خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ زهرا مهرور- هشت سال دفاع مقدس روایت سالها مجاهدت، فداکاری، ایثار و از خود گذشتگی جوانان و نوجوانانی است که بدون هیچ چشم داشتی جان خود را بر کف دستهایشان گذاشتند و بدون هیچ انتظاری در برابر دفاع از کشور و مردم خود ایستادگی کردند و در نهایت عده کثیری از آنها شهید، جانباز و مفقودالاثر شدند، این در حالی است که پس از گذشت سالها همچنان پیکر پاک و مطهر عدهای از آنها شناسایی میشود و در این میان تعداد زیادی از آنها نیز به عنوان شهید گمنام در شهرهای مختلف به خاک سپرده شدهاند.
شهید گمنام، گرچه نامی ندارد اما همه او را به مردانگی اش و شجاعتش می شناسند و مردم ما خوب بلدند قدر این مقام را بدانند. در آبان ماه جاری خانواده تعدادی از شهدای گمنام هویت شهیدان خود را پس از سالها چشمانتظاری بازیافتند. یکی از این شهیدان، شهید «جهانگیر نقدی پور» از فرزندان شهرستان شوش دانیال سرزمین خوزستان است که ۳۹ سال قبل شنیدن صدای توپ و گلوله دشمن، قلب بزرگ انسان هایی کم سن و سال امّا با بصیرت و بزرگ مانند جهانگیرها را به درد آورده بود؛ در ۱۹ سالگی و عنفوان جوانی، خود را مسئول دفاع از میهن، ناموس، ارزش های انقلاب اسلامی و آرمان های امام می داند، پوتینهای خود را برای نبردی سهمگین با دشمنان بد صفت می پوشد و در پانزدهم آذرماه ۱۳۶۱ بعد از سپری کردن دوره های آموزشی و تمرین های لازم با سمت آرپی جی زن رهسپار میدان نبرد تن به تن با رژیم بعث عراق می شود.
پایان ۳۹ سال چشم انتظاری
سرانجام ۱۸ بهمن ۱۳۶۱، در فکه در عملیات والفجر مقدماتی حین شلیک آرپی جی به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در منطقه بر جای ماند. پیکر پاک شهید جهانگیر نقدیپور پس از تفحص توسط نیروهای کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح روز چهارشنبه چهارم بهمن ماه سال ۱۳۸۵ همزمان با ایام ماه محرم الحرام به همراه چهار تن شهید دیگر به عنوان شهید گمنام در دانشگاه علوم پزشکی شهر بیرجند آرام گرفت.
سالهای سال از چشم انتظاری خانواده شهید نقدیپور میگذشت تا اینکه پس از تحقیق و تفحص و انجام آزمایشات دی ان ان (DNA) هویتش آبان ماه امسال مشخص شد و امروز خانواده اش بعد از ۳۹ سال دوری و چشم انتظاری در آرامگاه این شهید بزرگوار فرزندشان را به آغوش کشیدند.
امروز حال و هوای پاییزی شهر بیرجند با غم واندوهی البته شیرین گره خورده است، مردم دیار علم و ادب در استقبال از خانواده این شهید اهل شوش خوزستان که برای زیارت مزار فرزند خود در بیرجند آمده اند، سنگ تمام گذاشتند. روان شدن اشک مادر و پدری که سال ها در فراق جگرگوشه و پاره تنشان یعقوب وار اشک ریختند، دل هر انسانی را به درد می آورد، امّا این پایان سالها فراق است که سرانجام به شیرینی وصال تبدیل می شود.
سلام مادرم خوش اومدی کنار مرقد پسرت
مداح نیز با نوای جانسوزی زمزمه می کند: «سلام پسرم، مادر بشه فدایی اون قد و قامتت/سلام پسرم، ببین که مادر آمد کنار مرقدت/... سلام مادرم خوش اومدی کنار مرقد پسرت/ سلام مادرم فدات بشم که اینجوری خمه کمرت/ مادر نبودی لحظه آخر، وقتی که من شهید شدم اومد یه مادر/ اما دلم سوخت با حال مضطر برای شهیدی که نداشت سری به پیکر...»
حال و هوای دلها بارانی است، جوانان زیرلب با مداح همخوانی میکنند و قطرات اشک از گونه هایشان سرازیر می شود. نوای یا حسین(ع)، یا حسین(ع) جمعیت زیباترین جلوه معرفت و عشق را به نمایش میگذارد.
هنوز هم مادر و پدر محو خاطره های فرزند شهیدشان هستند. اشک هایی که از چشمانشان جاری می شوند ضامن این ماجراست. در ادامه این مراسم مادر شهید نقدی پور با قدردانی از استقبال مردم بیرجند، میگوید: فدای شما بشوم که به ما احترام گذاشتید و امروز و در زمان تشییع و تدفین فرزندم سنگ تمام گذاشتد. اینقدر که در این ۳۹ سال زجر فراق کشیدم به اندازه این چند روزی که خبر پیدا شدن فرزندنم را دادند زجر نکشیدم چون دیگر طاقتم طاق شده بود تا برای در آغوش کشیدن مزارش به بیرجند بیایم. هیچ گمانی نداشتم که فرزندم شناسایی شود.
آری مادران شهدا دِینی بزرگ بر حق تمام مردم دارند. آنها فرزندشان را در راه خدا داده اند و این کار بزرگیست که از هر کسی بر نمی آید. و اما سرانجام پس از آن سالهای بی نشانی خدا میخواست فرزند شهیدش در غربت نماند، درست است که از آن سرو رشید و بلند پلاکی مانده بود و استخوانی، ولی شب و روزهای فراق گذشت و روز وصال رسید و مادر و پدر آمدند و بوسه بر سنگ مزار فرزند شهیدشان زدند.
«علیرضا نقدی پور» برادر ۴۹ ساله این شهید نیز که سالها در ایران و عراق به دنبال پیکر برادر شهیدش می گشته است نیز در این مراسم میگوید: شهادت لاله ها را چیدنی کرد به چشم دل خدا را دیدنی کرد. ببوس ای پدر، ببوس ای مادرم، ببوس ای خوهرم، ای برادرم که امروز شهادت سنگ را بوسیدنی کرد. اگر نتوانستید پیکر و تابوت شهیدتان را ببوسید، ولی امروز ببوسید مزارش را پس از ۳۹ سال چشم انتظاری و فراق.
وی با بیان اینکه شهید جهانگیر نقدیپور یکی از آرزوهایش این بود که گمنام شهید شود و بر مزارش اسمی نباشد، خطاب به شهید میافزاید: ای برادر شهیدم برخیز و ببین، پدر و مادر زجر کشیده و چشم انتظارم را بعد از سالها آورده ام تا تو را زیارت کنند، اگر چه موقع رفتن آنها را ندیدی و نمی توانستی در چشمان مادر نگاه و خداحافظی کنی تا تو را از زیر قرآن بدرقه کند. سالها منتظر بازگشت تو بودیم و نیامدن پیکر مطهرت، کار پدر و مادر را سختتر کرد، گرچه سفارش کردی که شهادت با گمنامی برایت گواراتر است اما توسلهای مادرم به بیبی فاطمه زهرا(س) جواب داد تا تو آمدی در جمع مردم شهیدپرور و باغیرت و مهماننواز بیرجند آرمیدی، که امروز چه باشکوه با عظمت از ما استقبال کردند. ای مردم شهید پرور بیرجند من به عنوان برادر شهید برای تمام خانواده شهدا قلبم درد میگیرد اما خانواده شهدای گمنام دردشان خیلی بیشتر است، غم از دست دادن عزیزان سخت و سنگین است ولی اینکه بدانی هیچ اثری از آنان نیست و چشم انتظار خبر آنان باشی سختتر است.
آری بزرگترین دارایی این شهدا خونشان بود و چه راحت ریختند تا داراییهای دیگران حفظ شود. ای شهدا شما برای ناموس این مملکت جنگیدید، برای حفظ حریم کشور و حفظ حرمتها مبارزه کردید، اکنون تلاش شما بینتیجه نمانده و به آنچه می خواستید رسیدید. ای شهدا شهادت گواری وجودتان باد.
گمنامی را دوست دارم
در بخش از متن وصیت نامه شهید جهانگیر نقدی پور آمده است؛ «دوست دارم گمنام بمیرم و بر مزارم اسمی نباشد و لباس سیاه برای من نپوشید، گریه نکنید، زیرا شهید گریه و زاری ندارد، حتی برای یک ساعت لباس سیاه برایم نپوشید. اگر شهادت نصیبم شد، هر جا خودتان دوست داشتید، مرا به خاک بسپارید، زیرا هر جا که باشد خاک است و همه از خاک به وجود آمده ایم... بر روی تابوتم، عکس قرآن بگذارید که بدانند من مسلمان و پیرو قرآن بوده ام و دستم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که از دنیا هیچ به همراه نبرده ام و مرا با دست خالی به خاک سپرده اند... عروس من شهادت است و فرزند من جمهوری اسلامی است».
نظر شما