شهیدی که نیمی از بدنش در کنار شهید بهشتی و نیمی از بدنش در ابرکوه است/ شجاعت مثال زدنی شهید حسن بیگی

محفل شب خاطره با عنوان « راه آینده» به میزبانی حوزه هنری یزد در مجتمع فرهنگی کربلا یادبود شهیدان پرنیان یزد برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یزد، محفل شب خاطره با عنوان « راه آینده» در محل مجتمع فرهنگی کربلا، یادبود شهید پرنیان از شهدای یزدی مبارزه به حزب کومله کردستان در هشت سال دفاع مقدس برگزار شد.

 

برگزار کننده این محفل حوزه هنری یزد بود که قرار بود در این مراسم پس از خاطره گویی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس از پنج کتاب روایت زندگی شهیدان یزدی نیز رونمایی شود و در پایان نیز حسام سالکی به عنوان رئیس جدید حوزه هنری استان معرفی شود و از زحمات صادق کوچک زاده رئیس سابق این نهاد انقلابی قدردانی شود.

 

در ابتدای این نشست مجری این مراسم میزبانی این مراسم را به پنج شهید یزدی به نام های شهید خلیل حسن بیگی، شهید حاج مهدی ئی، شهید حاج حسن دشتی، شهید محمد کاظم واعظ و شهید محمد حسین حسن زاده نشبت داد و گفت این شهدای یزدی هشت سال دفاع مقدس میزبان این مراسم هستند.

 

پس از معرفی بخشی از زندگانی این شهدا قرار شد که مهران فاطمی استاندار یزد به جایگاه جهت سخنرانی حضور پیدا کند اما وی نپذیرفت و معاون خود را که از فرزندان شهدا بود به جایگاه فراخواند.

 

عزیزی معاون سیاسی امنیتی استاندار یزد نیز این دعوت را پذیرفت و با ذکر خاطراتی از دوره مسئولیت خود در بنیاد حفظ آثارو نشر ارزش های دفاع مقدس بیان کرد.

 

 

شهیدی که نیمی از بدنش در کنار شهید بهشتی و نیمی از بدنش در ابرکوه به خاک سپرده شده است
عزیزی با ذکر خاطره ای از یکی از شهدای شهرستان ابرکوه گفت: شهید احمد بذرافشان یکی از شهدای 16 ساله در هشت سال دفاع مقدس بود که در سال 1360 برای عملیات فتح المبین عازم جنگ می شود و در این عملیات با گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید.

 

وی افزود: جنازه او تنها دو پا مانده بود که پدرش از دو خال روی پای او شناسایی اش کرد.

 

معاون استاندار یزد بیان کرد: در وصیت نامه این شهید بیان می شود که من را در جوار شهید بهشتی دفن کنید. پدر شهید بیان می کند وقتی به بنیاد شهید تهران جهت شناسایی رفتم، بخشی به نام تعاون را دیدم که در آن آلبوم هایی از تصایر جنازه شهدا بود که دفن شده بودند، دیدم.


عزیزی ادامه داد: وی گفت من حساس شدم وقتی تصاویر را ورق زدم دیدم که یکی از تصاویر شبیه به احمدم هست که چهره اش کاملا قابل شناسایی است. پس از بررسی فهمیدم دیدم که وی را دو ردیف بالای سر شهید بهشتی دفن کرده بودند و همان جایی که دلش می خواست دفن شده بود.

 

شهیدی که اجازه عضویت در گروه تفحص شهدا را از امام حسین (ع) گرفته بود

وی در خاطره دیگری از شهدا گفت: شهید دیگری به نام محمود رستگار پناه داشتیم که وی معلمی بود که مادرش بسیار روی او حساس بود.

 

معاون استاندار یزد بیان کرد: گروهی را به خانه مادر شهید فرستادم .او تنها شهیدی بود که وصیت نامه خودش را با صدای خود را ضبط کرده بود . از مادرش خواستیم که این صدا و کاست را به ما بدهد اما قبول نکرد.

 

وی افزود: من تلفنی با مادرش صحبت کردم و کاست را به ما داد. یکی از خانم ها کاست را گرفتند ولی وقتی به خانه خود رسید، فهمید که نوار کاست در کیفش نیست. من به او گفتم که به شهید متوسل شو .با گریه به او متوسل شده بود در خواب شهید را دیده بود.

 

عزیزی گفت: شهید رستگار پناه در خواب گفته بود که من میخواهم در گروه تفحص شهدا عضو شوم که خانم زارعی در جوابش گفته بود که به آقای عزیزی درخواست بدهید.شهید گفته بود که من با مقام بالاتر و امام حسین (ع) هماهنگ کرده ام. در همین حال از خواب پا شده و گریان مجدد به خواب می رود.

 

عزیزی ادامه داد: خانم زارعی گفت صبح که از خواب پا شدم دیدم درب خانه را می زنند و دیدم یک بچه ای آن نوار را نشانم داد و از شدت خوشحالی حواسم به او نبود اما وقتی رفت نفهمیدم که این بچه که بود که این به ما نشان داد و فهمیدیم که شهدا زنده اند.

 

در ادامه این مراسم نیز مجری از یکی از همرزمان پنج شهید میزبان دعوت کرد تا خاطراتی از این شهدا در دوران رزمندگی بیان کند.

 

 

حاج محمد کمالی صحبت های خود را با این شعر شروع کرد: ( راستی ای دوستان ما کیستیم، ما که روزی با شهیدان زیستیم، پس چرا این گونه ما بی حاصلیم، چون که از یاد شهیدان غافلیم).

 

شجاعت مثال زدنی شهید حسن بیگی در مقابله با دشمن

محمد کمالی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس با ذکر خاطراتی از شهید خلیل حسن بیگی و شهید حاج حسن دشتی گفت: ساعت ها باید در خصوص این شهیدان صحبت شود تا بتوانیم تنها بخشی از این ویژگی ها را بیان کنیم.

 

وی گفت: شهید دشتی  خیلی نسبت به بچه ها مهربان بود که در عملیات بدر ما 35 کیلومتر چندین ساعت پیمودن با قایق به خشکی به مقر دشمن رسیدیم و شهید حسن انتظاری فرمانده گردان آن بود. من برگشتم که نیروهای تدارکات را به عملیات بدر هدایت کنم اما در میان راه هواپیمای دشمن قایق های ما را بمباران کرد.

 

این رزمنده هشت سال دفاع مقدس بیان کرد: این بمباران ها کمی ما را ناراحت کرده بود اما در برگشت دیدم که حاج حسن به عنوان فرمانده تعدادی قایق را با خود همراه کرده بود و در قایق خود نیز مهمات حمل می کرد و به سمت نیروها در حال حرکت بود که این موفقیت بزرگی برای رزمندگان ما به شمار می آمد و نیروهای ما را کمک می کرد.

 

کمالی ادامه داد: در این شرایط بسیاری از افراد اذعان داشتند که پس از آن جاده خندق به عنوان بزرگترین دستاورد عملیات بدر را به وی سپرده بودند و در این شرایط بسیاری از افراد اذعان داشتند که  که اگر این افراد در کربلا هم بودند در رکاب امام حسین (ع) می ماندند زیرا ماندن در این منطقه خندق نشان از حضور دلیرانه وی بود.

 

وی افزود: شهید دشتی شجاعتی مثال زدنی داشت که حتی در مواقع ضروری بر روی اعتقادات خود می ایستاد. وی در زمانی که دو طرف پل را دشمن تخریب کرده بود ساعت ها با موتور ایستادگی می کرد تا پل ترمیم شود و به موقعیت برسد و ذره ای از ضربه های دشمن ترس نداشت.

 

وی همچنین با ذکر خاطراتی از شهید خلیل حسن بیگی گفت: شهید خلیل به عنوان برادر خلیل شناخته می شد که رونق تیپ الغدیر بود و هر وقت که فشار جنگ بر ما زیاد می شد با حضور در سنگر شهید خلیل حسن بیگی روحیه به ما می داد.

 

این رزمنده هشت سال دفاع مقدس گفت: شهید در باطن چنان معنویتی داشت که سنگ صبور تمام بچه های رزمنده بود.

 

وی گفت: شهید حسن بیگی با مدیریت دوستانه با رضایت کامل بچه ها را کادر سازی برای عملیات والفجر 4 کرد که نشان از قدرت و جسارت وی بود.

 

 

در پایان این مراسم نیز از کتاب های  « به من نگو فرمانده»، « جماران تا گلف»، « رفیق» و «اگر برگشتم » ، « جنگ آتش» رونمایی شد.

 

کتاب « به من نگو فرمانده»، روایت زندگی شهید حاج مهدی ئی است که در 28 مهرماه 1366 در منطقه ماهوز عراق به شهادت رسید.

 

کتاب « جماران تا گلف»، روایت زندگی شهید شهید حاج حسن دشتی است که مدتی در جماران حفاظت امام (ره) بر عهده داشت و پس از فرماندهی لجستیک تیپ الغدیر بود که در سال 1365 در شلمچه به شهادت رسید.

 

کتاب « رفیق»، روایت زندگی شهید خلیل حسن بیگی فرمانده لجستیک تیپ الغدیر بود که در سال 1365 در شلمچه به شهادت رسید.

 

کتاب اگر برگشتم روایت شهی محمد حسین حسن زاده بسیجی رزمنده یزدی بود که از شهرستان میبد به جنگ اعزام شد و در مرداد 1365 به شهادت رسید.

 

کتاب « جنگ آتش»، روایت زندگی شهید محمد کاظم واعظ از فرمانده ارتش بود که 25 تیرماه 1367 در دزفول شوش به شهادت نایل آمد.

 

گزارش : سیدضیا میررحیمی

 

کد خبر 1232839

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha