جانبازان اعصاب و روان، گوشی می خواهند برای شنیدن!

این گزارش روایت انسان هایی است که شاید فراموش شده اند، جانبازان اعصاب و روان تاکنون گوشی برای شنیدن حرف هایشان نداشتند و اکنون تنها چیزی که می خواستند «گوشی بود برای شنیدن».

خبرگزاری شبستان - شیراز:

در یکی از نقاط شیراز، به دور از هیاهوی شهر عده ای بیش از 30 سال است که ناخواسته دور هم جمع شده اند، این افراد حتی از خانواده های خود دور هستند و مدت های زیاد است که نتواسته اند به دلایل مختلف خانواده خود را ببینند، همیشه از خانه های سالمندان و تنهایی آنان حرف هایی در رسانه ها به میان آمده است، اما به نظر می رسد اینجا اگر هم طراز خانه های سالمندان نباشد، کم از آن هم نیست.

ساکنین خانه سرد و بی روح از اول جوانی در این محل بستری اند و به خاطر حفظ این آب و خاک گام در جبهه های جنگ گذاشتند، این عزیزان جانباز اعصاب و روان هستند، برخی از این افراد حتی به خاطر مشکلاتشان از سوی خانواده طرد شده اند، هر سال مسئولین امر برای عیادت از جانبازان به خانه های آنان سرکشی می کنند، اما این عزیزان از لحاظ روحی نیاز توجه بیشتر دارند، به گفته یکی از این جانبازان، «تا زمانی که می توانستیم حرکت کنیم و حالمان خوب بود، به ما توجه می شد، اما اینجا که هستیم زمان سرد می گذرد، کسی حتی نمی گوید حال ما چطور است و احوال ما را نمی پرسد.»

مدیر داخلی بیمارستان اعصاب و روان «جنت» شیراز وابسته به بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس در این رابطه می گوید: اکنون 44 بستری جانباز اعصاب و روان در گروه های مختلف سنی در این بیمارستان بستری هستند که عده ای دائم بستری و عده ای پاره وقت و روزانه بستری می شوند.

«محمدحسین همتی» می افزاید: در این بیمارستان جانبازان پنج تا 70 درصد اعصاب و روان سالیان سال بستری هستند.

وی با اشاره به اینکه بر اساس استاندارد علوم پزشکی اینجا تنها مجوز 50 تخت دارد که مخصوص خدمات به بیماران اعصاب و روان جنگ تحمیلی است و خدمات به صورت رایگان ارائه می شود، می گوید: این بیمارستان از سال 95 تحت نظر شرکت خصوصی اقماری بنیاد شهید به اسم شرکت «متد» قرار گرفت.

یکی از مشکلات این بیمارستان نبود رادیولوژِی، آزمایشگاه و آمبولانس مناسب است، این موضوع از مسائلی است که مورد تایید همتی قرار می گیرد و می افزاید: این بیمارستان 2 سالن بستری دارد که اکنون سالن بستری منسوخ شده و باید به اتاق های سه و چهار تخته تبدیل شود که یکی دیگر از مشکلات این بیمارستان است و در صدد هستیم با همکاری مسئولان استانی و مراجع ذیربط پیگیری کنیم تا مشکلات برطرف شود.

این بیمارستان جانبازان مختلفی دارد، خیلی از آنها دل پری از مسئولین دارند که به آنان توجه نمی کنند، می گویند ما نیازمند آن هستیم که به ما توجه شود و عیادت و سرکشی به جانبازان اعصاب و روان به زمان خاصی منوط نشود.

یکی از آنان که به اسم «سرهنگ» صدایش می زنند، ناراحت می شود و می گوید: من سرهنگ نیستم، 37 سال است که درگیر جانبازی اعصاب و روان هستم در این مدت همه خانواده هم از هم پاشیده است ولی مسئولین به ما توجه نمی کنند، نمی دانند اگر ما برای دفاع به جنگ نرفته بودیم مسئولین مجبور بودند به صدام بگویند «آق دویی (آقا دایی)».

یکی دیگر از جانبازان در جمع مسئولین سخن خود را با آیه «انالله و اناالیه راجعون» آغاز می کند و می گوید: کادر به استخوان ما رسیده، ما زنده هستیم ولی مرده متحرکیم، دلمان خیلی پر است.

 

 

یکی دیگر از آنان می گوید: کاش مثل مصدومین جنگ جهانی دوم که به خوبی و با عزت با آنان رفتار می شود با ما رفتار می شد، برخی مدیران ما را خفیف کرده اند، اگر می‌خواهید کاری کنید برای جامعه جانبازی کاری کنید که خدا خوشش بیاید، کاری کنید برای رفع تکلیف نباشد.

این جانباز دوران دفاع مقدس می افزاید: جانبازان اعصاب و روان انسان های رئوفی هستند اما مورد بی محلی خیلی ها از جمله خانواده و مسئولین قرار گرفته اند.

«بحرینی»، دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان فارس (شیراز) در این دیدار خطاب به جانبازان می گوید: ما مدیون ایثارگری های شما عزیزان و منت دار جانبازان هستیم و حق ما در قبال شما عزیزان جبران نشدنی است.

رئیس بیمارستان اعصاب و روان «استاد محرری» شیراز در حاشیه این مراسم از انعقاد تفاهم نامه ای به منظور ارائه خدمات رایگان به بیماران اعصاب و روان بیمارستان «جنت» خبر می دهد و می گوید: همه ما مدیون این جانبازان اعصاب و روان هستیم و باید برای رفع مشکلات آنان قدمی برداریم.

«لیلا رازقیان» گفت: با توجه به اینکه سن جانبازانی که در این بیمارستان بستری هستند بالا می رود بالطبع بیماری آنان هم تشدید می شود و نیاز به روانپزشک دارند این عزیزان به دلیل موج انفجار دچار اختلالات روانپزشکی شدند و صحنه هایی در جنگ دیدند دچار آسیب روانی خیلی ممکن افسردگی داشته باشند و نیاز به حمایت ما دارند.

 

 

برخی از این عزیزان هیچ کلامی نمی گفتند و دائم سر به زیر و به نقطه ای خیره بودند، اندوه و غم از چهره آنان می بارید، موضوعی که شاید بی ربط با مسئله افسردگی آنان نباشد، برخی شان آنقدر دلشان پر بود که حتی گل و شیرینی هم بر نداشتند.

رازقیان ضمن اشاره به اینکه در بیمارستان اعصاب و روان «استاد محرری» با همکاری بسیج جامعه پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز و بسیج بیمارستان «استاد محرری» به این عزیزان خدمات رسانی خواهیم کرد، می گوید: تفاهمنامه برای رفع نیازهای درمانی این عزیزان که ممکن است در مواردی دچار بیماری حاد شوند که نیاز به بستری داشته باشند، منعقد می شود.

وی می گوید: ما می توانیم بستری رایگان در نظر بگیریم ممکن است نیاز به روان درمانی داشته باشند نیاز به دارو درمانی شوک درمانی داشته باشند این حق این عزیزان است رایگان از امکانات ما استفاده کنند.

جانشین فرمانده سپاه فجر در امور اقشار بسیج، در پایان این مراسم می گوید: هدف تجلیل از مقام جانبازان اعصاب و روان است که به وادی فراموشی سپرده شده اند و برخی از مسائل و مشکلات دارند ان شالله از طریق عرصه رسانه در حوزه مطالبه گری از مسئولین، مشکلات این عزیزان هم رفع شود.

«امیر جاهدی» می گوید: از ظرفیت رسانه برای رفع مشکلات جانبازان اعصاب و روان استفاده خواهیم کرد و از دستگاه های اجرایی مطالبه می کنیم تا قدم مثبتی در راستای بهتر شدن وضع این عزیزان که همگی مدیون آنان هستیم، برداشته شود.

 

 

 

پس از این وارد آسایشگاه این عزیزان شدیم، از لحاظ تمیزی و نظافت حرف نداشت، حدود 20 تا 30 تخت در سالنی به فاصله یک متر و نیم از طرفین چیده شده بودند و هر کس روی تخت خود بود، همه آنان لباس یک دست آبی با آرم یا نوشتار بیمارستان «جنت» داشتند، بعد از مدتی انگار یخ یکی از آنان شکست و درد دلش را با ما آغاز کرد، حدود یک ساعت به من توضیح می داد که چه به سرش آمده، یکی یکی با من و همکارانم آشنا شدند، یکی از آنها خیال می کرد خانم عکاس، خانم دکتر است و او را به نام خانم دکتر صدا می زد، چیزی که توجه ما را جلب کرد این بود که آنان از بس با یک طیف خاص (دکتر و پرستار) سر و کله زده بودند و هیچ کس سراغ شان نگرفته بود، به همکار ما دکتر می گفتند با همه آنکه دوربینش را روی شانه اش می دیدند، اینکه کلامشان قطع نمی شد سند دیگری بود که تاکنون گوشی برای شنیدن حرف هایشان نداشتند و اکنون تنها چیزی که می خواستند «گوشی بود برای شنیدن».

یکی از آنها من را با «علی اکبر» صدا می زد تمام اتفاقات خودش با علی اکبر را تعریف می کرد از نماز خواندن ها و خندیدن ها، حتی دمپایی سوراخ شده «رشیدی» (همان علی اکبر) را به من نشان داد، سر و صورت من را پیرمرد بوسید به من می گفت: «علی اکبر چطور شد آمدی»، اینجا که انسان خجالت می کشد در این شهری که هر روز در آن نفس می کشد افرادی هستند که تا این حد غریبند و بی کَس!، او می گفت: «من و شهید گل آرایش با هم بودیم» یکی دیگرشان می گفت: چه گناهی کردیم که اینچنین گرفتار شدیم، گناه ما دفاع از خاک و وطن بود؟، کاش شهید شده بودیم تا اینقدر زجر نکشیم.

سئوالی که جوابی برای آن پیدا نکردم این بود که چرا این بیمارستان به بخش خصوصی واگذار شده است.

گزارش: محسن تورع

کد خبر 1097849

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha