طالبان، از ظهور تا کنون

طالبان گروه مسلح سلفی است که با هدف سرنگونی نظام سیاسی فعلی افغانستان و برپایی امارت اسلامی می‌جنگد، اندیشه و رفتار طالبان بر تفسیر سنتی و بدون نرمش از شریعت اسلام و مقررات سخت‌گیرانه قبیله ‌ای پشتون استوار است.

خبرگزاری شبستان، مشهد، علی شکوفه/طالبان گروه مسلح سلفی است که با هدف سرنگونی نظام سیاسی فعلی افغانستان و برپایی امارت اسلامی می‌جنگد، اندیشه و رفتار طالبان بر تفسیر سنتی و بدون نرمش از شریعت اسلام و مقررات سخت‌گیرانه قبیله ‌ای پشتون استوار است، در زمان حکومت این گروه بین سال ‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ شمسی شیعیان افغانستان محدودیت، فشار و سرکوب شدیدی را تجربه کردند، این گروه در ۱۳۷۳شمسی توسط دولت و گروههای بنیادگرای سنی پاکستان و حمایت عربستان با بدنه ملایان و طالب‌های پشتون در مدارس مناطق مرزی پاکستان به وجود آمد.

 

مسابقه سران و فرماندهان گروه‌های مجاهدین پس از سقوط دولت نجیب‌الله (بهار۱۳۷۱ش/۱۹۹۲م)، برای تلاش در ورود انحصاری و سریع به کابل و به دست گرفتن مناطق مهم و سلاح‌های سنگین، باعث شد که اختلافات به درگیری‌های شدید، جنایات بسیار و ویران ساختن کابل و شهرهای بزرگ انجامد.

 

رونق اقتصادی، ثبات اجتماعی و امنیت همگانی در دوره دولت مجاهدین از بین رفت، روند كم‌شتاب توسعه متوقف شد، فساد، زورگویی و اعمال خلاف قانون رواج بیشتر یافت، این‌گونه بود که افکار عمومی به سمت ظهور عامل قوی برای توقف و جبران نابسامانی‌های عملکرد مجاهدین متمایل شد، ناشناخته بودن اولیه طالبان باعث شد که تصور عمومی بر متفاوت بودن و بهتر بودن این گروه شکل گیرد.

 

در ایالات و مناطق مرزی پاکستان بخصوص در پیشاور و کویته، از دهه چهل خورشیدی به این سو، احزاب سنی مانند جمعیت علمای اسلام، جماعت اسلامی و اهل حدیث، مدارس علمیه ایجاد کردند، در این مدارس فقط برخی متون مذهبی با تفسیر و دیدگاه مکتب دیوبندی هند تدریس می‌شود که دیدگاه‌ها و فعالیت‌های مشترک با سلفیه و وهابیت دارد، پس از ورود مهاجرین افغانستانی به این مناطق تعداد قابل توجهی از جوانان، جذب این مراکز شدند و نیز بر تعداد این مدارس افزوده گشت.

 

بیشتر این طلاب از قوم پشتون بودند و در فضای قبیله‌ای، روستایی یا اردوگاهی همراه با فقر و محیط بسته تربیت شده بودند، در این مراکز بارها گفته می‌شد که مجاهدین و شیعیان، فاسد و خارج از دین هستند و خارجی‌ها نیز نیروهای شیطانی معرفی می‌شدند سپس با تحریک و تشویق طلبه‌ها به جهاد، وظیفه دینی برای پاکسازی افغانستان و یادآوری تعصب قومی، آنان را مسلح و سازمان‌دهی کرده و به افغانستان گسیل داشتند.

 

به‌ تدریج، افراد غیر پشتون یا غیر بنیادگرا نیز به این گروه پیوستند، سنی‌های بنیادگرای تاجیک و ازبک (بدخشان و مناطق شمال افغانستان)، مجاهدین عرب، چچن و ازبکستانی، و نیز پشتون‌هایی که در دولت‌های کمونیستی افغانستان همکاری و تجربه داشتند، ورود نیروهای شوروی سابق به افغانستان(زمستان ۱۳۵۸ش/۱۹۸۰م)، شکل‌گیری نیروهای مجاهد و ارتباط زمینی آنان با شهرهای مرزی پاکستان، فرصتی برای اعمال بهتر سیاست‌های پاکستان در افغانستان بوجود آورد و باعث شد با حمایت پاکستان (ضیاءالحق)، کمک‌های امریکا، انگلیس و برخی کشورهای اسلامی مانند عربستان و امارات، احزاب متعدد جهادی در آنجا شکل گیرد.

 

سران احزاب از ملایان فعال، و سربازان از جوانان مهاجر و داخل کشور تشکیل شده بود، تمایل حامیان مجاهدین، به گروه‌های تندرو و وفادار مانند حزب اسلامی (گلبدین حکمتیار) و حزب اتحاد اسلامی (عبدالرب الرسول سیاف) نتوانست برنامه‌های دولت پاکستان و عربستان را به‌خوبی پیش ببرد، بنابراین دولت پاکستان(بی‌نظیر بوتو) و عربستان به سمت تشکیل گروه جدید با زمینه کنترل، نظارت و وفاداری بیشتر رفت.

 

پس از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان در زمستان ۱۳۶۷ش/۱۹۸۹م و نیز ناتوانی دولت مجاهدین و سازمان ملل از توافق همگانی در کابل، دولت امریکا حمایت و تمرکز خود را از افغانستان به جاهای دیگر منتقل نمود. بنابر این همگان چشم به راه‌حل سریع و مطمئن برای خلاصی از مشکلات افغانستان داشتند.

 

در این شرایط پاکستان و احزاب تندروی آن، طرح تشکیل گروه جدیدی را برای کسب منافع و حل بحران افغانستان فراهم کردند که با تایید ضمنی و استقبال بعدی امریکا روبرو شد. حمایت و کمک عربستان به مجاهدین و طالبان دو علت اصلی داشت: نخست، گسترش نفوذ در میان کشورهای اسلامی با هدف مطرح کردن خود به‌عنوان قدرت اصلی اسلامی، و دوم، کاهش نفوذ ایران هم‌چنین توجه و فعالیت نیروهای بنیادگرای عربستان، امارات متحده و کشورهای عربی دیگر، از انتقاد، مخالفت و تهدید سران این کشورها به فرصت جهاد در افغانستان منحرف شد.

 

به عبارت دیگر طالبان بیشتر شرایط مورد نظر آنان را داشت؛ تعصب، وابستگی مذهبی، روحیه تندروی، شعارهای ضدفساد، ظاهر اسلامی و مخالفت با شیعیان و حضور ایران، چارچوب فکری و اولیه سران طالبان اضافه بر ذهنیت و تربیت جامعه پشتونی جنوب افغانستان، آگاهانه یا ناآگاهانه از اندیشه‌های مختلف موجود در جریان‌های افراطی اسلامی معاصر تاثیر پذیرفته است.

 

مبانی اندیشه ملایان طالب، ناشی از مکتب دیوبندی هند و سلفیه است که دوره ‌های آغازین و میانی اسلام را دوران طلایی، و دور از هرگونه خطا و نقد می‌داند، به نظر آنان این دوره نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین مشخصات زندگی اسلامی را به سیره و سنت حضرت محمد(ص) داشته و باید نظام زندگی اکنون مسلمانان نیز به آن دوره برگردد مهم‌ترین اصل در اندیشه سیاسی دیوبندی و طالبان، زنده کردن خلافت در نظام سیاسی اسلام است.

 

طالبان، اسلامی ماندن جامعه را در اسلامی بودن حکومت می‌داند بنابراین بازگشت به جامعه آرمانی موردنظر طالبان، مستلزم زنده‌کردن نظام حکومتی آن زمان یعنی خلافت است از ارکان این نظام سیاسی، بیعت اهل حل و عقد، شورا، نصب و غلبه است، در تئوری خلافت و امارت آن طوری که طالبان می‌خواهد مردم و احزاب جایگاهی ندارند، طالبان اعتقاد دارد که برای خلافت و ریاست دولت اسلامی افغانستان، قبیله احمدخان درانی (ابدالی) از قوم پشتون، شایستگی و اصالت دارند زیرا او پایه‌گذار اولین حکومت مستقل در قندهار است که منجر به تشکیل کشور افغانستان شد.

 

بنابر این طالبان حکومت اقوام دیگر افغانستان، و حتی طوایف دیگر پشتون مانند غلزایی و محمدزایی را تحمل نمی‌کنند طالبان با الگو دانستن زندگی اسلامی مورد نظرشان پس از تصرف قندهار، هرات و کابل و نیز پس از تشکیل حکومت دستورات همگانی ویژه‌ای در این راستا صادر کرد مانند مردان باید ریش بلند و لباس محلی داشته باشند، نماز جماعت اجباری است.

 

رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و وسایل موسیقی، ابزار شیطانی اعلام شد، نقاشی و عکاسی موجودات زنده ممنوع گردید، دختران و زنان حق تحصیل و کار ندارند و برای حضور در بیرون خانه بی‌آرایش، کاملا پوشیده و همراه با پسر یا مرد محرم باشند، پیروان غیر اهل‌سنت مانند شیعیان و اسماعیلیان حق انجام مراسم مذهبی ندارند، زکات و عشر به عنوان مالیات‌ های اسلامی دوباره رایج شد.

 

اندیشه سیاسی و حاکمیتی طالبان، نظیر سایر جنبش‌های اهل‌سنت، بر پایه خلافت اسلامی است، در این راستا طالبان پس از تصرف کابل با ملا محمدعمر به‌ عنوان امیرالمومنین و امیر امارت اسلامی بیعت کردند، رهبران بعد از وی نیز تحت این دو عنوان انتخاب می‌شوند، پشتون‌ها از قرن ۱۱ش/۱۸م قدرت را پیوسته در افغانستان به دست داشته‌اند ولی ریاست برهان‌الدین ربانی ـ ملای تاجیک ـ بر دولت مجاهدین این رویه را قطع کرد.

 

بنابراین ملامحمد عمر رهبر طالبان با اعتقاد به اصالت پشتون‌ها برای گرفتن قدرت کوشید تا این سنت را دوباره زنده کند، در مهر ۱۳۷۳ش پس از یک درگیری خونین میان نیروهای محلی مجاهدین و گروهی نوظهور در اسپین بولدگ در افغانستان و نزدیک مرز پاکستان فردی به نام مولوی منان نیازی با بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی مصاحبه کرد و خود را سخنگوی گروه جنگجوی جدید معرفی نمود.

 

او اهداف گروه را این‌گونه اعلام نمود: ما محصلین و طالبان مدارس دینی هستیم که برای از بین بردن گروه‌ها و دسته‌جات مسلح محلی و برقراری امنیت راه‌های تجاری اقدام نموده‌ایم، طالبان به سرعت توانستند قندهار مهم‌ترین ولایت جنوبی افغانستان را تصرف کرده و در آنجا حکومت محلی خود را ایجاد کنند، در مهر ۱۳۷۵ش گروه طالبان وارد کابل شد.

 

ارگ رياست جمهوري را گرفت و امارت اسلامی تاسیس کرد ولی ملاعمر در قندهار ماند، طالبان تا آبان ۱۳۸۰شمسی بر بخش زيادی از افغانستان حکومت کرد البته مجاهدین افغانستان در مناطق مختلف با طالبان در نبرد بودند و حاج قاسم سلیمانی نیز که فرمانده سپاه قدس بود در مناطق مختلفی از افغانستان حضور پیدا می‌کرد و به مجاهدین برای مقابله با طالبان کمک می‌کرد.

 

در پی حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک دولت آمریکا گروه القاعده را متهم به دست داشتن در این حمله دانست و از طالبان خواست تا اسامه بن‌لادن رهبر القاعده را به امریکا تحویل دهد، در پی خودداری طالبان از پذیرش این درخواست آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرد، تهاجم امریکا به افغانستان باعث شد طالبان ضعیف شود و تلاش‌های چندین ساله مجاهدین افغانستان در مبارزه با طالبان به نتیجه برسد و دولت طالبان ساقط شود.

 

پس از سقوط دولت طالبان در آبان(عقرب)۱۳۸۰شمسی، بیشتر اعضای باقی‌مانده به پاکستان فراری شدند، اولین رییس طالبان محمدعمر (قندهار۱۳۳۹ش-پاکستان۱۳۹۲ش/۱۹۶۰-۲۰۱۳م) معروف به ملاعمر بود، محمد عمر پس از تصرف کابل (مهر ۱۳۷۵ش/اکتبر۱۹۹۶م) در گردهمایی ملایان و طلبه‌های جنوب افغانستان به امارت اسلامی طالبان انتخاب شد، او سابقه جهاد و عضویت در برخی احزاب جهادی افغانستان را دارا بود که از آن کناره‌گیری کرد، محمدعمر پس از سقوط حکومت طالبان و فرار به پاکستان تا هنگام مرگ دیده نشد.

 

پس از محمدعمر، اختر محمد منصور(ولایت قندهار۱۳۴۷-پاکستان۱۳۹۵ش/۱۹۶۸-۲۰۱۶م)، فرد شماره دو این گروه، به عنوان رهبر جدید آن انتخاب شد اما بخشی از طالبان این انتخاب را نپذیرفته و جدا شدند، ملا هبت‌الله آخوندزاده، این فرد(متولد:قندهار۱۳۴۰ش/۱۹۶۱م)، قاضی‌القضات طالبان در زمان ملاعمر بوده و بین طالبان به شیخ الحدیث نیز مشهور است ولی سوابق نظامی و مدیریتی چندانی ندارد، طالبان برای پیشبرد اهداف خود می‌کوشید از اعمال سیاست‌های خشن و جانب‌‌گرایانه نسبت به شیعیان فاصله بگیرد اما از همان ابتدا شیعیان خصوصا هزاره‌ها با طالبان دچار مشکل شدند.

 

عدم پایبندی طالبان به توافق صلح با عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت اسلامی در هنگام تلاش برای ورود به کابل که منجر به شهادت وی و سرکوب نیروهای این حزب شد؛ باعث شد چهره و جایگاه این گروه نزد شیعیان منفور شود، گرچه بعدها با پیوستن برخی از افراد و گروه‌های شیعی به طالبان و همکاری با آنان تلاش شد تصور عدم تعصب و خشونت عمدی طالبان در مقابل شیعیان بویژه هزاره‌ها به وجود آید ولی محدودیت، سرکوب شدید و کشتار مقاومت شیعیان در هزارستان و شهرها و روستاهای دیگر این پندار را از بین برد.

 

پس از سقوط کابل و انتقال مرکز حزب وحدت اسلامی به بامیان، طالبان حملات شدیدی را به این ولایت نمود اما تا تصرف آن بارها شکست خورد و عقب نشست، در خرداد(جوزا) ۱۳۷۶ش به دنبال تصرف مزار شریف مرکز ولایت/استان بلخ در شمال افغانستان، هزاره‌های این شهر و نیروهای حزب وحدت علیه طالبان قیام کردند، با همراهی ازبک‌ها و تاجیک‌ها صدها نیروی طالبان را به قتل رسانده و شهر را باز پس گرفتند، این عمل باعث شد تسلط طالبان بر بیشتر مناطق افغانستان و ابتکار پاکستان و عربستان برای رسمیت دادن دولت آنان به شکست انجامید و به تلافی منطقه هزارستان تحریم و محاصره شد.

 

گرسنگی و بیماری، تلفات و فشار بسیاری بر مردم وارد نمود، این وضعیت حدود ۱۵ ماه تا زمان سقوط بامیان ادامه داشت، مزار شریف در مرداد(اسد) ۱۳۷۷ش با حمایت کامل پاکستان و عربستان دوباره به دست طالبان افتاد، نسل‌کشی هزاره‌ها و اقوام دیگر شروع شد، بیشتر آنان هنگام کشته شدن، شکنجه می‌شدند، فرماندهان ارشد طالبان به طور رسمی اعلام کردند که شیعیان کافرند و باید نابود شوند.

 

هشت نفر از دیپلمات‌های کنسول‌گری ایران نیز در این حمله شهید شدند، حملات طالبان به مناطق هزارستان در شهریور(سنبله) ۱۳۷۷ش شدت گرفت و بامیان سقوط کرد، گزارش‌ها از ده‌ها قتل و غارت خبر می‌داد، در برخی مناطق افراد بانفوذ شیعه با هدف کاهش کشتار با طالبان صلح و همکاری کردند، در مجموع تا سقوط طالبان در آبان(عقرب) ۱۳۸۰ش شیعیان در موضع ضعف شدید قرار داشتند به‌ ویژه با تخریب مجسمه‌های بودا توسط طالبان که بزرگ‌ترین آثار باستانی هزاره‌ها محسوب می‌شد، ضربات سنگینی به روحیه شیعیان هزاره وارد شد.

 

پس از شروع مجدد فعالیت طالبان(۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م)، در رفتار خشونت‌آمیز این گروه با شیعیان هیچ تغییری دیده نشده است و آمارها نشان می‌دهد تلفات و هزینه‌های حملات طالبان گاهی برای شیعیان سنگین‌تر بوده است البته پس از شروع فعالیت داعش در افغانستان (۱۳۹۴ش/۲۰۱۵م) و انجام عملیات‌های تروریستی و جنایت به خصوص علیه شیعیان، طالبان در چند بیانیه‌ این حملات را محکوم کرده و کوشیده است که خود را از حملات عمدی به شیعیان و با انگیزه تعصب مذهبی و نژادی دور نشان دهد.

 

طالبان سبک زندگی غربی را کفرآمیز تلقی می‌کند، لباس غربی را با سستی اخلاقی برابر می‌داند و آزادی زنان را به عنوان ضدیت با اخلاق اسلامی مردود می‌شمارند، آنان به نفوذ فرهنگ غربی که دشمن اسلام تلقی می‌گردد حساس هستند و معتقدند جامعه از طرفی خارجی‌ها در خطر است، از این‌رو یکی از اهداف این گروه بیرون راندن و ضربه زدن به نیروهای خارجی مستقر در افغانستان است.

 

طالبان تفاوت‌هایی با گروه‌هایی تندرو دیگر همچون القاعده و داعش داشته و دارد، طالبان در جهاد خود اولویت را به دشمن نزدیک می‌دهد، این دشمنان نزدیک همان رژیم سکولار و حامیانشان، یعنی ایساف(نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت) و آمریکا در افغانستان اند، آنها برای جهاد به کشورهای دیگر نمی‌روند و حتی کمتر در صدد ایجاد گروههای ضربت در داخل آمریکا و یا اروپا هستند، برخلاف داعش و القاعده که با توجه به ساختار و سوابقشان دارای استراتژی جهانی هستند.

 

در نگاه آنان ایجاد دولت اسلامی گام اول در جهت توسعه سرزمین اسلامی و ایجاد خلافت اسلامی است. ایده تغییر نام گروهک تروریستی داعش منشعب از القاعده از دولت اسلامی عراق و شام (داعش) به دولت اسلامی هم از این جهت بود که محدویت ملی و سرزمینی را حذف کند، ابوبکر البغدادی خود را خلیفه مسلمین می‌داند در حالی که ملا عمر خود را تنها امیر افغانستان می دانست.

 

طالبان تلاش داشته که نسبت به گروه‌های افراطی دیگر در افغانستان تا زمانی که به قلمرو و منافع این گروه ضربه نزده‌اند و طالبان را به رسمیت بشناسند تحمل و سازگاری داشته باشد در غیر این صورت وارد درگیری با آنان می‌شود، شبکه حقانی، القاعده، طالبان پاکستان، حرکت اسلامی ازبکستان و داعش، برجسته‌ترین این جمیعت‌ها بوده است.

 

طالبان پس از مدتی دوباره (۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م) فعالیت خود را در افغانستان علیه نیروهای دولتی و خارجی آغاز کرد، حملات خرد و کلان این گروه، تلفات سنگینی برای هر دو طرف داشته است هم‌چنین در نتیجه عملیات‌های این گروه بخصوص انتحاری و بمب‌گذاری تاکنون ده‌ها هزار فرد غیرنظامی کشته و زخمی شده است.

 

سران طالبان در لیست سیاه سازمان ملل قرار دارد، در بهمن ۱۳۹۷ش «زلمی خلیل‌زاد» نماینده افغان‌ تبار دولت آمریکا دور جدیدی از تلاش‌ها را برای گفتگو و صلح با طالبان آغاز کرد، دفتر نمایندگی طالبان در قطر، محل اصلی این دیدارها است، هم‌زمان با این فعالیت ترامپ رییس جمهور وقت امریکا اعلام کرد بخشی از نیروهای امریکایی را از افغانستان خارج می‌کند.

 

در نهایت توافقنامه صلح میان طالبان و امریکا در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ش برابر با ۲۹ فوریه ۲۰۲۰م به امضاء رسید، از جمله تعهدات آمریکا در این توافقنامه خروج نیروهای امریکایی در طی ۱۴ ماه از خاک افغانستان و در صورت اجرای توافقنامه تحریم‌های علیه طالبان تا ۲۷ اگوست ۲۰۲۰م برداشته شود، در مقابل نیز طالبان تعهداتی داده‌اند از جمله اینکه به اعضای خود، فرد یا گروهی از جمله القاعده اجازه نخواهد داد تا از خاک افغانستان برای تهدید آمریکا و متحدان آن استفاده کنند.

 

حال که این گروه به نوعی افغانستان را مصادره کرده اند باید دید آیا به وعده هایی که دادند از جمله آزادی بیان و زنان پایبند می ماند یا نه، متاسفانه در برهه کنونی برای رویت نتیجه وعده های طالبان چاره ای جز صبر نیست.

کد خبر 1085250

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha