ما درون را بنگریم و حال را

در آستانه زمانی دیگر و سالی دیگر،از حضرت دوست حاجت آن داریم که حال و درون و زمان حقیقی مان را به بهترین احوال مبدل گرداناد...

خبرگزاری شبستان:زمان در اندیشه حکیمان و فیلسوفان مفهومی است که از حرکت شی خارجی مستفاد و منتزع است.به بیان ساده زمان مفهومی است که از شی متحرک انتزاع می کنیم.این که زمان،تحقق خارجی دارد یا نه بحثی انتولوژیک و هستی شناسانه است که بحث آن مجالی دیگر می طلبد اما آن چه در این جا عطف توجه ما را به خود جلب کرده است نه زمان مفهومی و آفاقی است بلکه زمان وجودی و انفسی است که هر انسانی بالوجدان آن را در می یابد.در یادداشت حاضر قصد داریم تا مفهوم زمان را در نگاه فیلسوفان اگزیستانس و دیگر فلاسفه مورد مداقه قرار دهیم و نشان دهیم که برداشت آن ها از داده ای همچون زمان چگونه و بچسان است.

یکی از شاخصه های فیلسوفان اگزیستانس،پرداختن آن ها به مباحث انضمامی و دم دستی است که فلسفه به معنای کلاسیک خودش آن را وانهاده است.بی تردید یکی از وجوه ممیزه این مکتب نگاه انضمامی و نزدیک به انسان و مقولات هستی شناختی است.

گابریل مارسل در این باره بر شاهد حقیقت بودن فیلسوف انگشت تاکید می نهد و بر این رای است که یک اگزیستانسیالیست باید با هر آن چه زندگی را به حد بازی بی معنایِ نیروهای عنان گسیخته یا ارزش های مادون انسانی تجافی  و تنزل می دهد بستیزد.مارسل در مقام دفاع از کرامت انسانی که رسالتی پیامبرگونه است،لازم دیده است که بر سرشت مقدس زندگی تاکید ورزد و مانند افلاطون نشان دهد که حضور امر بیزمان در ساحت امور زمانی است که زندگی را متبرک و مقدس می سازد و بدان وزن و اهمیت وجودی می بخشد.

هنری برگسون ،فیلسوف حیات نامبردار،زمان حقیقی را زمانی نمی داند که بر عقربه های ساعت نمودار است و یا از برآمدن خورشید آشکار،بلکه در نگاه او زمان امری درونی و انفسی است که از آن تعبیر به دیرندdurationمی کند.دیرند از نگاه برگسون چیزی است که هر یک از ما از طریق اندیشه در زندگی درونی خود درک می کنیم.به بیان خود برگسون دیرند،فرایندی از تغییر است که هیچ بخش آن از یکدیگر جدا و خارج نیستند و در هم فرورفتگی این اجزاء ،آن جا رخ می دهد که گذشته رهسپار حال می شود جایی که تکراری در آن وجود ندارد بلکه خلق مدام و مستمر از چیزهای جدید است.برگسون زمان را نه امری کمی بلکه امری کیفی می داند که در انفسیت انسان جای دارند و انسان آن را از طریق واکاوی درونی می یابد.برگسون در کتاب «تحول خلاق»می گوید که ما دیرند را به عنوان بنیان هستی شناختی که حیاتمان در آن به سر می برد درک می کنیم.زمان حقیقی زمان حالات ماست زمانی که در آن دردها و رنج ها و خوشی ها و ناخوشی و ملایمت ها و ناملایمت ها و شکیبائی ها و ناشکیبایی ها و خواست ها و آرزوها در آن حضور دارند.زمان هر یک از امور،امری از هم جدا و گسیخته نیست بلکه انسان آن ها را با یکدیگر و بصورتی متصل درک می کند.این زمان،زمان حقیقی است.زمان برگسون اندیشندنی نیست بلکه زیستنی است.حل شدن آب در قند را من زیست می کنم نه این که بدان بیاندیشم.

فی الجمله می توان زمان را از نگاه فیلسوفانی چون مارسل و برگسون امری حقیقی و کیفی دانست که پیوندی قرین با اگزیستانس انسان دارند.

مولانا می گفت که:

ما درون را بنگریم و حال را                                    نی برون را بنگریم و قال را

در آستانه زمانی دیگر و سالی دیگر،از حضرت دوست حاجت آن داریم که حال و درون و زمان حقیقی مان را به بهترین احوال مبدل گرداناد...

ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست                       در حضرت دوست تمنا چه حاجت است

 

م.شرف

 

انتهای پیام/

کد خبر 118570

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha