روایت مادر شهید دهقان اناری از تصمیم سخت و نفس گیر درباره قاتل/ وقتی در کسری از ثانیه همه چیز عوض شد

مادر شهید دهقان اناری با بیان اینکه چهار سالِ سخت و پرماجرا را از شهادت محمدسعید پشت سر گذاشته؛ از اتفاقی می گوید که در کسری از ثانیه، واقعه دیگری را در سالگرد شهادت پسرش رقم زده است.

خبرگزاری شبستان - کرمان

 

چهار سال پیش در ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۷، سرباز وظیفه محمدسعید دهقان اناری طی مأموریتی در درگیری با سارقان از ناحیه گردن و کمر دچار ضربات چاقو می شود و در پی آن به کُما می رود و ۳۳ روز بعد در ۲۰ اردیبهشت ماه به شهادت می رسد.

 

 

محمد سعید فرزند دوم خانواده دهقان اناری بود که در پنجم خردادماه سال ۱۳۷۷ به دنیا آمد؛ یک خواهر بزرگ تر از خود و دو برادر کوچکتر داشت و با این حساب، پسر بزرگ خانواده محسوب می شود.

 

 

داغ محمدسعید برای خانواده به ویژه مادر که وابستگی شدیدی به او داشت آنقدر سنگین بود که پس از شهادت محمدسعید، دچار سردردهای بی امان شد.

 

 

فاطمه دهقان اناری، مادر شهید، امروز(۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱) در چهارمین سالگرد شهادت فرزندش در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری شبستان می گوید: پسرم خیلی دست به خیر و کمک حال همه بود؛ دومین سالگرد او همزمان شد با شیوع کرونا، هزینه سالگرد را خرج تهیه بسته های غذایی کردیم و همین بهانه ای شد تا من برای آرامش دل خودم و به خاطر محمدسعید، گروه جهادی راه بیندازم.

 

 

وی با بیان اینکه محال بود محمدسعید بفهمد کسی مشکل دارد و کمک نکند؛ تصریح کرد: مجوز گروه جهادی شهید محمدسعید دهقان اناری را اخذ و فعالیت رسمی این گروه از شهریور ماه ۹۹ آغاز شد.

 

 

مادر شهید دهقان اناری با بیان اینکه چهار سالِ سخت و پرماجرا را از شهادت محمدسعید پشت سر گذاشته؛ از اتفاقی می گوید که در کسری از ثانیه، واقعه دیگری را در سالگرد شهادت پسرش رقم زده است.

 

 

وی در این باره می گوید: دیشب(شب ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱) را تا صبح بیدار بودم؛ تصمیم بسیار سختی بود و قصد رضایت نداشتم، اصلاً رضایتی در کار نبود بلکه تصمیم برای قصاص قطعی بود و حتی تاریخ اعدام را هم خودم مشخص کردم؛ ۲۰ اردیبهشت! همان روزی که محمدسعید به شهادت رسید.

 

 

دیشب اما در خانه روضه حضرت زهرا داشتیم؛ مرتب زیارت عاشورا و سوره یاسین خواندم و ... تا اینکه بعد از نماز صبح راهی گلزار شهدا شدم. کنار مزار حاج قاسم و پسرم گفتم اگر قرار شد ببخشم شما به دلم بیندازید اما باز هم چون دلم برای بخشش رضایت نمی داد برای حضور هنگام اجرای حکم اعدام قاتل، راهی زندان شدیم.

 

 

قاتل را بالای چوبه دار بردند، شهادتین را برای او گفتند و طناب را دور گردنش انداختند؛ او شروع کرد به گریه کردن، من گفتم طاقت گریه های او را ندارم، حکم را اجرا کنید و به محض اجرای حکم در کسری از ثانیه که اصلاً نمی دانم چه شد یکباره گفتم خدایا! من با تو معامله می کنم و برای رضای تو و به احترام امام حسین و حضرت زهرا و برای آرامش روح فرزندم گذشت می کنم.

 

 

وی در ادامه سخنانش می افزاید: ان شاءالله خدا هم راضی باشد. هنوز هم نمی دانم چه شد که گذشت کردم.

 

 

 

 

 

 

 

 

کد خبر 1173900

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha