امشب برای غربت مردی غریب گریانم/ پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم  /غریب و گم شده در راه مانده حیرانم

یا غریب الغربا یا امام رضا(ع) ای پناه سرگشتگان به آستانت پناه می بریم و یکصدا می گوییم: امشب برای غربت مردی غریب گریانم/همان که دور مزارش فقط چند تایی کبوترند و ندارند لانه و جایی/ نشانی حرمش انتهای زیبایی است .

 

به گزارش خبرنگار فرهنگی  خبرگزاری شبستان، ایران میزبان  بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا(ع) هشتمین ستاره آستان امامت و ولایت است همین کافی است تا شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت تا با غریب الغربا اقتدا کنند و هر کدام به زبانی وصف ایشان بگویند؛ شاعران آئینی ایرانی هر کدام به فراخور حال و هوای دل خود برای امام غریب و ضامن آهو اشعار و مراثی سروده اند که خالی از لطف نیست، در ایام شهادت امام رضا(ع) علیه السلام قرار داریم و خواندن اشعاری در رثای شهادت غریبانه ایشان به دل پیروان اش می نشیند و این مصیبت جانسوز را تسلی می بخشد.

*****

دوباره، زنم پر به سوی خراسان

به ذکر زیبای رضا جان

امام دل‌ها، عزیز زهرا، تو را خوانم با چشم گریان

اَنتَ فی قلبی مولا، امام هشتم ما، یا غریب الغربا

یا غریب الغربا

همیشه، کنم از لطف و خوبی‌ات یاد

بهشت من صحن گوهر شاد

ز غم بشکستم، ببین که بستم، دخیلی بر پنجره فولاد

دست من و دامانت، چشم من و احسانت، ای بحر جود و سخا

یا غریب الغربا

به حجره، زدی تو دست و پا رضا جان

فلک از ماتمت پریشان

به غربت تو، شده فاطمه، نظاره‌گر با چشم گریان

غرق سوز و ناله‌ام، پرپر شده لاله‌ام، جان امّ ابیها

یا غریب الغربا

******

به نام حضرت یار و به نام جانانم

پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم

غریب و گم شده در راه مانده حیرانم

کنار جاده نشستم چقدر بی جانم

عجیب در به در کوچه ی خراسانم

دوباره قصه ی عشق و جنون شده تکرار

بیا و داغ حرم را به قلب من نگذار

هوا هوای گدایی رسیده وقت قرار

قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار

گدای خسته ات آمد سلام سلطانم

*****

دلم گرفته فدایت شوم دعایم کن

میان صحن تو دلداده ام صدایم کن

بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن

خراب کن من بد را خودت بنایم کن

مریض و پر غم و دردم تویی تو درمانم

همیشه صحنه ی زیبا نمیرود از یاد

کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد

نگاه من به زن پیر و خسته ای افتاد

که آب و دانه به کام کبوتران میداد

بیین که مثل همه زائران پریشانم

*****

صدای همهمه ی جمعیت صدای زنان

صدای گریه ی طفلان صدای پیر و جوان

و صحن ها که پراست از دعای این و آن

سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان

برای غربت مردی غریب گریانم

همان که دور مزارش فقط چند تایی

کبوترند و ندارند لانه و جایی

نشانی حرمش انتهای زیبایی

مدینه کوچه ی غربت پلاک تنهایی

همیشه زائر آن سرزمین پنهانم

 

******

بین حجره ست و کسی نیست به دادش برسد

کاش تا جان نسپرده است جوادش برسد

خیره مانده ست به در چشم ترش میسوزد

کرده سم کار خودس را ، جگرش میسوزد

کیست بر حال دل مضطر او گریه کند

خواهرش نیست که بالا سر او گریه کند

رفته از حال بسی خورده زمین در کوچه

زیر لب خوانده فقط روضه ی مادر… کوچه

پسرش آمده زیبا پسر مه رویش

میگذارد سر خود را به سر زانویش

سخت باشد پدری پیش پسر جان بدهد

سخت تر این که پسر پیش پدر جان بدهد

سخت تر این که جوان باشد و پر پر بزند

پدرش هم نگران باشد و پرپر بزند

سخت تر از همه با هلهله ها خنده کنند

دور تا دور علی حرمله ها خنده کنند

سخت تر از همه این که تن او پاشیده

تن او در وسط جوشن او پاشیده

بر سر نعش جوانش پدری پیر شده

مثل او از نفس افتاده زمین گیر شده

موج خون در دل ارباب تلاطم کرده

پسرش را وسط این همه خون گم کرده

بردنش کار حسین نیست عبا لازم بود

فقط این کار جوانان بنی هاشم بود

******

ای جگر گوشه خاتم جگرت می‌سوزد

یا رضا بال و پرت بال و پرت می‌سوزد

آمدی آه! عبا روی سر انداخته ای

زهر کاری شده یا اینکه سرت می‌سوزد؟

مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی

مثل تو سینه تنها پسرت می‌سوزد

باز با روضه زهرا شده ای گریانش

حجره انگار که در چشم ترت می‌سوزد

باز هم روضه گودال به یادت آمد

کربلا آمده و دور و برت می‌سوزد

آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست

خیمه انگار که پیش نظرت می‌سوزد

مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی

جگرت آه رضا بال و پرت می‌سوزد

*****

عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد

نگاه زار به این حالش آسمان دارد

به یک قدم نرسیده دوباره می‌افتد

مشخص است تنی زار و ناتوان دارد

به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد

چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد

نباید اصلا از او انتظار حرفی داشت

نفس‌بریده کجا قدرت بیان دارد؟

کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد

چه آمده به سرش قامتی کمان دارد

تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را

چقدر لخته‌ی خون داخل دهان دارد

اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت

نخواست تا که ببینند نیمه‌جان دارد

هزارشکر سرش روی دامن پسر است

در این دقایق جانسوز روضه‌خوان دارد

هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت

هزار شکر که در حجره سایبان دارد

نه اهل بیت رضا را کسی اسارت برد

نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد

 

*****

افتاده ای بر روی خاک و پر نداری

جز دیده‌ی تر مونسی دیگر نداری

آنقدر غربت می‌چکد از جسمت آقا

ناخواسته می‌گویمت مادر نداری

مانند شمعی سوختی در آتش زهر

در آن‌چنان هرمی که خاکستر نداری

وقتی که بال و پر زدی بر خاک گفتم

صد شکر اینجا در برت خواهر نداری

در زیر گل‌ها پیکرت مدفون شد آقا

گویا به جز گل پیکری دیگر نداری

اینجا همه هستیِ‌شان مال تو آقاست

ثروت تویی، سرمایه‌ای بر هر نداری

یعنی نباشند اهل غارت مردم طوس

بر تن کفن داری و غارت‌گر نداری

کد خبر 1218863

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha