به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ پس از اعلان احراز هویت سه شهید گمنام متعلق به شهرهای اصفهان، کاشان و دزفول و میزبانی از خانواده های ایشان در رفسنجان، زهکلوت و هنزا و پس از سالها وصال با شهدای خود؛ حالا قصه متفاوتی از شهدای گمنام آغاز می شود.
اصلاً در سر رشته عاشقی گویا شهدای گمنام تافته جدا بافته ای هستند که بی اختیار دلت را می لرزانند و عاشقت می کنند و تو پاگیر عشقی می شوی که هر چه در این بزم خودت را پاکیزه تر و روح ات را وسیع تر کنی، حظ و بهره وافرتری خواهی برد.
اجرِ نهفته در " گمنامی" با مقیاس شهرت پرستان دنیا زده قابل اندازه گیری نیست و در عظمت گمنامی همین بس که مولای متقیان فرمودند" تا می توانید گمنام باشید که همه اجرها در گمنامی است"
سال ۱۳۹۰ شهید گمنام ۲۱ ساله ای در شهر اَردل استان چهارمحال و بختیاری تدفین می شود در حالیکه مادر دو سال قبل یعنی در سال ۹۸ بدرود حیات گفته و پدر در سال ۷۹ با چشمانی منتظر از دنیا رفته است.
از روز دهم اردیبهشت ماه سال ۶۱ که محمدعلی در عملیات بیت المقدس در غرب کارون مفقود شد دیگر خبری از او نشد که نشد...
در همه این سالها خانواده چشم به راه آمدنش بودند؛ تا اینکه روز جمعه پنجم آذر ماه سال ۱۴۰۰ درب خانه ی پدریِ او در یکی از کوچه های خیابان مهدیه کرمان به صدا در می آید؛ خانه ای که تنها بازمانده گان آن، دو دختر خانواده کرباسی هستند.
مدیران کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و بنیاد شهید و مسؤل مرکز حفظ آثار ارتش وارد خانه می شوند اما دیدار امروز متفاوت از همیشه است؛ امروز مسئولین حامل خبری برای خواهران محمدعلی هستند.
آنطور که احمد گروئی ساردو، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان می گوید: حدود دو ماه قبل نتیجه آزمایش های دی ان ای مشخص کرد آن شهید گمنامی که سال ۹۰ در اردل چهارمحال تدفین شده از دیار کریمان است؛ متعلق به همین خانه، شهید محمدعلی کرباسی!
و این آغاز خواهرانه ای است به اندازه همه سال های دوری و دلتنگی؛ بی خبری و سختی؛ ابرِ دلتنگی حالا با شنیدن این خبر در دل خواهران محمدعلی متراکم تر شده، آن قدر که به پهنای صورت می بارند.
قرار از دل خواهران ربوده شده و آنها را هواییِ وصال برادر کرده است تا درد فراق ۳۹ ساله را با درآغوش کشیدن مزار برادر کمی تسلا دهند.
سرهنگ پاسدار محمود مهدوی فرد، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان کرمان هم می گوید: مقدمات این دیدار فراهم شده و خواهران شهید به زودی راهی خواهند شد.
به عکس شهید که نگاه می کنم، دلم می لرزد و خودم را به اندازه همه سال هایی که در سایه جانفشانی او با امنیت نفس کشیدم، زندگی کردم، خوش گذراندم و...مدیون می دانم و شرمنده؛ شرمنده از اینکه در وانفسای روزمرگی چه بسیار که نسبتم را با شهدا فراموش کردم، لغزیدم، جا زدم، عقبگرد کردم و...
اما دَم مسیحایی تو ای شهید، باز مرا فرا می خواند تا در شعله زار هُرم گرم نفس هایت، یخ وجود دنیا زده ام آب شود و من این راه سخت و پر فراز و نشیب را از سر بگیرم و دل به امید دعای مستجاب تو بدهم که خاک را به نظر کیمیا می کنی!
نظر شما