برادران خوش زخم/ از شهادت با شیمیایی تا پیکری که اربا اربا شد

آن قدر زخم برداشته بودند که پرستار بالای سرشان نوشت: «برادران خوش زخم». بعدها هر دو به شهادت رسیدند؛ یکی اربا اربا شد و دیگری ققنوس وار زیست تا ستاره روزهای غبار آلودمان باشد.

به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، جانبازان آیه‌های روشن روزهای سخت ایستادگی و مقاومتند؛ روزهای آتش و خون. روزهایی که کابوس جنگ بر خواب ناز کودکان ایران چنبره زده بود.

برادران شهید خوش لفظ نمونه کوچکی از هزاران جانباز دفاع مقدسند که هر سه پس از تحمل درد و رنج مظلومانه به شهادت رسیدند. امیر بر اثر شیمیایی، جعفر با انفجار مین و علی بر اثر شیمیایی و بیماری خونی. علی راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» بود؛ قصه‌ای زیبا به قلم حمید حسام، دیدبان خوش ذوق روزهای حماسه.

او در این کتاب از روزهای سخت نبرد و تلخ و شیرین‌هایش گفته و گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ را روایت کرده است. صداقت و سادگی  بیان شهید خوش لفظ در روایت ناگفته ها از جنگ و شیوایی و رسایی قلم نویسنده سبب شد تا این اثر مورد توجه مقام معظم رهبری واقع شود و ایشان بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» تقریظ بنویسند و به سردار علی خوش لفظ  لقب «شهید زنده» را دهند.

علی خوش لفظ ۸ آبان ۱۳۴۳ در همدان به دنیا آمد و در پرتو روضه های سیدالشهدا(ع) بزرگ شد. در نوجوانی به صف مبارزان انقلابی پیوست و از روزهای آغاز جنگ  تحمیلی به میدان نبرد شتافت. نامش در شناسنامه جمشید بود، اما در اولین روزهای ورودش به جبهه وقتی یکی از رزمنده ها در «جاده خون» کردستان به شهادت رسید، او نام آن شهید را برای خود انتخاب کرد و به همه گفت که «علی» صدایش بزنند.

هوش، ذکاوت و زیرکی ویژگی ذاتی علی بود و همین سبب شد تا از فرماندهان زبردست واحد اطلاعات، عملیات لشکر انصار شود. بارها در کمین دشمن گرفتار شد و رهایی یافت. ۱۱ بار به شدت مجروح شده بود، اما باز هم به نبرد در جبهه ادامه می داد.

او سرانجام ۲۸ آذر ۱۳۹۶ پس از تحمل سال‌‌ها رنج ناشی از مجروحیت و مصدومیت و فراق همرزمان و دو برادر شهیدش دعوت حق را لبیک گفت.

علی خوش لفظ خوش زخم

محمود حمید زاده، جانباز دوران دفاع مقدس درباره او می‌گوید: «اولین بار پس از عملیات والفجر 2 او را ملاقات کردم؛ وقتی مسئول نیروی انسانی تیپ 32 انصار بودم. با حاج حسین همدانی به همدان برمی‌گشتیم که رزمنده‌ای با لباس عربی داخل ماشین توجه مرا به خود جلب کرد. نامش را از حاج حسین پرسیدم. آن موقع علی 20 ساله بود و با عنوان بسیجی در عملیات‌ها شرکت می‌کرد.

شهید همدانی تأکید کرد که او را به عضویت سپاه دربیاورم، اما تلاشم بی نتیجه بود. علی علاقه داشت در لباس بسیجی بماند تا بتواند آزادانه در همه عملیات‌ها شرکت کند. البته بعدها به عضویت سپاه درآمد و دوسه سال بعد که به واحد اطلاعات، عملیات رفتم؛ دیدم او هم همان جاست.

شهید خوش لفظ، جوانی باهوش و در کار شناسایی، زبده بود. هر بار برای مأموریت اعزام می‌شد؛ همان مرحله اول، اطلاعات لازم را جمع‌آوری می‌کرد در حالی‌که بقیه باید سه بار به منطقه مورد نظر می‌رفتند تا وضعیت میدان مین، امکانات و استحکامات دشمن را به دقت بررسی کنند.

همین تیزی و چالاکی سبب شده بود تا همیشه وقت اضافه داشته باشد که صرف شوخی با دوستان، شلوغ کاری و روحیه دادن به نیروها می‌شد. علی خوش لفظ جزء معدود رزمندگان همدان بود که بیشترین سابقه حضور در جبهه را داشت و بارها به شدت مجروح شده بود.

حتی یک بار در عملیاتی، او و برادرش جعفر کنار هم زخمی شده و سپس در بیمارستان بستری شدند. وقتی پرستار، نامشان را می‌پرسد. علی با شوخ طبعی همیشگی‌اش می‌گوید: «برادران خوش لفظ» و پرستار که شدت جراحات را می‌بیند؛ روی تابلوی بالای سرشان می‌نویسد: «برادران خوش زخم».

امیر بی صدا خاموش شد

خواهر شهیدان خوش لفظ هم می‌گوید: «برادرم امیر اولین شهید خانواده است. او پسر بزرگ خانواده و متولد خرداد 1341  بود. چند بار به عنوان رزمنده بسیجی به جبهه رفته و برای رزمندگان آذوقه می‌برد تا اینکه درسال 1363 در بمباران شیمیایی سردشت مجروح شد. امیر پس از این واقعه بیماری خونی گرفت و 6 ماه بستری بود تا اینکه 31 شهریور 1363 به شهادت رسید، اما چون پرونده جانبازی برای او تشکیل نداده بودیم؛ شهادتش ثبت نشد و پرونده‌ای برای او در بنیاد شهید وجود ندارد. او شغل آزاد داشت و برای دفاع از وطن به جبهه رفته بود و مظلومانه و بی صدا به شهادت رسید.»

جعفر اربا اربا شد

نیره خوش لفظ می‌افزاید: «برادرم جعفر یکم اسفند 1345 و شب میلاد امام رضا(ع) متولد شد. آن زمان پدرم به دلیل شرایط شغلی در سفر و مادرم دست‌تنها بود. شب خواب می‌بیند که قندانه‌ای را در حرم امام رضا(ع) به دستش داده و می‌گویند: «نامش را به یاد جد ما جعفر بگذار» و وقت اذان صبح سومین پسر مادرم متولد شد. جعفر فردی صبور و مظلوم بود و با اصرار پدر و مادرم را راضی کرد که به جبهه برود؛ آن هم در حالی‌که امیر به شهادت رسیده و علی هم مدام در جبهه بود. جعفر در جبهه تخریبچی بود و کار خنثی‌سازی و جمع‌آوری مین‌ها را انجام می‌داد. بارها پیش آمده بود که با پیکر مجروح او را به عقب برمی‌گرداندند، اما بعد از اینکه اندکی خوب می‌شد؛ دوباره به جبهه برمی‌گشت.

جعفر 26 دی 1366 شش ماه پس از ازدواجش بر اثر برخورد گلوله به انبوه مین‌های جمع‌آوری شده به همراه 23 رزمنده دیگر به شهادت رسید و تکه تکه شد. وقتی پیکرش را در «ماووت» عراق جمع کردند از آن قد رشید؛ بدنی به اندازه یک بچه خردسال باقی مانده بود. »

گزارش: سمیه مظاهری

 

 

کد خبر 1154817

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha