غافلگیری رژیم بعثی با آغاز عملیات کربلای ۵

آمار غیرواقعی فوق‌العاده سنگین از تلفات نیروهای ایران در عملیات کربلای ۴ موجب فریب و آسودگی خیال فرماندهان عراقی، اعزام بخشی از نیروها به مرخصی و غافلگیری ارتش عراق در عملیات کربلای ۵ شد.

خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ دفاع مقدس یکى از درخشان ترین صحنه هاى نقش آفرینى ملت مسلمان ایران است که با گذشت سال‌ها از دوران دفاع مقدس هنوز ناگفته هاى بسیارى دارد که با بیان آن نسل‌هاى آینده با ایثار و فداکارى رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بیشتر آشنا می شوند. زمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس عملیات‌های زیادی را طراحی و اجرا کردند از مهمترین عملیات‌های مهم و سرنوشت ساز، عملیات کربلای 4 و 5 بود. عملیات کربلای 4 در سوم دی سال ۱۳۶۵ در منطقه عمومی شلمچه با رمز محمد رسول الله (ص) و عمليات کربلای 5 ‌در ۱۹ دي‌ ماه‌ 1365 با رمز مبارك‌ يا زهرا (ع) در منطقه ‌‌عمومی شلمچه‌ و شرق بصره آغاز شد.

 

رزمندگان اسلام بعد از گذشت دو هفته از عملیات کربلای 4 در حالی که ارتش بعث عراق، عملیات سالانه ایران را تمام شده تلقی می‌کرد، آنها را غافلگیر نموده و عملیات کربلای 5 را آغاز کردند.

 

مدرس دانشگاه و رزمنده دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار شبستان در بیرجند گریزی به سخنان ژنرال حمدانی، آخرین فرمانده سپاه گارد ارتش عراق زد که چند سال پیش با یک آمریکایی مصاحبه کرده و کتابش توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس چاپ شده است با این مضمون که اعلام آمار غیر واقعی فوق العاده سنگین از تلفات نیروهای ایران در عملیات کربلای ۴ موجب فریب و آسودگی خیال فرماندهان عراقی از تهدید ایران شد به طوری که به اعزام بخشی از نیروهای عراقی به مرخصی و کاهش آمادگی آن‌ها انجامید و در نهایت باعث غافلگیری ارتش عراق شد.

 

«علی اصغر قنبری» با بیان اینکه دشمن بعثی پس از عمليات كربلاي 4 درصدد به دست گرفتن ابتكار عمل در جبهه‌ها بود، می افزاید: دشمن مجدد با آغاز بمباران و موشک باران شهرهای ایران به دنبال بازپس‌گيري فاو و تغییر موازنه قوا به نفع خود بود اما اجرای سریع عملیات کربلای 5 با تلاش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همان منطقه عملیات کربلای 4  بار دیگر ایران را در شرایط برتر عملیاتی در جبهه‌ها نگه داشت و کشورهای حامی عراق مجبور شدند بعد از سال‌ها به خواسته‌های ایران در قالب قطعنامه 598 توجه کنند.

 

بر خلاف عده‌ایی که تحلیل ناثواب و نادرستی نزد افکار عمومی از عملیات کربلای 4 و 5 ارائه می‌دهند؛ عملیات کربلای ۵ ادامه عملیات کربلای ۴ بود و می توان این دو عملیات را یک عملیات محسوب کرد شاید به خاطر رعایت اصل فریب و مسائل حفاظتی در شرایطی‌ که جبهه‌های ایران زیر دید مداوم راهدارها و هواپیماهای جاسوسی آمریکا بود و در داخل نیز منافقین جاسوس مثل همیشه مترصد شنیدن خبری جدید و اعلام آن به دشمن بعثی بودند.

 

یکی از ابتکارات و هوشمندی فرماندهان، اعلام عملیات کربلای 4 به عنوان یک عملیات مستقل بود دو هفته بعد با کمترین جابجایی و در همان زمین عملیات کربلای 4، دشمن بعثی غافلگیر و عملیات سرنوشت سازکربلای 5 آغاز شد.

 

در این عملیات جنگندگي کم‌نظیر، جنگ سینه به سینه و فتح دژهاي مستحكم و افسانه‌ای دشمن تا دندان مسلح بعثی توسط بسیجیان مخلص و ولایتمدار، يكي از سخت ترین و بزرگ ‌ترين نبردهاي دوران دفاع مقدس را رقم زد.

 

این رزمنده دفاع مقدس گریزی به سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در این عملیات به عنوان فرمانده یکی از لشکرهای سپاه می زند که سختی این عملیات را اینگونه بیان می کند: در کربلای 5 هر چه زمین دشمن را نگاه می کردیم به جای اینکه نفر ببینیم، تانک می دیدیم. در زمین کربلای 5 هیچ قسمت از زمین وجود نداشت که یک گلوله در آنجا فرود نیامده باشد و در برخی نقاط گلوله جای گلوله فرود می آمد.

 

دکتر قنبری که در این عملیات، فرمانده توپخانه لشکر 5 نصر خراسان را عهده دار بوده است، می گوید: در این عملیات از خانواده ما به غیر از بنده، دو نفر دیگر نیز شرکت داشتند. پدرم در توپخانه لشکر 5 نصر در آتش‌بار 130 میلی‌متری بود و برادرم «غلامرضا» به عنوان مسئول مخابرات محور عملیاتی لشکر ویژه شهدا که دو پایش قطع و به درجه جانبازی مفتخر شد.

 

شب دوم یا سوم عملیات کربلای 5 قرار شد لشکر 5 نصر با عبور از کنار پنج ضلعی وارد جزیره «بوارین» شود لشکر در عملیات کربلای 4 موفق به فتح جزیره بوارین نشده بود شب عملیات «محمد باقر قالیباف» فرمانده لشکر نصر با سنگر تطبیق توپخانه (سنگر هماهنگی آتش و فرماندهی توپخانه) تماس گرفت که من، پیش وی در قرارگاه تاکتیکی لشکر، واقع در خط مقدم شلمچه بروم.

 

شبِ بسیار تاریکی بود سنگر تطبیق توپخانه تا سنگر فرمانده لشکر حدود چهار کیلومتر فاصله داشت در حالی‌که بی‌سیم پی آرسی را به پشتم بسته بودم، با موتورسیکلت و با چراغ خاموش به سمت سنگر فرماندهی حرکت کردم. تاریکی شب، گرد و خاک خودروها بر روی جاده خاکی و انفجار گلولههای متفرقه دشمن در چپ و راست جاده، اجازه حرکت با سرعت زیاد را به موتور نمی داد تا جایی که در بعضی از نقاط به دلیل انفجار گلوله در نزدیکی موتور، مجبور به توقف و انحراف از جاده می شدم.

 

سنگر جدید برادر قالیباف را روزهای قبل دیده بودم و جایش را تا حدودی می دانستم هنوز تا شروع عملیات لشکر، حدود دو ساعت باقیمانده بود. هر طور بود خودم را به سنگر رساندم و موتور را برای اینکه از ترکش آتش دشمن در امان باشد بین دو خاکریز به فاصله کمی از سنگر، روی جک زده و وارد سنگر شدم. در داخل سنگر، برادر قالیباف و برادر فرومندی جانشین فرماندهی و برادران بی سیم چی حضور داشتند. سنگر بسیار کوچک و کم عرض بود به طوری که پاهایمان را نمی توانستیم دراز کنیم. برادر قالیباف در مورد اهداف مورد نظر برای زیرآتش گرفتن دشمن توسط توپخانه، صحبت و تاکیداتی به من داشت یکی از تأکیدات او زیر آتش قرار گرفتن قرارگاه فرماندهی دشمن بود.  

 

حدود ساعت های ۱۰-۱۱ شب بود که عملیات شروع شد، قرار بود که گردان های لشکر به جزیره بوارین بزنند. من در همان ساعت شروع عملیات، با سنگر تطبیق تماس گرفتم و آتش آتشبارهای توپخانه لشکر نصر را در جلوی لشکر و قرارگاه فرماندهی دشمن متمرکز نمودم با شروع عملیات، آتش دشمن بعثی نیز بر روی خط شلمچه و مکانی که سنگر برادر قالیباف بود شدت گرفت به طوری که همه نقاط جبهه زیرآتش سنگین دشمن قرار داشت.

 

در دل شب هنوز از شروع عملیات حدود یک ساعت نگذشته بودکه برادر قالیباف در تاریکی شب و در میان آتش سنگین دشمن با ما خداحافظی و سنگر فرماندهی را ترک کرد. با توجه به پیشروی نیروها ایشان صلاح را بر این دید که در موقعیتی جلوتر از این سنگر، نیروهای لشکر را هدایت کند. به این ترتیب به همراه برادر فرومندی با چند نفر بی سیم چی در داخل سنگر ماندیم به دلیل کم عرض بودن و فضای کوچک سنگر کنار برادر فرومندی نشسته بودم، به طوری که کتف هایمان به طور کامل به هم چسبیده بود. برادر فرومندی کاملا خسته به نظر می رسید گویا روزها و شب های قبل با توجه به انجام عملیات در منطقه و پیگیری امورات لشکر لحظه ای استراحت نکرده بود.

 

 بعد از رفتن قالیباف برادر فرومندی می بایست به عنوان جانشین فرمانده لشکر، تمام امورات واحدهای پشتیبانی رزم لشکر را هماهنگ و دستورات فرمانده لشکر را از پشت بی سیم به آنها ابلاغ کند که با وجود خستگی زیاد این هماهنگی‌ها را انجام می داد. حدود ساعت سه بامداد با توجه به عدم استراحت در روز و شب‌های گذشته کم کم خواب بر من غلبه کرده بود اما استرس و نگرانی از سرنوشت عملیات و تماس های پی درپی با آتشبارها و دیده بانان باعث شد که خواب در وجودم مانند دشمن بعثی عقب نشینی کند. در این بین تماس های مکرر قالیباف با فرومندی همچنان ادامه داشت این تماس ها، پیشروی گردان های پیاده لشکر و فتح جزیره بوارین را نوید می داد.

 

کم کم به صبح نزدیک شدیم در حالی که گلوله های دشمن همچنان در اطراف سنگر فرماندهی منفجر می شد یکی یکی از سنگر بیرون آمده و با گرفتن وضو، نماز صبح را در همان حالت و داخل سنگر خواندیم. بعد از اتمام نماز، در حالی که هوا تقریبا روشن شده بود متوجه ورود برادر قالیباف با قیافه و سر و صورتی کاملا خاکی و دودی به داخل سنگر شدیم قالیباف پس از احوال پرسی کوتاه با همه و خواندن نماز صبح و تشریح آخرین وضعیت برای  جانشینش، گفت: شما برای رفتن به جلو آماده شوید و با بنده در این سنگر در تماس باشید. بلافاصله برادر فرومندی و بی سیم چی‌اش با برادر قالیباف و افراد حاضر در سنگر خداحافظی و سنگر را ترک کردند با وجود فروکش کردن آتش دشمن، همه فضا پُر از بوی دود و باروت بود. هنوز نیم ساعتی از رفتن برادر فرومندی نگذشته بودکه دیدم برادر قالیباف که در ابتدای سنگر نشسته و گریه می کند در وهله اول فکر کردم ایشان برای شهدای عملیات شب گذشته گریه می کنند صدای گریه اش لحظه به لحظه بیشتر می شد از انتهای سنگر خود را به نزدیک بی سیم چی ایشان رسانده و آهسته سوال کردم چه خبری آمد که او اینطور متحول شدند. بی سیم چی با صدای آرام و گریان گفت: همین الان از پشت بی سیم خبر شهادت برادر فرومندی بر اثر ترکش گلوله اعلام شد. بعد از چند لحظه همه افراد حاضر در سنگر متوجه شهادت این برادر بزرگوار شده و صدای گریه همه در فضا پیچید.

 

برادر قالیباف حق داشت به علت شهادت و فراق برادر فرومندی با صدای بلند و سوزان گریه کند چرا که ایشان بارها در جلسات با فرمانده گردان های لشکر اعلام می کرد گرچه بنده فرمانده نظامی برادر فرومندی هستم، اما ایشان به خاطر اخلاق وارسته و اخلاص شان، فرمانده اخلاقی بنده هستند.

 

شهید فرومندی یکی از سرداران شهید شهر سبزوار، شهر سربداران بود، فردی متواضع، وارسته و با اخلاص که علی رغم مشغله زیاد، وقتی در زمینه امورات کاری و عملیات با او صحبت می شد با سعه صدر گوش کرده و سپس پاسخ می داد. در عملیات کربلای 5 فرماندهان زیادی از سپاه به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

 

در آن شب، آتشبارهای ما بدون یک لحظه درنگ، تا صبح شلیک کردند به طوری که بعضی از توپچی‌ها، نزدیک صبح در پای قبضه از فرط خستگی، بی خوابی و صدای شلیک مداوم توپ ها حالت غیرعادی و گیجی به آنها دست داده بود. در طول عملیات کربلای 5 دیده بانان و توپچی های زیادی از توپخانه لشکر 5 نصر به درجه رفیع شهادت رسیدند. «حسین خزاعی» فرمانده آتشبار 152 میلی‌متری از برادران سپاه بیرجند، یکی از این شهدای بزرگوار این عملیات بود. این عملیات حدود دو ماه ادامه داشت.

 

 

 

کد خبر 1135304

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha