روایتی تازه از محیط خانه ای که حاج قاسم در آن پرورش یافت/پرهیز پدر از هم کاسه شدن با بی نمازها

بردار شهید سلیمانی در سخنانی با این مقدمه که «حاج قاسم دریای عاطفه بود» به ذکر خاطراتی درس آموز در این باره و از محیط خانه ای که حاج قاسم در آن رشد و نمو یافته پرداخت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، حسین سلیمانی، دوشنبه(۱۱ بهمن) در آیین اختتامیه دومین جشنواره ملی فرهنگی هنری ذوالفقار که در دانشگاه فنی و حرفه ای استان برگزار شد؛ در سخنانی با این مقدمه که «حاج قاسم دریای عاطفه بود» به ذکر خاطراتی درس آموز در این باره و از محیط خانه ای که حاج قاسم در آن رشد و نمو یافته پرداخت.

 

 

بردار شهید سلیمانی با بیان این مطلب که او اگر می شنید یک نفر از اعضای خانواده مریض شده چندین نفر دکتر برای او پیگیری می کرد و حتی دارویی که نسخه می شد را پیگیری می کرد؛ افزود: نسبت به همه عاطفه داشت.

 

 

وی سپس به نقل خاطره ای از دوران مدرسه پرداخت و  گفت: کلاس پنجم بودیم و زندگی از نظر معیشت بسیار سخت بود و خانه ما هم با توجه به اینکه وضع مالی خوبی نداشتیم اما میهمان زیاد می آمد و درویش و سید از هر کجا می آمد منزل ما بود آن هم نه یک وعده، برخی سادات یک ماه منزل ما بودند و این مایه خیر و برکات بود.

 

 

سلیمانی ادامه داد: گرچه روزیِ خانه کم بود اما همیشه بود؛ فقط روستای ما مدرسه داشت لذا بچه هایی که از روستاهای اطراف می آمدند روستای ما درس بخوانند هیچ مواد غذایی همراه شان نبود؛ در خانه ما هم غذا را دو نفر با هم در یک ظرف می خوردند و برای همین مادرم به من و حاج قاسم در یک ظرف غذا می داد؛ میهمان هم که می آمد همینگونه بود که دو نفر در یک ظرف غذا می خوردند، به جز پدرم که به مادرم گفته بود «خداوکیل مرا شریک بی نمازها نکن» و مادرم غذای پدرم را هرچند کم اما جدای از دیگران{میهمان ها و رهگذران و...} می کرد.

 

 

برادر شهید سلیمانی ادامه داد: حاج قاسم یک روز به مادرم گفت من با حسین غذا نمی خورم. مادرم گفت ظرف جدا ندارم، همین است. او هم گفت من با حسین غذا نمی خورم؛ آن روز و شب غذا نخورد و فردا مادرم غذای او را جدا کرد؛ حاج قاسم ظرف را برداشت و مدرسه رفت. روز بعد دیدم با نان غذا را بین دانش آموزانی که غذا ندارند تقسیم می کند و هر کدام نصف یا یک لقمه غذا می دهد و خودش هم همان اندازه خورد.

 

 

وی با اشاره به اینکه دفتر و مدادش را هم همیشه با دانش آموزان نصف می کرد؛ تصریح کرد: این عاطفه حاج قاسم نسبت به دانش آموزان بود.

 

 

بردار بزرگ شهید سلیمانی به عاطفه مثال زدنی حاج قاسم نسبت به والدین هم اشاره کرد و گفت: ما به دلیل اینکه نسبت به پدر و مادر شرم داشتیم، کمتر می شد والدین را بغل کنیم و ببوسیم اما حاج قاسم، مادر را بغل می کرد و می بوسید.

 

 

وی بار دیگر آخرین دیدار حاج قاسم با مادر قبل از رحلت مادر از دنیا را شرح داد و گفت: حاج قاسم با تمام هستی خود به مادر عشق می ورزید؛ مادر مریض سختی بود و حاج قاسم باید می رفت سوریه. مادر در رختخواب بود. ایشان سه مرتبه به اتاقی که مادر در آن بود، بازگشت و در دو مرحله زانو زد و دست مادر را بوسید و صورتش را به صورت او لمس کرد؛ بار دوم برگشت کنار او خوابید و مرحله سوم رختخواب را کنار زد و کف پای او را بوسید و تا لحظه ای که سوار ماشین شد روی او به سمت خانه بود و به من گفت خیلی مواظب باش، لحظات آخر عمر مادر است و من نگران ایشان هستم.

 

 

سلیمانی ادامه داد: از سوریه دو بار تماس گرفت و وضع ایشان را جویا می شد و وقتی خبر از دنیا رفتن مادر را به واسطه آقای قالیباف شنیده بود، تماس گرفت که دست نگه دارید تا من بیایم و لحظه ای که جنازه در منزل آمد خانه ما عاشورایی به پا شد و وداع حاج قاسم با مادر، صحنه بسیار سختی برای ما بود.

 

 

وی به آخرین وداع حاج قاسم با خانواده قبل از شهادت هم اشاره و بیان کرد: آخرین مرحله ای که رفت و برنگشت گفته بود امروز همه بچه ها را بگویید باشند، رفته بودند خارج از تهران. نوه ها خیلی به حاج قاسم علاقه مند بودند و سر او دعوا داشتند؛ برادرم گفت آن روز متوجه شدم وضعیت حاج قاسم به گونه دیگری است و نوه ها را خیلی تحویل نگرفت و گفت اینها را ببرید که خیلی آنها را نبینم.

 

 

 

بردار شهید سلیمانی به آخرین وداع حاج قاسم با فرماندهان مقاومت هم اشاره کرد و با این توضیح که ما روی صحبت های راویان شک و تردید داشتیم تا اینکه دو ماه قبل خودم رفتم سوریه و از شاهدان عینی جویا شدم؛ اظهار کرد: ورود او به سوریه و جلساتی که با فرماندهان مقاومت داشتند، دیدم با آن صحبت های راویان درست است؛ گفتند حاج قاسم ساعت 7 از محل استراحت به سمت محل برگزاری جلسه آمدند و ساعت 8 ورودشان به جلسه بوده و بعد از احوالپرسی با فرماندهان مقاومت، تأکید کردند هر چه امروز می گویم بنویسید، در حالیکه قبلاً اینگونه نبوده است.

 

 

وی افزود: آن جلسه هفت سال به طول می انجامد و تأکید می کنند این برنامه پنج ساله شما است؛ رئوس برنامه ها و وظایف فرماندهان مقاومت را مشخص می کند و همه تعجب می کنند و بعد از جلسه به دیدار سیدحسن نصرالله می رود با اینکه دو هفته قبل تر با ایشان دیدار داشته اما این بار در سه مرحله با سید خداحافظی می کند.

 

کد خبر 1143061

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha