقات و… بیش تر این امر را به نمایش مى گذارند.
توسل به قدیسیان و انحصار صدور جواز ورود به بهشت از سوى آنان و رستگار شدن از طریق غسل و روغن مالى در مراسم ویژه.
پارس سگ, باریدن باران, ریختن نمک و بیرون آمدن انگشتر نامزدى از دست عروس در شب زفاف و عروسى که برابر با بدبخت شدن عروس خانم دانسته مى شود.و یا شیطان گروى که براساس آن شیطان برابر برنامه اى از قبل تعیین شده از خانه دروغین اش برآمده و براى ایجاد شرارت ویرانى به کالبد انسانى نیاز دارد و بدین منظور, گاه در بدن سیاستمدار و گاه در بدن طفل یا بزرگ وارد مى شود و هرگاه آن کالبدها از بین رفت, دست شیطان از اذیت آدمها کوتاه شده و دوباره به زندان باستانى اش برمى گردد و در انتظار فرصت دوباره مى ماند. (19) و… از خرافات در مسیحیت غربى است که هم اکنون نیز ادامه دارد. همچنین کسانى هستند که در طول سال از انجام محرمات الهى دریغ نورزیده و در کار پایمال نمودن حق مردم هستند, اما در ایام عاشورا و تاسوعا از همه بیش تر به سر و صورت مى زنند. گویا از دین رسیده است که این عزادارى, پالایش از هرگونه آلودگى است. بى خبر از آن که, این باور خرافه اى بیش نیست. چون روشن است دینى که مى گوید در مقام اداى حقوق, باید نخست حق الناس داده شود و آن گه حق اللّه. خدا نخواسته بدون رضایت آنان از حقوق شان بگذرد و عفو کند و این را در اختیار خود مردم گذارده است که از حق خود درگذرند یا نه. پس اسلام, به هیچ روى, این نگاه, تفسیر و برداشت را از تعالیم خود روا نمى داند. و نمى پذیر.د کسى نماز نخواند, روزه نگیرد, حج نگزارد و… اما بخواهد با به سر و سینه زدن در روز عاشورا و… اینها را جبران کند زیرا کسى که نماز نخوانده و روزه نگرفته و حج نگزارده باید آنها را انجام دهد و با هیچ کار دیگر نمى تواند آنها را جبران کند و… به سینه زدن و سوگوارى کردن براى امام حسین(ع) اشک ریختن, ثواب دارد; اما جبران بى نمازیها و روزه نگرفتها و… را نمى کند. یا براى پاک شدن از گناه باید توبه کرد و آن گناه را تکرار نکرد, نه این که گناه را تکرار کرد به امید آن که با سینه زدن و عزادارى, انسان گناه آلود را بسان روزى که از مادر متولد شده پاک کند!
در اندونزى, هر سال در (بنگکولو) در عزادارى امام حسین(ع) مراسمى با نام شستن انگشتان انجام مى گیرد. در این مراسم از طلا یا برنز و برنج نمادى از پنج انگشت, مانند دست انسان مى سازند و با آب لیمو مى شویند. و باور دارند که این دست داراى عنصر مغناطیسى و نیروى فوق بشرى است (20). سرایدن و خواندن اشعار کفرآلود, داستان پردازیهاى دروغین نسبت به رویدادها و شخصیتهاى دینى و تاریخى و… همه از شمار خرافاتى اند که در دامنه شعائر, مناسک, آداب, مستحبات و مباحات رویش و زایش داشته اند.
امروز بر علماى راستین است که در برابر آن بایستند و چون محقق کرکى که قصه خوانى را در این باب به خاطر همان خرافات تحریم کرد, (21) حکم به حرمت آنها صادر کنند. چون خرافات ویران گرترین دشمن دین است که آن را از درون نابود مى کند. به گفته ولتر:
(خرافات بدترین دشمن عبادت حقیقى خداوند متعال است… . خرافات مانند افعى به دور مذهب پیچیده است, ما باید سر این افعى را بکوبیم بى آنکه صدمه اى به مذهب برسانیم. (22)
به این ترتیب, به این نتیجه مى رسیم که رویش خرافات در ساحتهاى گوناگون دین مربوط به معرفت و فهم نادرست دین, در همان ساحتهاست. و راهکار سالم سازى و زدودن خرافه ها از ساحت دین نیز, همانا برمى گردد به فهم و معرفت روش مند, عقلانى و منطقى دین.
دوم. ایدئولوژى: یکى از ساز و کارهایى که جهت ترسیم موقعیت انسان در جهان مدرن و فرآیند زیستن و سامان مندى پیوندها و پیوستگیها, و نیز تعریف و تصویر هویت آدمیان کاربرد دارد, همانا ایدئولوژیها و مکتبهایى است که از سوى انسانها ساخته و عملیاتى مى شوند. به طورى که گویا از ویژگیهاى آن به شمار مى رود. اندکى درنگ در حجم ایدئولوژیها و مکتبهایى که در 400 سال اخیر در حوزه هاى مختلفى زیستى به وجود آمده اند, و مقایسه آنها با ایستارهاى پیش از آن, گواه روشنى بر این واقعیت است.
ایدئولوژیها و مکتبها به گونه هاى زیر ممکن است به تولید و توسعه خرافات کمک کنند:

1. از ناحیه مدعا و محتوا. ایدئولوژیها و مکتبهایى که ادعاى برترى و بهترى در تمام ساحتهاى زندگى را نسبت به رقبا و یا همگنان دارند, راه و شیوه تکامل و توسعه و پیشرفت را همان مى دانند که خود معرفى و عرضه داشته اند و بازماندگان از این راه و رسم را غریبه, طفیلى و در نهایت بیرون از دائره انسانیت مى خوانند. یک گزینه را پایانه انتخاب بشر مى دانند و بس. به طور طبیعى چنین ایدئولوژیهایى, از آن جایى که هیچ گاه لباس واقعى و بیرونى به تن نخواهند کرد و اساس عقلى, تجربى و تاریخى نداشته, ارزشها و روشهاى شان, وعده هاى داده شده را چنانکه ادعا کرده اند, کار را به سامان نخواهند رساند. گذشته از آن که خود این ادعاها افسانه اى بیش نیست, سبب مى شود تا پاره اى از ارزشها و مفاهیم خویش را به صورت شىء مقدس درآورده و ذهنیت سنگواره اجتماعى را نسبت به آنها به وجود بیاورد. مانند پیشرفت, توسعه, برابرى, آزادى, عدالت, امنیت, حقوق و… که از سوى طبقه بورژوا, سرمایه دارى لیبرال, نئولیبرالسم, لیبرال دموکراسى, سوسیالیسم و… چنان حالت و هویتى پیدا کرده اند. و گویا ارزشها و نیازهاى حقیقى آدمیان, جز از سوى آن ایدئولوژیها برآورده نخواهند شد. و در چنین فضا و ذهنیتى, خرافه ها حتى نسبت به باارزش ترین چیزها زایش و رویش مى یابد:
(خرافه هاى مربوط به آزادى و برابرى, صرفاً نتیجه نه, و بلکه تا حدى عامل بى نظمى کلى و عمومى است. زیرا هرکدام به شیوه خود عصیانى علیه سلسله مراتب و ارزشهاست و چون در اصل از دو انگیزه والاى انسان ناشى شده و بعد به راه بد افتاده اند از همین رو بس خطرناک اند.(23) و مهم ترین خطر و یا خطرآفرینى, همانان دو خرافه بس کشنده و ویران گر زیر است که در روانه چنان ذهنیت بر هویت یابى خود را تحمیل و نشان مى دهد.
یک. هرکه همانند مانیست و در سپهر ایدئولوژیکى ما گام برنمى دارد و رفتار, گفتار و کردارش برساخته و برآمده از ایدئولوژى نیست, پس واقعى و حقیقى نیستند و حق زیستن و انتخاب نمودن, تصرف و تملیک, دارا و دانا شدن و… را ندارند. این تصویر مجازى از شیوه زیستن و هویت یابیدن, بدترین خرافه قرن 21 است که نئولیبرالیسم حاکم مبلغ و مجرى آن به شمار مى رود.
دو. اختیارزدایى و تقلیدزایى, نابود کردن خردورزى به وسیله خرد (عقل علیه عقل), خرافه دیگرى است که از آن مى روید.
2. فهم نادرست. یکى از زوایایى که ایدئولوژى به زایش و رویش خرافات یارى مى رساند, در کنار نادرستى پاره اى از ایدئولوژیها, همانا کج فهمى و فهم ناصحیح از آنهاست. از شمار ایدئولوژیهاى نوین امروزى, مى توان از (فمنیسم) یاد کرد که کج اندیشیهایى درباره آن انجام گرفته است. زنان در طول تاریخ در ساحتهاى مدنى, کیفرى, سیاسى, اجتماعى, اقتصادى, فرهنگى و… مورد تهاجم تبعیض جنسیتى و گونه هاى ستم و نادیده انگارى حق آنان, قرار گرفته اند. حتى تا نیمه هاى قرن بیستم, زن در قانون مدنى فرانسه حق تصرف و تملک در اموال و داراییهاى خود و نیز انتخاب شغل را به طور مستقل نداشت و همه در اختیار شوهر بود. و پس از 1965 استقلال زن در حقوق و حوزه هاى یاد شده به تصویب نهایى رسیده و جنبه اجرایى و عملیاتى یابید. این جفاها, ستمها, حق کشیها و طفیلى و سربار انگارى زنان, زمینه ساز ایدئولوژى و در پى آن جنبش زنان, به نام (فمنیسم) گردید. هرچند این ایدئولوژى صورتها و قراءتهاى گوناگونى برتابیده است, مثل فمنیسم مارکسیستى, لیبرالى, رادیکال, اسلامى و… اما به نظر مى رسد که همه در نقد ایستار گذشته و پیش نویس براى صورت و سیرت آینده زنان مشترک باشند. به طور دقیق در همین دو مرحله (نقد گذشته و پیش نویس آینده) پاره اى کج اندیشى و کج فهمى هاى (از) و (در) فمنیسم انجام گرفته است که برآیند و نتیجه آن, همانا یک سرى داده ها و نهاده هاى خرافى بیش نیست. به طور نمونه, فمنیستها رادیکال در مقام نقد گذشته بر این باورند که دانش و معرفت مردانه بوده است. و در فرآیند پیش نویس آتیه پیشنهاد مى کنند که این ایستار باید دگرگون گردد و وارونه شود. یعنى دانش و معرفت و شیوه هاى زیستى زنانه گردد. این پیشنهاد روشن ترین خرافه مدرن است که جهت دستیابى به هویت ویژه به آن پناه برده شده است. چون هیچ مبناى علمى, عقلى و دینى ندارد و براى آن نمى توان یابید. و از سوى دیگر علتها و سببهاى جامعه شناختى, روان شناختى و معرفت شناختى زایش و رویش خرافات مانند تعصب, انزوا, درونگرایى, کمبود و… در فرآیند یاد شده حضور و اثرگذارى روشن دارند. در متن زیر خرافه پیش گفته بازتاب یافته است:
(یکى از اقسام خرافات رایج و فراوان در فمنیسم رادیکال پذیرفتن این است که بخش بزرگى از علم, همانا راه و شیوه مردانه معرفت است. یعنى علم روش شناخت مردانه است. اشتباه علم این است که در آن عقل برتر از عاطفه و احساس, عینیت گرایى برتر از ذهنیت گرایى, میکانیک گرایى برتر از ارگانیک گرایى نشسته است. و همه چیز براى پیدایى علم و دانش زنانه جدید و دلسوز که همه را وارونه و برعکس مى خواهد, فراهم است. (24)

نتیجه:
با وجود این که علم و تکنولوژى مدرن, مکتبهاى فلسفى و فکرى نوین در زدودن جهل و نادانى, تولید و پیدایى روشهاى مناسب و کارآمد برداشتن بازدارنده ها و مدیریت بحرانهاى گوناگون, درمان بسیارى از نابسامانیهاى اجتماعى, شناخت و استفاده بهینه و بهره ورانه از عوامل و منابع زیستى و حیاتى و… بسى پیشگام و کامیاب بوده است, عوامل, ذهنیت و فرهنگ خرافه پرور را محدود و مهار نموده است; ولیکن هنوز نیز مجارى نفوذ و ساز و کارهاى روان شناختى, جامعه شناختى, مردم شناختى, معرفت شناختى, سیاسى و ایدئولوژیکى در جهان پیشرفته امروزى وجود دارند که به زایش و رویش خرافات یارى مى رسانند. که در این نوشتار, ساز و کارآنها به شرح, تحلیل, روشن گرى و بازگو گردید.

پى نوشتها:
1. نهج البلاغه, شیخ محمد عبده, ج 1/191, دارالمعرفه ـ بیروت, صبحى صالح, خطبه 99 .
2. المیزان, علامه طباطبایى, ج 1/422, موسسه نشر اسلامى, قم.
3. برگرفته از سایت WWW.Infidels.org/library/historical نوشتار آقاى M.Robert Green Ingersoll.
4. جهان باز, برهانى در تأیید نامعیّنى گرى, کارل ریموند پوپر, ترجمه احمد آرام/133, سروش, تهران, 1375.
5. برگرفته از سایت WWW.Infidels.org/Library/historical.
6. روان شناسى عمومى, سیروس عظیمى/534 ـ 538, صفا, تهران, 1372.
7. B.f.Skinner.science and Behaviour. Neyork: Macmillen 1953.pp350-351.
8. فلسفه سیاسى آیزیابرلین, جان گرى, ترجمه خشایار دیهیمى, تهران, طرح نو, 1379.
9. Wendell Berry modern superstition. washington D.C: ciunterpoint2000.
10 . اسطوره در جهان امروز, جلال ستارى / 61, نشر مرکز, تهران, 1376 .
11 . شگردها, امکانها و محدودیتهاى بحث با بنیادگرایان, شلایشرت هربرت, ترجمه محمدرضا نیکفر/180, طرح نو, تهران.
21. برگرفته از سایت: www.corsinet.com-Trivia
To dream of eating honey foretells that you will attain wealth and love. Eatingص makingص selling or serving ice cream suggests that you are feeling Contenment and satisfaction in your life.
Dreaming of a marriage or wedding is the sign of death in the family. If the marriage was between strangers then the death In dream the pertains to anot too close acquaintance or friend.
sight of a busy airport represents the desire for freedom and/or travel. If the airport is empty and desetred your owntravet plans will be will be changed our delayed.
و نیز ر. ک: روان شناسى خرافات, گوستاو جاهودا, ترجمه محمدتقى براهنى/42 ـ 30, نشر نو, تهران, 1363.
13 . تاریخ جامع ادلیان, ناس, جان بى, ترجمه على اصغر حکمت/26, آموزش انقلاب اسلامى, تهران, 1370.
14 . خدا در آمریکا, فوریو کلمبو, ترجمه محمد بقائى (ماکان)/242, حکمت, تهران 1371.
15. تاریخ جامع ادیان/13 ـ 26.
16. صحیح مسلم, ج 6/20, دارالفکر, بیروت.
17. وسائل الشیعه, حر عاملى, ج 11, کتاب الجهاد, باب 13/35 ـ 42, مکتبه الاسلامیه, تهران.
18. خدا در آمریکا/226 ـ 227.
19. سلطه رسانه هاى صهیونیزم در آمریکا, زهرا سماواتى/88, عروج, تهران 1383.
20 . نشریه ایران 28/12/1383.
21. صفویه از ظهور تا زوال, رسول جعفریان/104, کانون اندیشه جوان, تهران.
22. تاریخ فلسفه, ویل دورانت, ترجمه عباس زریاب/219, علمى فرهنگى, تهران, 1373.
23. باورهاى کهن و خرافه هاى نوین, لینگز مارتین, ترجمه کامیز گوتن/60, حکمت, تهران.
24. Roger sandall: science and superstition برگرفته از سایت:
www.culturecult.com/antiscience/superstition.
منبع: فصلنامه حوزه - شماره151

 

پایان پیام/
 

کد خبر 10755

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha