نگاهی به زندگانی حضرت ام البنین؛ از ازدواج تا شهادت فرزندان

سیره حضرت ام البنین(س) به عنوان الگوی مادران شهید نشان می‌دهد که در میان مادران و همسران شهید چه احساساتى وجود دارد و چه اندازه با ایمانند.

به گزارش خبرگزاری شبستان، آیت الله مکارم شیرازی در یادداشتی به زندگانی حضرت ام البنین؛ از ازدواج تا شهادت فرزندانش پرداخته است. در این یادداشت آمده است: بی شک پیشرفت اسلام مرهون ایثار و فداکاری های زنان بزرگ و با شخصیتى همچون حضرت خدیجه(س)، بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) وحضرت زینب کبرى(س) است لیکن در این میان باید از جمعى از زنان شجاع یاد نمود که براى پیشرفت اسلام و اجراى حق و عدالت بزرگترین فداکارى را به خرج داده اند و با ایمانى محکم و تفکرى عالى، مردان و فرزندان خود را با تمام وجود در این مسیر حمایت کردندکه حضرت ام البنین(س) به عنوان همسر امام علی(ع) و مادر چهار شهید کربلا از جمله آن زنان شجاع و فداکار به شمار می رود.[1]

 

ازدواج امیر المؤمنین با ام البنین

 

جناب امّ البنین همسر امیرمؤمنان بعد از فاطمه زهرا(س) است که نام وى نیز فاطمه بود.[2] پس از آنکه امیر المؤ منین على بن ابى طالب(ع) به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل را که آگاهى وسیع نسبت به علم انساب داشت، و قبائل عرب را خوب مى شناخت و از نسبهاى آنها آگاه بود[3] و ازسرگذشت آنها در ایام جاهلیت از همه داناتر بود[4]،[5] فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران برگزیند. [6]

 

عقیل نیز ام البنین کلابیه(س) را براى حضرت على(ع) برگزید که قبیله و خاندانش، بنى کلاب، در شجاعت بى مانند بودند.[7]

 

جریان ازدواج ام البنین(س) با امیرالمؤمنین از زبان زهیر

 

روز نهم محرم وقتى که شمر براى قمر بنى هاشم حضرت عباس(ع) امان نامه آورد[8] و عباس به شدت آن را رد کرد، زهیر بن قین نگاهى از سر مهر و ارادت به عباس افکند و گفت:[9]«داستانى برایت بگویم: وقتى پدرت مى خواست ازدواج کند، به برادرش عقیل که قبیله هاى عرب را مى شناخت فرمود: براى او از طایفه اى زنى انتخاب کند که به رشادت و جنگاورى شهره باشند، مى خواست فرزندى پیدا کند که یار حسین او در کربلا باشد، پدرت تو را برای این روز ذخیره کرده است. در یاری زن و فرزند برادرت و خواهرانت کوتاهی مکن!.[10]

 

عباس گفت: تو مى خواهى مرا بر یارى برادرم تشجیع کنى (من بیش از این آماده فداکارى هستم)».[11]

 

حضرت ام البنین(س) مادر چهار شهید کربلا

 

گفتنی است تربیت فرزندان شجاع در حمایت از اسلام و صبر در برابر شهادت جانسوز فرزند دلبندشان خود سهم زنان در جهاد به شمار می رود.[12]از این رو بخش زیادی از شوق آفرینی و شورانگیزی حماسه هاى کربلا مرهون فداکاری های مادران شهدا است که در این میان حضرت ام البنین(س) از جایگاهی ویژه برخوردار است[13]

 

آری حضرت ام البنین(س) به عنوان مادر چهار شهید به نام هاى عبّاس، عبداللَّه، جعفر و عثمان که در کربلا و در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند. [14] از جمله زنان افتخارآفرین و برومندی است که توانست میوه های دل خود را به نهضت حسینی تقدیم کند. [15]

 

چگونگی شهادت‌ فرزندان حضرت ام البنین(س)

 

عبدالله بن علی(ع)

 

مادرش «ام البنین» است. او از برادرش حضرت ابوالفضل(ع) هشت سال کوچکتر است و در وقت شهادت امیرمؤمنان 6 ساله بوده است و در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت.[16]

 

پس از شهادت عده اى از بنى هاشم در قیام عاشورا، حضرت ابوالفضل(ع) برادران خویش عبداللَّه، عثمان و جعفر را احضار کرد و فرمود: بروید جان خود را فداى برادر و امام خویش نمایید تا شما را در پیشگاه خدا به حساب آورم وانتقام شما را از دشمنان بگیرم.[17]

 

عبداللَّه که از دیگران بزرگتر بود به میدان رفت و این رجز را خواند:

 

أَنَا بْنُ ذِی النَّجْدَةِ وَالْأَفْضالِ ذَاکَ عَلِیٌّ الْخَیْرِ فِی الْأَفْعالِ

 

سَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ ذُوا النِّکالِ فِی کُلِّ یَوْمٍ ظاهِرِ الْأَهْوالِ [18]

 

«من فرزند صاحب افتخار و فضیلت ها، على بن ابى طالبم که در رفتار از همه بهتر است. او شمشیر رسول خدا در سختى ها بود و در هر روز براى دشمنان مایه ترس و رعب بود».[19]

 

او دلاورانه مى جنگید تا آنکه «هانى بن ثبیت» بر او حمله کرد و شمشیرش را بر سرش فرود آورد. عبداللَّه در خاک افتاد و با چهره اى خونین به شهادت رسید.[20]،[21]

 

عثمان بن علی(ع)

 

وى نیز از فرزندان «ام البنین» است که دو سال از برادرش «عبداللَّه» کوچکتر است.[22]

 

او در زمان شهادت امیرالمؤمنین چهار ساله بود و در روز عاشورا بیست و سه سال داشت.[23]

 

هنگامى که عبداللَّه بن على به شهادت رسید، عباس به عثمان رو کرد و فرمود:«تَقَدَّمْ یا أَخِی ؛ اى برادر! قدم پیش نه».[24]

 

عثمان به سوى میدان حرکت کرد و این رجز را مى خواند:[25]

 

إِنِّی أَنَا عُثمانُ ذُوالْمَفاخِرِ شَیْخِی عَلِیٌّ ذُوالْفِعالِ الظَّاهِرِ

 

وَابْنُ عَمٍّ لِلنّبِیِّ الطَّاهِرِ أَخی حُسَیْنٌ خِیْرَةُ الْأَخایِرِ

 

وَسَیِّدُ الْکِبارِ وَالْأَصاغِرِ بَعْدَ الرَّسُولِ وَالْوَصِیِّ النَّاصِر[26]

 

«منم عثمان، صاحب افتخارات و پدرم على، صاحب رفتار (نیک) روشن است. او پسر عمّ پیامبر پاک و برادرم حسین بهترین بهترین هاست. او سرور کهنسالان و جوانان است و پس از پیامبر و وصىّ (على)، یارى دهنده دین است».[27]

 

عثمان همچنان رجز مى خواند و بى باکانه مى جنگید، تا آنکه هدف تیر «خولى بن یزید» قرار گرفت و به پهلو بر زمین افتاد. سپس شخصى به پیش آمد و سر مبارک او را از بدن جدا ساخت.[28]،[29]

 

شاید گفته شود که چرا امام على(ع) اسم فرزندش را عثمان نامید مى گویند در پاسخ باید گفت به سبب علاقه آن حضرت به عثمان بن مظعون، صحابى بزرگوار رسول اللَّه علت این نامگذاری بوده است؛ لذا از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «إِنَّما سَمَّیْتُهُ بِإِسْمِ أخی عُثْمانَ بْنِ مَظْعُونَ؛ به خاطر علاقه‌ای که به برادرم عثمان بن مظعون داشتم، اسم پسرم را عثمان گذاشتم.».[30]،[31]

 

جعفر بن علی(ع)

 

او کوچکترین فرزند ام البنین است که دو سال پس از برادرش عثمان به دنیا آمد. او در عاشورا حدود بیست و یک سال داشت.[32]

 

وقتى که آن دو برادرش به شهادت رسیدند، عباس، برادر کوچکش را نیز فرا خواند و به او فرمود: «تَقَدَّمْ إِلَى الْحَرْبِ حَتّى أَراکَ قَتیلًا کَأَخَوَیْکَ، فَأَحْتَسِبُکَ کَما أَحْتَسِبْتُهُما؛ به سوى نبرد بشتاب، تا تو را مثل دو برادرت شهید ببینم، پس آن را به حساب خدا بگذارم آنگونه که آن دو را به حساب خداوند گذاشتم».[33]،[34]

 

جعفر به سوى میدان گام نهاد در حالى که این رجز را مى خواند:[35]

 

إِنّی أَنَا جَعْفَرُ ذُوا الْمَعالِی ابْنُ عَلِیِّ الْخَیْرِ ذُو النَّوالِ

 

ذَاکَ الْوَصِیُّ ذُوالسَّنا وَالْوالِی حَسْبِی بِعَمّی جَعْفَر وَالْخالِ

 

أَحْمِی حُسَیْناً ذِی النَّدى الْمِفْضالِ

 

«منم جعفر، صاحب مراتب والا، پسر علىِ نیکوکار و بخشنده. آن که وصىّ پیامبر و داراى مراتب بلند و ولایت است. مرا کافى است که به عمویم جعفر و دایى ام افتخار کنم و برتر از آن، اینکه حسین (ع) آن صاحب فضائل و کرم را حمایت نمایم».[36]،[37]

 

او جنگید و مجروح شد سرانجام «خولى بن یزید» قاتل برادرش، بر او حمله ور گردید و او را به شهادت رساند.[38]،[39]

 

حضرت عباس(ع)

 

عباس بن على(ع) بزرگترین فرزند ام البنین(س) بود و در کربلا هنگامى که دید صداى العطش کودکان به گوشش رسید، بى درنگ بر اسب شد و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد. چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و هشتاد نفر از آنان را به خاک هلاکت افکند، و وارد فرات شد.آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به سوى خیمه رهسپار شد.

 

دشمن پشت درختها کمین کرده بودند. در این بین «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشیر را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:[40]

 

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی

 

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ [41]

 

«به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى کنم».

 

آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آنگاه بنا به قولى، مشک را به دندان گرفت، چیزى نگذشت که تیرى بر مشک اصابت کرد و آبهاى آن فرو ریخت. تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضى نوشته اند تیرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد «وَنادى بِأعْلى صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی یا أَخِی ؛ با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب».[42]،[43]

 

ام البنین(س) بعد از واقعه کربلا

 

ام البنین(س) در واقعه کربلا حضور نداشت. لیکن وى پس ازواقعۀ کربلا به یاد فرزندانش روزها به قبرستان بقیع مى رفت و عزادارى مى کرد.[44]

 

مرحوم حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: امّ البنین در حالى که دست فرزند عباس را که عبیداللَّه نام داشت مى گرفت روزها به بقیع مى رفت و براى فرزندانش مرثیه سرایى مى کرد. مردم مدینه براى شنیدن مرثیه هاى جانسوز او اجتماع کرده و همنواى با او گریه مى کردند زیرا عزادارى او جانسوز بود ریخت.

 

مرثیه سوزناک حضرت ام‌البنین(س) در سوگ حضرت ابوالفضل(ع)

 

آن بانوى داغدیده در سوگ حضرت ابوالفضل(ع) اشعارى مى سرود که از آن جمله است:

 

یا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلى جَماهِیرِ النَّقَدِ وَوَراهُ مِنْ أَبْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذی لَبَدِ

 

انْبِئْتُ أَنَّ ابْنی أُصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدِ وَیْلی عَلى شِبْلی أَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

 

لَوْ کانَ سَیْفُکَ فی یَدَیْکَ لَما دَنى مِنْهُ أحَدٌ[45]

 

«اى کسى که عبّاس را دیدى که بر فرومایگان حمله ور شده و از پى او فرزندان حیدر که هر یک شیرانى قوى بودند، قرار داشتند.

 

با خبر شدم که بر سر پسرم در حالى که دستش را قطع کرده بودند، عمود آهنین زده شد؛ واى بر شیر بچه ام که عمود آهنین بر فرقش فرود آمد!آرى؛ اگر شمشیر در دستانت بود، هرگز کسى به تو نزدیک نمى شد».[46]

 

دیگر مرا ام البنین نخوانید!

 

همچنین ام البنین(س) خطاب به زنان مدینه مى گفت:[47]

 

لاتَدْعُوَنِّی وَیْکِ امَّ الْبَنینَ تُذَکِّرینی بِلُیُوثِ الْعَرینَ

 

کانَتْ بَنُونَ لی أُدْعى بِهِمْ وَالْیَوْمَ أَصْبِحْتُ وَلا مِنْ بَنینَ

 

أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبى قَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتینِ [48]

 

«دیگر مرا ام البنین نخوانید؛ چراکه مرا به یاد شیران بیشه (رزم و جهاد) مى اندازید.[49]

 

مرا پسرانى بود که به خاطر آنها امّ البنین خوانده مى شدم، ولى امروز دیگر مرا پسرانى نیست (تا به خاطر وجود آنان امّ البنین خوانده شوم).[50]

 

آن چهار پسرى که (در میدان جهاد) همچون عقاب هاى تیز پرواز بودند (آن قدر شجاعت و استقامت به خرج دادند که) با رگ هاى بریده به ملاقات مرگ رفتند (و به شهادت رسیدند)».[51]

 

سخن آخر: (حضرت ام البنین (س) الگوی مادران شهدا است)

 

در خاتمه باید گفت سیره حضرت ام البنین(س) به عنوان الگوی مادران شهید نشان می دهد که در میان مادران و همسران شهید چه احساساتى وجود دارد، و چه اندازه گرمند و چه اندازه با ایمانند، و چه اندازه حامى اسلام و حق اند.[52]

 

این گونه است که می گوئیم، مادران شهدا به دعایشان در زیارت امام حسین(ع) (...یا لیتنا کنا معک؛ یا اباعبدالله!«ای کاش ما با تو بودیم») رسیده اند و به فوز عظیم نائل شدند، چه افتخارى از این بزرگ تر که انسان فرزندى تربیت کند و سال ها زحمت بکشد تا او را از آب و گل بیرون بیاورد جوانى برومند کند و در سبد اخلاص گذاشته و به اسلام و قرآن و انقلاب تقدیم کند، چه افتخارى از این بالاتر، این افتخارى است که نصیب همه کس نمى شود، لیکن مادران شهدا با الگوپذیری از ام البنین علیهاالسلام؛ آن بانوی مردآفرین لیاقت داشتند که خداوند این نعمت را نصیبشان کرد.[53]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

 

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

[1] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن وترجمه(ج 1)؛ ص389.

 

[2] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص649.

 

[3] پیام امام امیر المومنین(ع)؛ ج 8؛ ص412.

 

[4] بعضى او را یکى از نسّابهاى چهارگانه عرب شمرده اند،( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 250 به بعد، شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 6، ص 523 به بعد.)،( پیام امام امیر المومنین (ع)؛ ج 8؛ ص412).

 

[5] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ نص ج 2؛ ص598.

 

[6] پیام امام امیر المومنین(ع)؛ ج 8؛ ص412.

 

[7] همان.

 

[8] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص447.

 

[9] همان؛ ص 448.

 

[10] همان.

 

[11] مقتل الحسین مقرّم؛ ص 209.

 

[12] شان نزول آیات قرآن؛ ص127.

 

[13] احکام عزادارى؛ ص22.

 

[14] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص649.

 

[15] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازى در دیدار خانواده هاى شهدا؛ 11/4/1382.

 

[16] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص489.

 

[17] طبرى و ابن اثیر در اینجا اشتباه بزرگى کرده اند و عبارت را این گونه نقل کرده اند:« تَقَدَّمُوا حَتَّى أَرِثَکُمْ؛ بروید شهید شوید تا از شما ارث ببرم».( تاریخ طبرى، ج 4، ص 342؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 76) این جمله گذشته از آنکه از شخصیتى چون قمر بنى هاشم با آن همه معرفت و ایثار قابل قبول نیست، اصولًا موردى ندارد، زیرا مادر آنها ام البنین زنده بود و تا وقتى که مادر زنده باشد برادر وارث نیست. بلکه عبارت صحیح این است: تَقَدَّمُوا حَتّى أَرَاکُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَلِرَسولِهِ یعنى جلو بیفتید تا شما را ببینم( با فداکارى خود) براى خدا و رسولش خیرخواهى نمودید.( اعیان الشیعة، ج 1، ص 608). احتمال دارد که در نسخه اصلى« حَتّى أَثْأَرَکُمْ» بوده است که به معنى انتقام گرفتن است ولى طبرى و ابن اثیر آن را به اشتباه« حتّى أَرِثَکُمْ» نقل کرده اند.

 

[18] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص 490.

 

[19] ابصار العین؛ ص 34، اعیان الشیعه؛ج 1؛ ص 608، مقاتل الطالبیین؛ص 54 ، فتوح ابن اعثم؛ج 5؛ ص 113.

 

[20] بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 38.

 

[21] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص 490.

 

[22] همان.

 

[23] همان.

 

[24] همان.

 

[25] همان.

 

[26] همان.

 

[27] همان؛ ص 491.

 

[28] ر.ک:مقاتل الطالبیین؛ ص 55 ، بحارالانوار؛ج 45؛ ص 37.

 

[29] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص 491.

 

[30] بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 38.

 

[31] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص491.

 

[32] ر.ک: تنقیح المقال؛ ج 1؛ ص 219 ، اعیان الشیعه؛ ج 4؛ ص 129.

 

[33] ابصار العین؛ ص 35.

 

[34] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص491.

 

[35] همان.

 

[36] مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 4؛ ص 107.

 

[37] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص491.

 

[38] ابصار العین؛ ص 35.

 

[39] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص 492.

 

[40] همان؛ ص 495.

 

[41] همان.

 

[42] ابصارالعین؛ص 30.

 

[43] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص 495.

 

[44] همان ؛ ص649.

 

[45] همان؛ ص 650.

 

[46] همان.

 

[47] همان.

 

[48] همان.

 

[49] همان.

 

[50] همان.

 

[51] سفینة البحار؛ ج 1؛ ص 510( ماده« رثا»).

 

[52] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازى در دیدار خانواده هاى شهدا؛11/4/1382.

 

[53] همان.

کد خبر 1138526

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha