حکمت به روایت ابن سینا/ جهان به درستی فلسفه بوعلی معترف است

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به اینکه ابن‌سینا حکمت نظری‌ای را بنیان گزاری کرد که عصاره آن بحث ذوات و خواص ذاتی است،گفت:برجستگی ابن‌سینا در همین است که هم اکنون تفکرش درست‌ترین تفکر فلسفی است.

خبرگزاری شبستان؛ گروه اندیشه: ابوعلی سینا حکیم، فیلسوف، طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که در جهان غرب به نام «Avicenna» و با لقب "امیر پزشکان" شناخته شده است، در ۳۷۰ قمری (۱ شهریور ۳۵۹) در شهر بخارا به دنیا آمد. در بیست و یک سالگی نخستین اثر فلسفی خود را تحت عنوان «العروضیه» به درخواست ابوالخیر عروضی نوشت. همزمان با سالروز بزرگداشت شیخ الریس ابوعلی سینا فرصت را مغتنم دانستیم تا در خصوص مهم‌ترین ابعاد فلسفی ابن‌سینا با دکتر ابراهیم دادجو، دکترای فلسفه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به گفت و گو بنشینیم. در ادامه مشروح گفت و گوی خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان را با دکتر دادجو می‌خوانید:

 

 

لطفا ابعاد فلسفی ابن سینا را تشریح بفرمایید؟

ابن‌سینا ابعاد متفاوتی دارد. ابن‌سینا با اینکه در حدود هزار سال پیش می‌زیسته است هم در علوم طبیعی، هم در ریاضیات، هم در الهیات، و هم در سایر علوم سرآمد دوران خود بود. ابن‌سینا جامع علوم معقول و منقول بوده است، ولی آن چیزی که بیش از همه الان برای ما و جامعه علمی ایران و مغرب زمین مهم است، ابعاد فلسفی ابن‌سیناست. امثال علوم طبیعی و ریاضیات امروزه نسبت به زمان ابن‌سینا خیلی توسعه پیدا کرده‌اند، ولی مباحث فلسفی‌ای که آن زمان بوده و ابن‌سینا بخش بسیار زیادی از آن را توسعه داده است، هنوز هم جزو مباحث خیلی مهم فلسفی معاصر محسوب می‌شوند. در میان آن‌ها نیز بحث از ذات و خواص ذاتی شئ جوهره هرگونه مباحث فلسفی است.

 

ارسطو در خصوص اشیاء و اجسامی که در مقابل ما وجود دارند، این سوال را مطرح می‌کند که آیا این اجسام هستند یا خیر؟ بحثی که پیش می‌آید این است که این اجسام هستند، چرا که ما آنها را لمس می‌کنیم و احساس می‌کنیم و می‌بینیم که هستند. افلاطون معتقد بود این اجسام واقعیت ندارند، بلکه واقعیت اینها در جهان دیگری به نام جهان مثل قراردارد. به اعتقاد افلاطون وجود واقعی اینها در جهان مثل قرار دارد و در اینجا اجسام سایه‌هایی از آن واقعیت‌اند و ما از طریق اتصال به آن جهان به وجود موجودات این جهان باور پیدا می‌کنیم. در مقابل، ارسطو معتقد بود نمی‌شود برای توضیح این دنیا به دنبال دنیای دیگری بود که توضیح آن دنیا خود داستان سخت‌تر دیگری است. ما بالوجدان می‌بینیم که واقعیت از آن همین دنیا است؛ پس آن چیزی که واقعاً وجود دارد همین‌ها‌یی هستند که در این جهان وجود دارند. اما اگر واقعیت از آن همین دنیا است حقیقت اینها چیست و در حقیقت داشتن خود چه خصوصیت‌هایی دارند؛ مثلا خصوصیت خودکار چیست، این است که اگر با یک جسم دیگر برخورد کند، صدا می‌دهد. خصوصیت دیگر آن این است که سفت است.

 

هر چیزی که در عالم واقع وجود دارد در درون خود یک عده خواصی دارد که به خود آن اختصاص دارند و از جای دیگری نیامده‌اند. آن‌ها را خواص ذاتی می‌نامند. به طور یقین همه اشیا یک ذات و واقعیتی دارند و آن واقعیت‌ها مملو از خاصیت‌های واقعی‌ای هستند که در درون آن‌ها جای دارند. این دیدگاه ارسطو یکی از دقیق‌ترین دیدگاه‌هایی است که در بحث ذوات و خواص ذاتی اشیا در میان فیلسوفان اسلامی نیز مطرح شد و ابن‌سینا این بحث را بسیار  گسترش داد. بحث از ذوات و خواص ذاتی خمیره فلسفه ارسطو و ابن‌سینا است. همین بحث‌ها از طریق ابن‌سینا به قرون وسطی مغرب زمین انتقال پیدا کرد. در مغرب زمین نیز پیروان ارسطو و ابن‌سینا و بخصوص توماس آکوئینی به این گونه مباحث روی آوردند.

 

پس از قرون وسطی در دوره رنسانس، نیوتن یک اشتباه خیلی بزرگ کرد. نیوتن با دیدن افتادن سیب از درخت، قانون جاذبه را کشف کرد، ولی نیوتن یک مشکل داشت، گفت بین زمین و سیب خلایی وجود دارد؛ پس زمین نمی تواند سیب را بکشد. او معتقد بود زمین ذات و خاصیت جاذب بودن را ندارد. نیوتن معتقد بود این قانون خداست، یعنی قانون الهی است، یعنی انگار اصل این قضیه نزد خداوند است یعنی خدا خواسته که زمین جاذب باشد و فردا هم اگر بخواهد می‌تواند جاذب بودن زمین را بردارد.. از نظر نیوتن اشیا دارای واقعیتی به نام ذات و خواص ذاتی نیستند. به تبع نیوتن، امثال بارکلی، هیوم، کانت، پوزیتیویست‌ها، پوپر، فیلسوفان تحلیلی منطقی و زبانی، انسجام‌گرایان، کل‌گرایان، و غیره و غیره، همان حرف نیوتن را تکرار کردند و بر این باور غلط اصرار ورزیدند که اشیا دارای ذات و خواص ذاتی نیستند. پس اشیا را چگونه می‌شناسیم. اینها معتقد بودند ذهن‌های ما مختلف‌اند، ما بررسی می‌کنیم، تئوری می‌دهیم؛ و مهم نیست که تئوری کشف واقعیت باشد، چون تئوری‌ها مختلف هستند. به همین دلیل، آنان علم ما به اشیا را قراردادی و توافقی دانستند و به این باور روی آوردند که ما در مورد هیچ واقعیتی نمی‌توانیم به این نتیجه برسیم که آن را درست فهمیده‌ایم..

 

در خصوص پایه گذاری حکمت نظری از سوی ابن سینا توضیح بفرمایید.

حرف ارسطو و بعدها حرف ابن‌سینا که آن را بیشتر بسط داد این بود که اشیا دارای ذات و خواص ذاتی هستند. تنها راه شناخت از اشیا هم این است که در خود آنها نفوذ کنیم و برویم و ببینیم در درون خود چه خاصیت‌هایی دارند. اگر فهمیدیم چه خاصیت‌هایی دارند آن ها را شناخته‌ایم، اگر نفهمیدیم نمی‌توانیم بگوییم که چنین و چنان هستند. پس علم به یک چیز علم به خواص ذاتی‌ای است که در درون آن چیز است. پس علم ما قرارداد و توافق نیست که از ناحیه خود بسازیم. حال اگر بخواهیم چیزی را بشناسیم باید آن را تکرار و استقرا بکنیم. اما بعد از نیوتن تا فلسفه علم معاصر عمدتاً فیلسوفان علم بر این باورند که استقرا مفید علم نیست. حرف ابن‌سینا این است که در صورتی که استقرا بر کشف خواص ذاتی شئ و علیت برآمده از آن مبتنی باشد چون کشف خواص ذاتی نوع شئ است و خواص ذاتی نوع شئ در همه افراد نوع ثابت اند استقرا در مورد سایر افراد آن نوع نیز مفید علم و کشف از واقع خواهد بود.

 

نظر ابن‌سینا در مورد شناخت جهان و اشیاء چیست؟

هر خاصیتی که شئ دارد در صورتی که از شی جدا شود آن شی از هم می پاشد؛ مثلا ماده طلا از ذرات اتمی‌ای تشکیل شده است که عدد اتمی آن 79 است. حال آیا از ترکیب این ذرات همیشه طلا درست می‌شود، بله. بر مبنای ذات‌گرایی ابن‌سینا، از آنجا که ذرات اتمی طلا، که دارای عدد اتمی 79 هستند در طلا همیشه وجود دارند و از آن جداشدنی نیستد، پس طلا همیشه این ترکیب را خواهد داشت. علم از طریق استقرا پیش می‌رود. استقرای مبتنی بر کشف خواص ذاتی شی باعث می‌شود که بگوییم استقرا مفید علم است و قطعیت‌آور است. با این تفاسیر ما قطع پیدا می‌کنیم دانش‌های ما می‌توانند مفید علم باشند، و این برخلاف عموم فلسفه‌ها و فلسفه‌علم‌هایی است که امروزه در مغرب زمین بر این باورند که دانش نمی‌تواند مفید علم قطعی باشد.

 

ذات‌گرایی ارسطوئی و ابن‌سینایی بعد قرون وسطی در مغرب زمین انکار شد، الان هم در بخش اعظمی از تفکرات مغرب زمین انکار می‌شود. اما در 40 سال اخیر، بعد از فیزیک کوانتوم، همان ذات‌گرایی ارسطوئی ابن‌سینایی در قالب جریان ذات‌گرایی جدید(New Essentialism) احیاء شده است. برجستگی ابن‌سینا در همین است که یک تفکر فلسفی‌ای دارد که الان دریافته‌اند درست‌ترین تفکر فلسفی است. ذات‌گرایان جدید متوجه شده‌اند مباحثی که اندیشمندان و فلاسفه جهان غرب مطرح می‌کنند، خیلی ضعیف و سطحی‌اند، و منشأ انحراف آنها همین انکار واقعیت داشتن ذوات و خواص ذاتی اشیا است.

 

 

تاثیر ابن سینا بر جهان غرب و اسلام چگونه است و به چه صورتی می توان روایت جدیدی از فلسفه ابن سینایی ارایه داد؟

ما هم اکنون در عصر حاضر با ابن‌سینایی روبروییم که به نظرمان ابن‌سینای متقدم هزار سال پیش است، ولی ابن‌سینا فلسفه‌ای دارد که الان بسیار می‌شود از آن بهره برداری کرد. هنر ما در ایران این است که از تفکرات فلسفی ابن‌سینا بهره‌برداری بکنیم و با بهره‌گیری از آن تفکر فلسفی مغرب زمین، که در 40 سال گذشته به وجود آمده و به نام  ذات‌گرایی جدید است، ببینیم از ابن‌سینا و ذات‌گرایی جدید چه چیز جدیدی می‌توان بیرون آورد که ابن‌سینای معاصر را نشان دهد. هم اکنون در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بنده در خصوص همین مسئله در حال تحقیق و پژوهش هستم.

 

متاسفانه عمدتاً جریان ذات‌گرایی جدید را در ایران نمی‌شناسند، ببینید جریان ذات‌گرایی جدید در 40 سال اخیر بر  این باور است که اشیا دارای ذات و خواص ذاتی اند. اگر شناخت ما از اشیا نه طبق ذات و خواص ذاتی آن‌ها، بلکه طبق توافق و قرارداد باشد باید بطورمثال فهم ما از اتم هم طبق توافق و قرارداد بوده و عوض می‌شد اما این گونه نیست، یعنی ما یک درک دانشمندانه ثابتی داریم که می دانیم مثلا فناوری ساخت هواپیما با این هزار فناوری هایی که در کنار هم جمع شده‌اند به بار می نشیند. ذات‌گرایان جدید به این نتیجه رسیده‌اند که این گونه نیست که این اشیا در درون خود حقیقتی خاص خود نداشته باشند. اتفاقا چون اشیا در درون خود خاصیت‌های خاص خود را دارند، این خاصیت‌ها منشاء آثارشان هستند؛ به عنوان مثال اگر قطعه‌ای از موبایل دارای اثرگذاری است یعنی این قطعه استعداد این کارایی را دارد. اگر آن استعداد را نداشته باشد ما با توافق کردن که نمی‌توانیم این استعداد را به او بدهیم، بنابراین اشیا در درون خود آن خاصیت‌های ذاتی را دارند.

 

اگر اشیاء خواص ذاتی خود را دارند پس باید این تفکرات فلاسفه غربی را که شناخت ما از اشیاء طبق توافق و قرارداد است کنار گذاشت. راه درست این  است که به ذات‌گرایی ارسطو و ابن‌سینا برگردیم و در ادامه اندیشه های ابن‌سینا را با توجه به دانش‌های معاصر مورد پژوهش قرار دهیم. این کار پیگیری همان کاری است که فیلسوفان علم در ۴۰ سال اخیر در دورن ذات‌گرایی جدید دنبال می کنند.

 

ریشه بحث این فلاسفه در این است که اصولا ذات و خواص ذاتی اشیاء چگونه است. به اعتقاد این اندیشمندان ریشه رشد و تکامل علوم جدید همین پرداختن به خاصیت ذاتی است. دانشمندان با کشف همین خاصیت‌های ذاتی دریافته‌اند که چطور در طبعیت تصرف کنند. اگر آنان نمی‌فهمیدند که چگونه خواص اشیاء را تجزیه و ترکیب بکنند مگر تمدن جدید علمی و فناوری‌ها بوجود می‌آمدند. مگر می‌شد فلزات را ساخت. اگر نمی‌دانستیم سنگ‌ها با هم فرق دارند و اینها را از هم تفکیک نمی‌کردیم و بعد به ذرات اینها پی نمی‌بردیم نمی‌توانستیم ذرات را از هم تفکیک کنیم. دانشمندان با تفکیک فلزات کم کم عالم طبیعت را تصرف کردند و در علم شیمی توانسته‌اند ذرات شیمیایی را از هم جدا کنند، در علم زبست‌شناسی توانسته‌اند زیست انسان‌ها و حیوانات را بررسی کنند، و کم کم آمده‌اند مغز انسان را بررسی کرده‌اند، در علوم شناختی شناخت انسان را بررسی کرده‌اند.

 

در تفکر اسلامی می‌گوییم هر چیزی واقعیت دارد و واقعیت را می‌شود شناخت. فلسفه‌های جدید می‌گویند هر چیزی واقعیت هم داشته باشد ما نمی‌توانیم آن را به درستی بشناسیم . الان می‌توانیم تفکرات این‌سینا را با ذات‌گرایی جدید بگیرم و بازگردیم به همان تفکر بنیادی خودمان که هر چیزی که واقعیت دارد توانایی شناخت آن را داریم. تفکر اسلامی در پی واقع بینی است. با این ترکیب ما می‌توانیم ابن‌سینای معاصری داشته باشیم که خیلی خلاق و قوی و واقع بین است. این کار را می‌شود انجام داد.

 

 

کد خبر 1208087

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha