مفهوم شناسی و حقیقت یابی حیات طیبه از منظر علامه/حیات طیبه نمود کرامت واقعی انسان است

حجت الاسلام غفاری با بیان اینکه علامه طباطبایی با تسلط بر مبانی مکاتب فلسفه اسلامی توانست فلسفه اسلامی را از غربت خارج کندگفت: علامه به لحاظ قوت فکری، سلامت و جاذبه معنوی خود شخصیت هایی را پای کرسی درس خود آورد که در عرصه علم نام آور بودند.

به گزارش خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان؛ آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایی در 1281 هجری خورشیدی در تبریز متولد شد و علوم ابتدایی را در مكتب خانه آموخت و ادبیات عرب، علوم نقلی، فقه و اصول را در مدرسه ی طالبیه زادگاهش فراگرفت.وی كه تشنه ی آموختن بود، همراه برادرش رهسپار نجف شد و در مدت اقامتش در این شهر از محضر استادان بنامی چون سیدابوالقاسم خوانساری، آیت الله نایینی، آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی، حكیم سید حسین بادكوبه ای و آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی كسب فیض كرد.

این فیلسوف بزرگ جهان اسلام پس از مدتی به زادگاهش بازگشت و همزمان كه به زراعت و كشاورزی می پرداخت، تجربه و اندوخته هایش را در اختیار طالبان علم و دانش قرار داد و آثار گرانبهایی چون كتاب ارزشمند تفسیرالمیزان را كه نتیجه ی سال ها تلاش این اندیشمند بزرگ به شمار می رفت، در 20 جلد و به زبان عربی از خود برجای گذاشت. وی در این اثر از روش تفسیر قرآن به قرآن و جز به جز تفسیر آیه ها و بحث های لغوی، بهره برده است. شوق بی پایان و خستگی ناپذیر این عالم وارسته در كسب دانش، از وی شخصیتی بی نظیر ساخت و زمینه ی دستیابی او را به دانش های گوناگون مهیا كرد. او در توسعه و گسترش علومی مانند فقه، اصول، جبر، هندسه فضایی، حساب استدلالی، ادبیات عرب، معانی و بیان سهمی بسزا داشت.


علامه طباطبایی با انگیزه هایی چون فهم بهتر معارف الهی و پاسخ گویی به شبهه های مادی به احیای علم فلسفه همت گماشت و در این باره می نویسد: «من وقتی وارد قم شدم، دیدم جامعه اسلامی ما نیاز دارد كه اسلام را از منابع اصیل خودش بشناسد و بتواند از معارف اسلامی دفاع كند. بنابراین، می بایست در حوزه، درسی می داشتیم كه طلبه را آن چنان از لحاظ استدلال عقلی، قوی كند كه بتواند عقاید اسلامی را اثبات و از مواضع اسلام دفاع كند و شبهه های اعتقادی وارد نماید و این جز از راه فلسفه میسّر نبود. وی، پیوند عجیبی به قرآن مجید داشت و كمك گرفتن از آیه های قرآنی در مسایل گوناگون، گویای میزان تسلط او بر معارف عمیق قرآن بود. لذا در این خصوص با حجت الاسلام «ابوالحسن غفاری» مدرس فلسفه و رئیس دانشگاه آل طه تهران گفتگویی انجام دادیم که مشروح آن در ادامه تقدیم حضورتان می شود.

 

 

 

در خصوص اندیشه فلسفی علامه طباطبایی توضیح دهید تاثیر گزارترین نظریات ایشان در چه زمینه ای بوده است؟

بدون تردید علامه طباطبایی بزرگترین و تاثیر گزارترین فیلسوف در صد سال اخیر است، این ادعا از چند جهت می تواند مورد بحث و گفتگو قرار گیرد زیرا اولاً علامه طباطبایی در تفکرات فلسفی خود نوآوری هایی دارد که این حد از نوآوری در میان فیلسوفان پس از ملاصدرا دیده نمی شود، یکی از تاثیر گزارترین نظریات ایشان مسئله اعتباریات است که امروزه در علوم مختلف و از جمله در علوم اجتماعی می تواند اثر گزار باشد، همچنین علامه فلسفه خود را بر مبنای اصالت واقعیت بنیان گذاشت، چیزی که در میان حکمای پیش از او تا این حد پر رنگ نبوده است، گرچه در آثار ابن سینا مانند کتاب برهان شفا و نیز در برخی فصول مقاله نخست الهیات شفا استفاده می شود که شیخ الرئیس ابن سینا نیز با اصل واقعیت در صدد مقابله و نفی شکاکیت بوده است اما ابن سینا بطور عمده این اصل را در معرفت شناسی به کاربرده است ولی علامه علاوه بر معرفت شناسی در مباحث وجودی نیزاصل واقعیت را مبنای مباحث خود قرار داده است.

 

ثانیاً علامه با درک عمیق فلسفه مشاء و حکمت متعالیه در صدد جبران کاستی های فلسفه اسلامی بود لذا با نوشتن دو کتاب «بدایة الحکمة» و «نهایة الحکمة» علاوه بر اینکه متن درسی جامع و در این حال مختصری را دراختیار علاقه مندان حکمت و فلسفه قرار داد، بلکه با نظرات ابداعی خود در جهت جبران برخی کاستی ها و رفع برخی شبهات در حوزه مباحث عقلی اقدام کرد، با این وجود او را بنده همچنان فیلسوفی میدانم که گرچه در نوشتن دو کتاب یادشده دقیقا با اسلوب و روش عقلی محض فلسفه خود را ارائه کرده است و از این بابت به ابن سینا نزدیک شده است اما به لحاظ محتوی همچنان حکیمی است که به مکتب حکمت متعالیه تعلق دارد و این مسئله درآثار او نمود و ظهور انکارناپذیری دارد او مانند ملاصدرا به اصالت وجود، تشکیک وجود، حدوث جسمانی نفس، و دیگر دست آوردهای حکمت متعالیه وفادار است لذا به عقیده بنده علامه در فضای حکمت صدرایی هم شارح قوی حکمت متعالیه و هم نظریه پرداز و هم مدرس حکمت متعالیه هست که در همه این سطوح یاد شده سعی در ارتقاء حکمت متعالیه و جبران کاستی های آن دارد حال فرقی نمی کند که او را حکیم حکمت متعالیه بدانیم یا فیلسوف نوصدرایی یا پسا صدرایی.

 

البته به عقیده حقیر، چون علامه اصول اساسی حکمت متعالیه مانند اصالت وجود، حرکت جوهری و ... همچنان قوام و استحکام خود را حفظ کرده است، لذا دلیل محکمی نداریم که از ایشان یا حکمایی که پس از ملاصدرا آمده اند مانند ملاعلی نوری، آقاعلی مدرس زنوزی و ... با نام نوصدرائیان نام ببریم، مخصوصا اینکه پس از ملاصدرا کسی از اهل فلسفه را نمی شناسیم که چنین اصطلاحی را بر این افراد و یا در خصوص علامه طباطبایی به کاربرده باشند و اگر به فرض هم در اطلاق چنین اصطلاحی مجاز باشیم افرادی که متقدم بر علامه بوده و نوآور و حتی در برخی مباحث منتقد ملاصدرا بودند مانند مدرس زنوزی، اولویت بیشتری نسبت به علامه در اطلاق این لفظ دارند.

 

علامه چگونه توانست فلسفه اسلامی را از غربت در آورد؟

یکی از برجسته ترین کارهای علامه این بود در عصر ودوره ای که فلسفه حتی در میان اغلب حوزویان مطرود واقع شده بود در محافل رسمی مورد توجه و تدریس واقع شد، علامه با تسلط بر مبانی مکاتب فلسفه اسلامی توانست به بهترین وجه ممکن فلسفه اسلامی را از غربت در آورده و آن را از کنج کتابخانه ها به محافل علمی بکشاند، علامه دراین راستا و به لحاظ قوت فکری، سلامت و جاذبه معنوی خود شخصیت هایی را پای کرسی درس خود  آورد که خودشان در عرصه علم وحکمت از ناموران بوده و هستند، تربیت شاگردانی مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، استاد سید جلال الدین آشتیانی، استاد صائنی زنجانی، استاد حسن زاده آملی، استاد مصباح یزدی، استاد جوادی آملی و ده ها بلکه صدها متفکر و فیلسوف برگ زرینی در کارنامه علامه طباطبایی ایجاد کرده است.

 

علاوه بر این علامه با ارتباط با دانشجویان واساتید دانشگاه های داخلی و خارجی علاوه بر معرفی و گسترش حکمت اسلامی و نشان دادن توان فلسفه اسلامی در دوره معاصر این حکمت را بر جامعه دانشگاهی داخلی و خارجی معرفی و تزریق کرد، او با تشکیل جلسات علمی و مسافرت های متعدد به تهران با افراد دانشمندی مانند مورگان آمریکایی و هانری کرین فرانسوی گفتگوی فلسفی میان حکمای اسلامی و مکاتب دیگر راباب کرده و راه آشنایی با فلسفه اسلامی را برای مغرب زمینان هموار کرد و با آشنایی با حکمت غربی نکات قوت و ضعف آن را شناخت، و در نقد ماتریالیسم توانست بزرگترین خدمت را به جامعه بشری ارائه دهد، در جای جای مباحث خود درآثارش نشان میدهد که از آنچه که در تفکر غربی در فلسفه وجود داشت آگاه بود و بدون نام بردن آنها نقدهای خود را متوجه آنان می کند به عنوان مثال کسانی که به دقت بحث جواهر و اعراض را در بدایه و یا نهایه بررسی کرده اند متوجه می شوند که او در بحث اعراض و اینکه قبول اعراض بدون اعتقاد به جوهر مساوی با پذیرش صدها جوهر است، با فلسفه تجربی مسلک امثال هیوم، و بارکلی مواجه میکند.

 

تعریف علامه طباطبایی از دین چه بود؟

علامه طباطبایی دين را يك سلسله عقايد و دستورهاى عملى و اخلاقى می داند كه پيامبران از طرف خداوند براى راهنمايى و هدايت بشر آورده ‏اند. این دستورات در صدد تامین کرامت انسان اند و اعتقاد به اين عقايد و انجام اين دستورها، سبب سعادت و خوشبختى انسان در دوجهان است. دین هدف درستی را برای انسان ترسیم کرده است بنابراین خوشبخت و سعادتمند كسى است كه در زندگى خود چنین هدف صحيحى را دنبال کرده و در اشتباه و گمراهى به سر نبرد، همواره داراى اخلاق خوب و پسنديده و کرامت واقعی خواهد بود. به اعتقاد علامه زندگی سعادتمندانه‌ای که دین معرفی کرده است اقتضای فطرت انسان نیز هست: قرآن تنها كتاب آسمانى است كه زندگى سعادتمندانه‏ و کرامت و ارزش انسانى را با طرز زندگى بى‏آلايش و پاك انسان فطرى مساوى مى‏داند.

 

علامه در آثار خود از جمله تفسیر المیزان بارها تصریح دارد که ملاک و سبب کرامت و سعادت، ایمان حقیقی به خدا و آخرت و عمل صالح است و آیات قرآن به‌طور مکرر می‌گوید که سعادت و کرامت بر محور عبودیت می‌چرخد.به عقیده علامه انسان موجودی مادی نیست، بلکه علاوه بر بُعد مادی برخوردار از جنبه روحی و معنوی است که از عالم «امر» بوده و رنگ «ملکوتی» دارد. این بُعد چیزی است که خدا آن را در انسان دمیده و فرموده است: «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»، بنابراین کرامت انسان به روح او بر می گردد، می توان گفت از نظر علامه مفهوم کرامت انسانی مفهوم کلیدی در علوم و مناسبات اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و سیاسی است و در یک کلام کرامت انسان در ارتباط و اتصال با خالق و پروردگار خویش است و انسان در سایه این ارتباط و اتصال به حیات طیبه یعنی زندگی پاکیزه نایل میشودحیات طیبه حیات حقیقی و واقعی انسان است که می تواند دارای درجات باشد، ایشان در المیزان برای داشتن و ساختن حیات طیبه بر عمل صالح تاکید می کند و می فرماید: حیات طیبه همان پاكى ذات است و ایمان روح حیات طیبه است و بقای حیات طیبه نیازمند عمل صالح است.

 

 ازنظر علامه طباطبایی گستره حیات طیبه نمود کرامت واقعی انسان است و گستره آن همه انسان‌ها اعم از زن و مرد را شامل است و تنها شرط وصول به حیات طیبه این است که انسان همواره در سایه یاد خدا باشد. کسی که حیات طیبه دارد تحت ولایت خدا قرارگرفته است و از ذلت حیات حیوانی که جز حرص و آز و جهالت چیزی دیگر ندارد، در امان است. این حیات همان حیات حسنه برای جامعه است و در آن‌همه افراد از مزایای نعمت‌های زمینی برخوردار و شریک هستند و این اشتراک بر اساس ترحم و تعاون و یاری‌کردن و بدون تعدی و تزاحم به دیگری است و انسانها چه مرد یا زن باید از مزایای انسانی که آنها را کرامت و زندگی پاکیزه فرا می خواند برخوردار باشند و بین زن و مرد در وصول به کمالات و مقامات معنوی تفاوتی وجود ندارد. نه مرد بودن شرط وصول به کمال انسانی یعنی تقرب و بندگی خدا است و نه زن بودن مانع راه هست، در جلد دوازده المیزان تصریح می فرماید که خداوند وعده داده است که انسان چه زن باشد یا مرد اگر عمل صالحی انجام دهد به حیات طیب خواهد رسید و زنده به حیات طیب خواهد شد. در این کمال یعنی ایمان و عمل صالح فرقی بین زن و مرد نیست، برخلاف آنچه در میان وثنی ها و اهل کتاب از یهودی و نصارا وجود دارد که زنان را از همه یا بیشتر مزاياى دينى محروم مى‏دانستند و مرتبه آنان را از مرتبه مردان پست دانسته و زنان را در شرایطی قرار می‌دادند كه قابل ارتقاء به‌سوی کمالات نبودند.

 

 

 

 

 

کد خبر 1232057

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha