جلوه‌های فریادرسی امام زمان(عج)/ پناهی که درماندگان را تنها نمی‌گذارد

کارشناس مرکز تخصصی مهدویت با بیان اینکه از القاب امام زمان(عج) «غوث» به معنای فریادرس است، گفت: نقل‌های بسیار از گره‌گشایی‌های حضرت(عج) وجود دارد؛ چه بسیار درماندگان که با کمک ایشان از بن‌بست رهایی یافتند.

به گزارش خبرنگار گروه غدیر و مهدویت خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام «جواد نصرالله‌پور»،  کارشناس مرکز تخصصی مهدویت در سلسله مطالبی در آموزشگاه مجازی مباحث معرفت مهدوی به شرح و آموزش موضوعات متنوع مهدویت می پردازد. در ادامه مرور این درس ها، مشروح جلسه سوم و پایانی از موضوع «جلوه‌های مهر و محبت امام زمان(عج)» می آید:

 

از القاب ویژه حضرت مهدی(عج)، «غوث» به معنای فریادرس است، در زیارت آل یس می خوانیم: «... الْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ». ابوالوفای شیرازی نقل می کند که رسول خدا(ص) در عالم خواب به وی فرمودند: وقتی گرفتار و درمانده شدی به حضرت مهدی(عج) استغاثه کن که او به داد تو خواهد رسید و او حجت خدا است برای کسی که از او استغاثه کند و او فریادرس گرفتاران است (نجم الثاقب).

 

از دیگر القاب امام زمان(عج) مفرج الکرب است یعنی کسی که غم ها و اندوه ها را برطرف می کند، و زائل همّ و غم و کاشف البلوا و کهف (پناه) و عضد یعنی پشتیبان است از سیدبن طاووس نقل است که بیماران بسیار با عنایت حضرت حجت(عج) شفا گرفته و چه بسیار درماندگان که با کمک ایشان از بن بست رهایی یافتند.

 

ماجرای کمک امام زمان(عج) به سید رشتی

مرحوم محدث نوری از یکی از بندگان صالح به عنوان سیداحمد رشتی موسوی، از تجار رشت داستانی را نقل می کند: در سال 1280 هجری قمری به سمت حج خانه خدا از رشت به تبریز آمدم و چون قافله ای نبود متحیر شدم تا اینکه سه تن از تجار تبریز با من همسفر شدن و با هم حرکت کردیم در یکی از منزلگاه ها حج جبار جلودار آمد و گفت: منزلگاه پیش رو ترسناک است زودتر حرکت کنید و همراه با قافله باشید، دو سه ساعت به صبح حرکت کردیم و هوا تاریک شد و برف می بارید و به تندی حرکت کردیم. سیدرشتی می گوید هر چه کردم جا ماندم و از اسب پیاده شدم و گوشه ای نشستم و در فکر بودم که بمانم تا صبح شود و بعد خود را قافله برسانم ... در همین حال مقابل خود باغی را دیدم و باغبانی که به درختان می زد که برف درختان بریزد. به طرف من آمد، به اندازهٔ فاصلهٔ کمی ایستاد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم: دوستان رفتند و من جا مانده‌ام، اطلاعی از جاده ندارم، مسیر را گم کرده‌ام،

به زبان فارسی فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی، من مشغول نافله شدم، پس از فراغت از تهجّد، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟ گفتم: و الله راه را نمی‌دانم، فرمود: جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون هم حفظ ندارم، با آنکه مکرّر به زیارت عتبات مشرّف شده‌ام، از جای برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم، باز نمایان شد و فرمود: نرفتی، هنوز هستی؟ بی‌اختیار گریستم و گفتم: هستم، راه را نمی‌دانم؛ فرمود: عاشورا بخوان و عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و تاکنون نیز ندارم، پس برخاستم و از حفظ مشغول زیارت عاشورا شدم تا آنکه تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم، دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی، هستی؟ گفتم: نه تا صبح هستم، فرمود: من اکنون تو را به قافله می‌رسانم.

رفت بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. سوار شدم، آنگاه عنان اسب خود را کشیدم، مقاومت کرد و حرکت نکرد، فرمود عنان اسب را به من بده، دادم، پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد، اسب در نهایت توانایی پیروی کرد، آنگاه دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمی‌خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «نافله، نافله، نافله» و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «عاشورا، عاشورا، عاشورا» و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی‌خوانید؟ «جامعه، جامعه، جامعه».

و در هنگام طی مسافت دایره‌وار راه را پیمود، یک مرتبه برگشت و فرمود: اینانند دوستان شما که در کنار نهر آبی فرود آمده، مشغول وضو برای نماز صبح هستند! من از الاغ پیاده شدم که سوار مرکب خود شوم ولی نتوانستم، پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو برد و مرا بر مرکب نشاند و سر اسب را به جانب دوستان بازگرداند؛

من در آن حال به این خیال افتادم که این شخص کیست که با من به زبان فارسی حرف زد؟ و حال آنکه در آن حدود زبانی جز ترکی و غالباً مذهبی جز مذهب عیسوی نبود و او چگونه به این سرعت مرا به دوستانم رساند؟! پس به پشت سر خود نظر کردم، کسی را ندیدم و از او اثری نیافتم، آنگاه به دوستان خود پیوستم.

مرحوم محدث نوری در کتاب نجم الثاقب بسیاری از این تشرفات و گره گشایی ها را بیان کرده است.

 

حضور امام زمان(عج) در حج

از دیگر جلوه های محبت امام زمان(عج) حضور در حج است چنان که تمام حج به لقای امام است: «کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نکنیم/ حاجی احرام دگر بند ببین یار کجا است».

محمدبن عثامن عمری، نایب خاص امام زمان(عج) به این حضور تصریح دارد؛ این حضور اگرچه ناشناس است اما آثار و برکات بسیار دارد که آن امیرالحاج در جمع حجاج هستند و در خیمه های عرفه حضور دارند و حس معنوی و روحانی به زائران خانه خدا  می دهند.

 

از دیگر جلوه های روشن امام زمان(عج) آن است که دعاها و زیارات متعدد را به برخی از دوستان خود تعلیم داده اند، که بهترین سرمایه برای انس و ارتباط عاشقانه با آن امام عزیز و نیز عالی ترین مضامین برای تقرب به خدای متعال به شمار می روند.

 

کمک امام زمان(عج) به علامه مقدس اردبیلی

گاهی اوقات امام زمان(عج) تعلمیاتی برای برخی شیعیان داشته اند و برخی دیگر را هدایت و برخی دیگر را حاجت روا کرده اند. ازجمله این تعلمیات حضرت(عج) در ماجرای تشرف علامه مقدس اردبیلی است.

 

امیر علّام نقل می کند: در یکی از شب ها در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنایی که در صحن گردش می کردم، دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین (ع) می رود. وقتی نزدیک رفتم، دیدم استاد بزرگوارم ملا احمد اردبیلی است. خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا این که به طرف درِ حرم آمد. در بسته بود، ولی به محض رسیدن او، باز شد و او وارد حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید؛ مثل این که با کسی درگوشی حرف می زند. آن گاه از حرم بیرون آمد و در بسته شد. من هم پشت سر او رفتم، تا از شهر نجف خارج شد و به سمت مسجد کوفه رفت. من دنبال او بودم، ولی او مرا نمی دید.

همین که وارد مسجد کوفه گردید، به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین(ع) در آن جا شهید شد، رفت و مدتی در آن جا ایستاد و سپس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد. من هم چنان پشت سر او بودم تا این که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. در آن جا سرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت. پرسید: تو میرعلّام هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آن چه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید! گفت: می گویم، ولی به این شرط که تا من زنده ام، به کسی نگویی! وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حلّ آن برایم مشکل می نمود. به دلم افتاد خدمت امیرالمؤمنین(ع) بروم و حلّ آن مشکل را از آن حضرت(ع) بخواهم. هنگامی که به درِ حرم رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته به رویم گشوده شد و داخل حرم شدم و از خداوند خواستم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان توست. من هم به کنار محراب آمدم و آن حضرت را آن جا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت(ع) جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل برمی گردم(بحار الأنوار، ج 52، ص 174)

 

کد خبر 1212480

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha