خبرگزاری شبستان از استان گیلان - سمیه بشارتی؛
دوران دفاع مقدس گنجینههای بیپایانی را در دل خود نهفته دارد. داستانهایی پر از رستم و سیاوش، جوانانی که اسطوره هستند، دل به خطر زدند و خاطره آفریدند و در اوج عزت، وقار و ایثار با همه همتشان در مقابل تمامیت کفر ایستادند و حماسههایی خلق کردند که از واژه واژه آن شهامت، پایمردی، افتخار، سلحشوری و مقاومت میتراود.
در دوران جنگ تحمیلی بسیاری از جوانان در عملیاتهای مختلف در محاصره دشمن بعثی قرار گرفتند و اسیر شدند، اما از لحظه لحظه آن استفاده کردند و خاطراتی ماندگار از آن زمانهای سخت و طاقت فرسا بر جا گذاشتند و با مقاومت در برابر شکنجهها ایستادند و هیجگاه در برابر دشمن بعثی سر خم نکردند.
به مناسبت هفته دفاع مقدس به سراغ سه آزاده دفاع مقدس رفتیم که مدتها در اردوگاه عراق بودند. «فریدون همائی نژاد» ، «حجت ملک» و «قاسم فرزک» که هر سه هم اکنون در سازمان محیط زیست گیلان در حفاظت و حراست از محیط زیست فعال هستند. آنها اینگونه خاطراتشان را در اردوگاه دشمن بعثی عراق بیان کردند:
*نیروهای دشمن بعثی از عبادت و مقاومت اسرا وحشت داشتند
«فریدون همائی نژاد» با بیان اینکه ۲۷ اردیبهشت سال ۶۵ به دست نیروهای عراقی اسیر شد اظهار داشت: آن زمان که اسیر شدم ۱۸ سالم بود. حدود پنج سال در اردوگاه عراق با بدترین شرایط و با سختترین شکنجهها دوران اسارت را پشت سرگذاشتم.
این جانباز آزاده اذعان کرد: در عملیات تک دشمن که در منطقه مهران انجام شد، بعد از یک شبانه روز مقاومت زخمی شدم و دست و پایم تیر خورد و به همراه دیگر نیروها اسیر دشمن بعثی شدیم.
وی با اشاره به اینکه تک تک لحظههای جبهه برایم خاطره بود تصریح کرد: جوانان ما طوری میجنگیدند و در اسارت به گونهای رفتار میکردند که دشمن از ما میترسید.
همائی نژاد ادامه داد: هر از گاهی صلیب سرخ به اردوگاه اسرای ایرانی در عراق سرکشی میکرد، نیروهای بعثی برای تبلیغات جلوی آنان با ما با محبت و عطوفت رفتار میکردند در حالی که اینگونه نبودند.
وی با بیان اینکه اجتماع بیش از ۲ نفر در اردوگاه ممنوع بود افزود: بعثیها از نماز خواندن، دعا و نیایش رزمندگان و اسرای ایرانی وحشت داشتند و هرگز اجازه برپایی نماز جماعت و قرائت قرآن، دعا و استفاده از مهر را نمیدادند.
همائی نژاد با اذعان اینکه در اردوگاه ما از رزمندگان ۱۳ تا ۷۰ ساله اسیر بودند گفت : در بین این اسرا دکتر، مهندس، معلم، دانش آموز و حتی بی سواد هم بودند و با برنامهریزی از لحظه لحظه اسارت بهره بردیم. یادگیری زبان اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی از برنامههای ما بود.
همائی نژاد با اشاره به اینکه افراد بیسواد هم با همت همه رزمندگان و با برنامه ریزی درست باسواد شدند تصریح کرد: کاغذی برای نوشتن نداشتیم از قوطیهای تاید و هر کاغذ باطله که به دست ما میرسید دفتر درست میکردیم و همه از آن نوشتهها بهعنوان کتاب استفاده میکردند.
وی با اشاره به اینکه فضای اردوگاه به همت جوانان ایرانی تبدیل به کلاس درس شد بیان کرد: زبان انگلیسی و ایتالیایی را در اردوگاه یاد گرفتم.
همایی نژاد اضافه کرد: بعد از ۲ سال اسارت با ورود صلیب سرخ به ارودگاه ما ثبت نام و به عنوان اسرای جنگی ثبت شدیم تا این مدت مفقودالاثر بودیم و خانواده هایمان هیچ نشانی از ما نداشتند.
این جانباز آزاده تهدید نیروهای امنیتی عراق برای عدم گزارش وضعیت اردوگاه به صلیب سرخ را مورد اشاره قرار داد و اظهار داشت: هر ۴۵ روز یک بار صلیب سرخ برای بازید به اردوگاه می آمد.
وی اضافه کرد: همه ما در اردوگاه سعی کردیم جملاتی را که بایستی به صلیب سرخ انتقال دهیم را که به زبان لاتین بود حفظ کردیم و در مراجعه بعد وضعیت موجود اردوگاه را به آنها گزارش دادیم، نماینده صلیب سرخ با اینکه نسبت به بازدید اول پیشرفت چشم گیری داشتیم مات و مبهوت شده بود و وقتی عراقی فهمیدند ما انتقال دادیم تنبیه شدیدی بر روی همه اسرا انجام دادند اما برای ما مهم نبود.
این جانباز به زیارت حرم امام حسین (ع) اشاره کرد و گفت: یک بار اسرا را با لباسهای شخصی به زیارت امامحسین(ع) در کربلا بردند که فهمیدیم برای تبلیغ است، داخل حرم که شدیم، حرم را با حضور ما خلوت کردند، هنگام پاک کردن ضریح ما همه شعار دادیم، آن لحظه گزارشگر شبکه عراقی نظر ما را در مورد ایران پرسید ما گفتیم صلاح خویش را خسروان دانند، هرگز به کشور حتی تا پای مرگ هم خیانت نکردیم.
وی اذعان کرد: سربازهای دولت عراق از دست ما خسته شده بودند و میگفتند ما هم مثل شما اسیر هستیم و این جنگ پایان ندارد، ما هم بایستی مثل شما بمانیم و خدمت کنیم.
*اسارت برایمان مثل دانشگاه بود
همائی نژاد با اشاره به اینکه اسارت مثل دانشگاه بود و چندین ترم داشت اما پایان ترم مشخص نبود افزود: در دوران اسارت یادم است دشمن یکی از نیروهای ایرانی که منافق بود را پیش ما آورد و از او خواست که به امام(ره) توهین کند، اما اینکار را نکرد و گفت: اینکار را کنم هموطن من ناراحت و تو خوشحال میشی با وجود اینکه امام (ره) را قبول ندارم ولی هرگز هموطنم را ناراحت نمیکنم تا تو خوشحال شوی و بهخاطر این حرفش شکنجه شد.
وی با تاکید براینکه هنگام اسارت همه مثل جبهه پشت هم بودند گفت: همیشه نیروهای بعثی، یک هموطن را جلوی چندین نفر کتک میزدند و این سختترین و بالاترین شکنجه روحی بود، لحظه ای که ببینی هموطن و یا دوستت جلوی چشمت شکنجه میشود ولی تو نمیتوانی کاری کنی.
این آزاده گیلانی با بیان اینکه غذای مناسب نداشتیم و به اندازهای بود که فقط زنده بمانیم تصریح کرد: در ماه محرم آمپولهای تزریق میکردند تا تب کنیم و نتوانیم مراسم حسینی برپا کنیم.
همائی نژاد به بیان خاطراتی از روز آزادیاش پرداخت و تصریح کرد: ۲۴ مرداد سال ۶۹ بود که راهی مرز ایران شدیم، باورمان نمیشد که وارد خاک وطن شدیم. با استقبال گسترده و گرم ملت ایران در لب مرز خسروی مواجه شدیم. همه آماده بودند پیر و جوان با شور اشتیاق استقبال کردند و با غرور وارد خاک ایران شدیم و اینگونه بود که یک وجب از خاک را از دست ندادیم.
این جانباز آزاده خاطرنشان ساخت: همه ما بایستی قدر مملکت و پرچم ایران را بدانیم چرا که به آسانی به دست نیامده است.
*تشنگی بدترین و سخت ترین لحظه در اردوگاه عراق
« حجت ملک» یکی از جانبازان و اسرای گیلانی که اهل خشکبیجار است اظهار داشت: ۱۸ فروردین سال ۶۵ بود که بعد از سه ماه آموزشی به منطقه کردستان اعزام شدم. ۲۸ ماه برای خدمت در منطقه نفت شهر کردستان بودم. ۳۱ تیر سال ۶۷ در عملیات مرصاد محاصره و به دست دشمن بعثی اسیر شدیم.
ملک تصریح کرد: غروب بود که اسیر شدم و باورمان نمیشد، نیروهای لشکر ۵۸ اکثریت اسیر شدند.
این جانباز و آزاده گیلانی اذعان کرد: ۶ روز بود که آب و غذا نخوردم، آب پیاز و کلم غذای ما بود، اصلا بهداشت هم رعایت نمیشد و اکثر جوانان ما در آن اردوگاه بر اثر رعایت نکردن بهداشت در غذا و آب، بیمار و شهید شدند.
ملک اضافه کرد: تشنگی بدترین لحظهای بود که در اردوگاه دشمن بعثی با آن روبه رو بودیم و بارها هم با این عامل تنبیه میشدیم.
وی با بیان اینکه تقریبا ۵۵ ماه در منطقه جنگی بودم اعلام کرد: در لشکر ۵۵ در سال ۶۷ نیز شیمیایی شدم و جانباز ۳۲ درصد ارتش هستم.
ملک با اعلام اینکه هنگام اسارت یک دختر ۱۵ روزه داشتم افزود: ۲۱ شهریور سال ۶۹ بود که ما به مرز ایران رسیدیم و به خاک وطن برگشتیم.
*همه لحظات جبهه و اسارت برایم خاطره بود
« قاسم فرزک» جانباز ۲۵ درصد گیلانی اظهار داشت: سال ۶۵ به خدمت سربازی اعزام شدم و تقریبا ۱۷ ساله بودم که در منطقه سومار و در عملیات ۴۰۲ اسیر شدم.
این جانباز آزاده اذعان کرد: بیش از ۲ سال در بند اسارت بودم و در شهریور ماه سال ۶۹ آزاد شدم.
فرزک با اشاره به اینکه همه لحظات جبهه و اسارت برایم خاطره بود و توصیفش برایم وصف ناپذیر است گفت: جوانان امروز بایستی قدر موقعیتی که دارند را بدانند و از فرصتها نهایت بهره را برده و در راستای توسعه و آبادانی کشور کوشا باشند.
فرزک با تاکید بر اینکه مسئولان بیش از گذشته نسل جدید را با توطئهها و ترفندهای دشمن آشنا کنند اظهار کرد: با توجه به اینکه جنگ امروز جنگ نرم است و دشمنان به وسیله رسانههای متعدد جوانان پاک کشور را هدف قرار دادهاند، در مقابل مسئولان بایستی نسل جدید را دریابند و با حمایت و هدایت به جوانان کمک کنند تا در این برهه به بیراهه نروند.
پرچم ایران با جانفشانیها و ایثارگریهای جوانان این مرز و بوم بود که اینگونه در جهان سرافراز و ماندگار است. دوران دفاع مقدس پر از الگوهای ارزشمندی است که اگر بدان توجه شود و در جامعه الگو قرار گیرد هیچ گاه با مشکل مواجه نخواهیم شد بلکه جوانان امروز نیز با افزایش بصیرت و با اقتدار بیشتر در برابر دشمن قسم خورده اسلام و نظام خواهند ایستاد.
نظر شما