به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از استان تهران، محمد عبداللهی از تحلیگران مسائل سیاسی در یادداشتی که در اختیار این خبرگزاری قرار داد نوشت:
خشونت عجیب و رفتارهای وحشیانه بعضی آشوبگران هر بینندهای را به تعجب وا میدارد. کشتن بیرحمانه حافظان امنیت یا افراد دارای چهره مذهبی، با چاقو و قمه، پنجه بوکس یا اسلحه، تکه تکه کردن و حتی سوزاندن افراد این سوال را به ذهن می آورد که منشا این حد از خشونت و توحش کجاست؟! چگونه جامعه ایران که به مهربانی و خونگرمی، به نجابت و مدارا شناخته میشود، چنین افرادی را از بطن خود بیرون میریزد؟! که تا این حد نسبت به یک «انسان» میتوانند شقاوت و قساوت به خرج دهند. (نمونهاش قتل وحشیانه شهید آرمان علی وردی)
اندیشمندان علوم اجتماعی و تحلیلگران سیاسی دلایل زیادی برشمرند از اخبار عصبانی کننده و نفرتپراکنی شبکههای ماهوارهای تا بازیهای خشن رایانهای.
هرچه هست ریشه خشونت و نفرت در «رسانه» است. خوب است به نقش رسانهای همچون «سینما و فیلم» نیز بپردازیم:
این برخی از معروفترین و پرفروش ترین فیلمهای سینمایی ده سال گذشته ایران است که دقت به موضوع و محتوای آنها خالی از لطف نیست.
مغزهای کوچک زنگ زده: داستان یک خانواده معتاد و قاچاقچی که 3 پسرش قاچاقچی و معتاد و آدمکش و باند مواد مخدر هستند. در فیلم حمله مسلحانه باند شکور به پلیس و دستگیری مظلومانه آنها! نشان داده میشود.
متری 6 و نیم: قهرمان فیلم، قاچاقچی است (نوید محمدزاده) که با پول قاچاق، میخواهد خانواده و اقوامش را خوشبخت کند! در سرتاسر فیلم، پلیس به صورت نیرویی عصبی، فحاش و ظالم تصویرپردازی میشود. (تمام لوکیشن فیلم در «زندان» است)
ابد و یک روز: داستان خانوادهای که پسر معتاد آنها (نویدمحمدزاده) به خاطر خرده فروشی کل خانواده را درگیر میکند. پسر باهوش خانواده، پلیس را فریب میدهد، مادر مواد پسرش را مخفی میکند و خواهر (پریناز ایزدیار) برای پرداخت قرض برادر بزرگش، خانوادهای افغان را وعده ازدواج میدهد. دو خواهر دیگر (مطلقه و شوهرمرده) هستند و نمایه خانواده ایرانی را فروپاشیده، تلخ و سیاه بخت نشان میدهد.
فروشنده: زنی که با شوهرش خانه سابق یک فاحشه را اجاره میکنند و زن مورد تعرض یکی از مشتریان زن فاحشه قرار میگیرد! زن و شوهر هیچکدام به دستگاه قضایی مراجعه و اعتماد نمیکنند و تلاش میکنند خودشان متجاوز را پیدا و مجازات کنند.
دارکوب: داستان زنی معتاد که به دنبال شوهر سابق و فرزندش است. دوربین در سرتاسر فیلم در خانه زنان معتاد و محلهای مصرف و پخش مواد مخدر میچرخد. سکانسهای چندش آور مصرف مواد مخدر به راحتی جلو چشم بیننده پخش میشود. حمله پلیس به لانه معتادان حملهای ظالمانه و بیفایده تصویر میشود.
سرخپوست: پلیس به دنبال مردی بیگناه ولی فراری است. پلیس عاشق (زمان پهلوی) به خاطر عشق به دختر امدادگر زندان (که هرگز در دوره پهلوی چنین موضوعی وجود نداشته) سرانجام پس از یافتن فراری او را رها میکند. تمام فیلم در «زندان» میگذرد.
نهنگ عنبر: (مثلا کمدی) دختری عاشق آمریکا که بیهیچ دلیلی شیفته «مهاجرت» به امریکاست تا جاییکه عشق دوران کودکیش را رها و سالها به امریکا مهاجرت میکند!
جدایی نادر از سیمین: زنی که به خاطر «مهاجرت» تصمیم به طلاق دارد.
میلیونر میامی: چهار نفر به دنبال «جسد سوخته» ای میگردند که او را به جای خود جا بزنند و از بیمه پول هنگفتی به جیب بزنند. در سکانسهای متعدد فیلم، سوخته یک انسان عادی سازی میشود و با لذت و ولع و خنده و خوشحالی از خودکشی یا انسان سوخته و جزغاله شده یاد میشود.
خوک: تم اصلی این فیلم هم «قتل» است. قاتلی در شهر کارگردانهای مهم سینما را میکشد و روی پیشانی آنها مینویسد «خوک». یکی از کارگردانها منتظر قاتل نمیماند و خود او را به دام و با اسلحه میکشد. قهرمان فیلم هم زن دارد هم معشوقه (لیلاحاتمی). معشوقه ای که گویا معشوقه دیگر کارگردانها هم میشود. و فیلم به سادگی از این روابط نامشروع میگذرد.
ژن خوک: پسری برای رسیدن به معشوقش با همراهی زندانی دیگری از «زندان» فرار میکند. یکی از آنها به شکل مظلومانهای! توسط پلیس ظالم و بیرحم! کشته میشود ولی نهایتا دو عاشق فراری فرار میکنند. این تم حتی در دوره پهلوی قفل بوده و فرار از دست قانون از جمله خط قرمزهای سینما بوده است.
اما دقت کردید فیلم هایی با 4 تم اصلی: اعتیاد، مهاجرت، تجاوز و قتل و مقابله حتی مسلحانه با پلیس.
با تماشای این فیلم ها نه تنها هیچ حس مثبت و «حال خوب » دریافت نمیکنید (شعار تکراری بازیگران و سینماگران)؛ برعکس با اعصاب و روح و روانی سیاه و منفی و آلوده مجبور میشوید فیلمهایی تلخ را تحمل کنید. فیلم هایی که حتی کمدی شان هم ژانر عجیبی دارد به اسم «کمدی سیاه»! فیلم هایی سراسر سیاه و سیاهی. سراسر نکبت و فلاکت. دریغ از معنویت، اخلاق، نگاه زیبابین، دریغ از قهرمان هایی مثبت و سازنده.
شبکه خانگی با فیلم های سیاه و سراسر خیانت و تجاوز و قتل (شهرزاد، زخم کاری، یاغی، دل، مانکن و..) خود داستان غمناک دیگری است.
صدا و سیما هم وضع بهتری ندارد. سریال ها حتی سریال های طنز، کمدی سیاه است و به تصویر کشیدن خانواده های بدبخت و مفلوک. دریغ از سریالی که الهام بخش امید و کار و کارآفرینی به جوانان مملکت باشد.
سازنده و هنرمندانه، ارزشهای اخلاقی و انسانی و فرهنگ اسلامی ایرانی را به تصویر بکشد.
هرگز گمان نکنید این فیلم ها، بدون برنامه ریزی، بی هدف و بدون استراتژی خاصی و صرفا از سر دغدغه و علاقه کارگردان و فیلم ساز ساخته میشوند.
برخلاف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیمای ایران که بی هیچ هدف و استراتژی و به صورت پراکنده تصمیم میگیرند، این فیلم ها با نقشه راه و کاملا برنامه ریزی شده و هدفمند ساخته میشوند و اثرگذاری آنها در تشدید آسیبهای اجتماعی واقعی و ملموس است.
نگاهی به روند صعودی و هولناک آمارهای مهاجرت، طلاق، خودکشی، قتل و قتلهای خانگی بیندازید تا اثرگذاری مستقیم رسانه بر جامعه را ببینید.
تاثیر سیاسی امنیتی این فیلم های به ظاهر اجتماعی، در تزریق نفرت و خشونت، تمایل به قتل و کشتن و سوزاندن حافظان امنیت، بی تردید یکی از اثرات رسانه و سینمای سیاه و نفرت پراکن است.
تا زمانی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صداوسیما، سازمانهای سینمایی، نهادها و دستگاههای فرهنگی کشور، سیاستگذاری و خطوط قرمز ساخت فیلم را به دقت تعیین و اجرا نکنند، فیلمسازان را وادار یا تشویق به فیلم های سازنده (به جای تخریبگر) نکنند، منتظر فاجعه های بدتر از این در کف جامعه ایران باشید.
رهبر معظم انقلاب شاه کلید فرهنگ و فعالیت های فرهنگی و هنری و حتی سیاسی کشور را مدتهاست اعلام کردهاند: زنده کردن «امید» در جامعه. «امید موتور پیشران جامعه است». هر فیلمی که مایوس کننده، مخرب امید و پیشرفت باشد از همان ابتدا نباید ساخته شود نه اینکه ساخته شود و بعد با توقیف، معروف تر و محبوبتر شود.
مسئولان فرهنگی کشور را بیدار کنید.
نظر شما