به گزارش خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، فلسفه از قدیمی ترین دورانهای تمدن باستانی و حتی قبل از دانشهایی نظیر فیزیک و زیستشناسی و زمینشناسی پدید آمده است و از جمله نیاز انسان و اهمیت آن در حیات معنوی بشر است. اگرچه همواره نقش فلسفه در جامعه روشن است ولی چه بسا که کردار، پندار و رفتار و احساسات ما و سراسر زندگی ما تحت تأثیر اندیشههای معین فلسفی و جهانبینی مربوطه جریان یافته است. گرچه همانطور که اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شکوفای خاصی پیدا کرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده میشود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نکته اذعان دارند که بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تکامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشنتر از گذشتگان اراء شده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین اراء شده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول رهآورد اندیشه و فکر تعقل آنان است.
در این خصوص با حجتالاسلام «علیرضا پیروزمند»، قائم مقام و عضو گروه علم اصول احکام حکومتی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی گفتگویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.
آیا فلسفه می تواند استحکام عقلانیت دینی جامعه را تضمین کند؟
فلسفه خاستگاه و پایگاه عقلانیت جامعه محسوب می شود و به میزانی که بتواند این خلا را پر نموده و استحکام عقلانیت دینی جامعه را تضمین نماید، علاوه بر حضور در فرهنگ عمومی جامعه در تولید علم نیز نقش آفرین خواهد بود. البته با این ملاحظه که فلسفه به ویژه به دلیل عقلانی بودن خود دانش فلسفه، دانشی ثابت و ساکن در طول تاریخ نبوده و تطورات مختلفی را تجربه نموده است، از همین رو می بایست در آینده فلسفه نیز فکر رو به جلو و متکاملی را مد نظر قرار داد تا بتوان متناسب با مسیر تمدن سازی رشد اسلامی، رشد در عقلانیت فلسفی نیز ایجاد نمود.
فلسفه چه نقشی در تولید علوم انسانی دارد؟
اما فلسفه از این طریق و از طریق پرداختن به مباحث بنیادینی همچون هستی شناسی و معرفت شناسی، می تواند تاثیر فراوان و جهت دهنده ای را در تولید علوم انسانی ایفا نماید که در ادامه این تاثیرگذاری را از طریق فلسفه های مضاف به استحضار خواهیم رساند، اما قبل از آن توجه و تذکر به این نکته ضروری ایست که اهتمام بر فلسفه اسلامی برای تولید علوم انسانی اسلامی نباید به شکل افراطی رخ داده و شائبه بی نیازی از کلام وحی و استنباطات فقهی در تولید علوم انسانی را پدید آورد و تصور شود که از طریق امتداد کاربردی دادن به فلسفه صرفا می توان به تولید علوم انسانی دست یافت.
اما در دهه های اخیر برای کاربردی شدن فلسفه، پاره ای از اندیشمندان به اندیشه تولید فلسفه های مضاف نائل آمده اند. فلسفه های مضاف یعنی در مقابل فلسفه مطلق که بدون قید علم خاص یا موضوع خاصی به مباحث فلسفی می پردازد، توجه نمودند که می توان فلسفه را به علم اضافه کرد، مثل فلسفه اقتصاد و فلسفه جامعه شناسی را می توان به اموری اضافه کرد مثل فلسفه اخلاق که هر دو قابلیت کاربردی کردن به فلسفه خواهند داد. از این رو برای انضمامی شدن مباحث فلسفی یکی از راه حل هایی که در دنیا تجربه شده و در کشور ما هم در سال های اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته، امتداد مصداقی دادن به مباحث عام فلسفی است، به همین خاطر شاهد آن هستیم که مباحثی از قبیل فلسفه سیاست، فلسفه مدیریت، فلسفه جامعه شناسی و مواردی از این دست، بیش از پیش مورد اهتمام و توجه قرار گرفته است.
چقدر ما در عصر کنونی نیازمند فلسفه های مضاف و فلسفه میان رشته ای هستیم؟
فلسفه های مضاف از یک سو پای در مفاهیم بنیادی فلسفی دارند و از سوی دیگر پای در مصادیق و موضوعات کلان علمی و کلان اجتماعی دارند و نقش متمایزی که فلسفه های مضاف نسبت به عرصه های دانش مثل مدیریت، اقتصاد و جامعه شناسی ایفاء می کنند، بنیانگذاری مبانی آن علم و پیش فرض ها و اصولی ایست که نظریه های علمی بر آن استوار خواهند بود.
همین جا تذکری پیش گفته، نقش آفرین خواهد بود که در پایه گذاری مبانی که یکی از پیش شرط های ضروری در تولید علوم انسانی اسلامی محسوب می شود، افزون بر بنیان فلسفی باید نگاه فقهی و درجه اولی به آیات و روایات داشت و تصور اینکه مبانی علم صرفا بر اساس بنیان های عقلی استوار خواهد شد، تصور قابل دفاعی نخواهد بود. به هر حال فلسفه های مضاعف با ملاحظه تذکر یاد شده یکی از پیش نیازهای لازم برای تولید علوم انسانی را تضمین می کنند که باید با ضمیمه تحول در مسایل علم تحول در روش علم، بتوان شاهد تحول فراگیری در تولید علوم انسانی و اسلامی شد.
امتیاز برجسته فارابی به سایر فلاسفه چیست؟
در این میان یکی از فلاسفه نام آوری که باعث افتخار فلاسفه اسلامی است، مرحوم فارابی می باشد که امتیاز برجسته ایشان امتداد دادن فلسفه در زندگی در زمان و دوران خود می باشد لذا یکی از بخش های بحث فلسفی ایشان پرداختن به فلسفه سیاست مدون است که کمتر فلاسفه ای به این مباحث پرداخته اند و توجه به ترسیم جامعه ضاله، جامعه مطلوب و متعالی و بیان ویژگی های تمایزبخش این دو نسبت به یکدیگر. نفس این توجه و ابتکار عمل و نسبت دادن مباحث فلسفی به مباحث اجتماعی، نوآوری، ابتکار عمل و دوراندیشی بوده که فارابی را از بسیاری از فلاسفه دیگر متمایز می کند.
اما اینکه برای پاسخگویی به نیاز جامعه اسلامی در مسیر تمدن سازی اسلامی بخواهیم خود را به تجربه فلسفی مرحوم فارابی محدود کنیم و آن ظرفیت فلسفی را کافی برای پاسخگویی به سوالات بدانیم جای تامل دارد اما طبیعتا می بایست به عنوان یک اندوخته تاریخی نسبت به دستاوردهای علمی این فیلسوف شهیر تامل و دقت کافی مبذول داشت تا حد امکان از آن استفاده نمود.
نظر شما