به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، در تاریخ بلند شیعه شعرای فارسی زبان در رثای ائمه کم شعر نسروده اند آنها عشق و اردات خود به اهل بیت (س) را در قالب واژه هایی عمیق با سوز و گداز بیان کرده اند. حضرت فاطمه (س) در میان اشعار فارسی زبانان جایگاه ویژه ای دارند بسیاری از علما و فضلا در رثایشان با کلام سوگشان را تعزیت گفته اند و این نشان دهنده عمق اردات و اقتدا به ساحت بلند این بانوی سرافزار دو عالم از سوی آنهاست. همانطور که می دانید در ایام فاطمیه و سالروز شهادت حضرت فاطمه (س) بسر می بریم ، در مورد تاریخ شهادت ایشان دو روایت وجود دارد یکی اینکه ایشان هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند که می شود سیزده جمادی الاول و دیگری اینکه نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر(ص) سوم جمادی الثانی به شهادت رسیدند و ایام بین این دو تاریخ را ایام فاطمیه نام گذاری کرده اند. در زیر اشعاری که در رثای حضرت فاطمه (س) سروده شده است را می خوانید:
*******
دیشب حسن(ع)اشـــــــک برادر پاک می کرد
حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد
دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گــــــریان
ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد
اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی
جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد
مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان
این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد
اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه
خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد
بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا
این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد
دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک
یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد
*******
تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد
آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد
زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر
نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی
گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت
گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل
از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر
بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر
مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت
*******
بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را
با گریه می بینم غروب آخرت را
من التماس لحظه های درد هستم
آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟
دست مرا بستند و پشتم را شکستند
می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟
حالا که روی پای من از حال رفتی
فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!
پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد
می دید اگر یک مشت از خاکسترت را
افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت
واکن دوباره چشمهای نوبرت را
بر زانوی تنهایی خود سر گذارم
وقتی ندارم بر سر زانو سرت را
*******
مـــــدینه شـــد گـُل یاسَت کجا نیلوفری
کدامین کوچه دارد داغ مـرگ مادری
مـــــدینه در کــــجاست، مــزار فاطمه
کـــجا گــــشـته خـــزان، بـهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه کوچه هایت بــوی زهرا می دهد
نشان از غربت شبهای مـولا می دهد
مـــــدینه در کــــجاست، مــزار فاطمه
کـــجـا گــشتـه خـــزان، بــهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مــدینه در کدامین کوچه زهرا را زدند
کجا در پیش طفلان یار مولا را زدند
مـــگر آنــجا علی، دو دستش بسته بود
کــه زهـــرا نـــالــه دلــش آهسته بود
فاطمه، فاطمه، فاطمه
سکوتت ای مدینه می زند بر جان شَرر
سخن بــا ما بگو از قصه دیوار و در
بـــــگو از غــــربت امـــــــیر المومنین
بـــگـو شــد فــاطـمـه کجا نقش زمین
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مـــــــدینه ای گـــــواهِ اشک پنهان علی
به دامانت نهان شد دستـه گلهای علی
مــــــــدینه کــــــــو بلال، بگوید تا اذان
شـــده وقـــت نــماز، پیمبر را بخوان
فاطمه، فاطمه، فاطمه
******
می روی اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا، لحظه های زندگانی خوب بود
ای تمام ماه ها خورشیدها در خانه ات
خانه ام با بودن تو کهکشانی خوب بود
شد سلامم بی جواب و فاطمه در غربتم
مایه ی آرامشم شد، همزبانی خوب بود
زندگی کردی کنارم، ساده و بی ادّعا
در کنارت خوردن یک قرص نانی، خوب بود
در غروب کوچه ها و در میان شعله ها
بر دفاع از حق حیدر پاسبانی خوب بود
خنده را از تو گرفته درد پهلوهای تو
خنده هایت فاطمه در این جوانی، خوب بود
******
فاطمیه اول غمهای ماست
فاطمیه موسم حزن وعزاست
فاطمیه ثلمه بر عالم بود
فاطمیه فصل غمهای خداست
فاطمیه قلبهای شیعیان
داغدار ظلمهای اشقیاست
ظلمهایی بر علی وفاطمه
ظلمها بر اهل بیت مصطفاست
فاطمیه بر مدار فاطمه ست
فاطمیه ماتم عظمای ماست
فاطمیه داستانی جانگداز
قصه سیلی واشک مجتباست
فاطمیه آتش کین پشت در
ضربه برپهلوی ناموس خداست
فاطمیه داستان غنچه ای است
ناشکفته در ره بابا فداست
فاطمیه قصه شیر است وبند
بستن دستان مولا مرتضاست
فاطمیه سوزش دلهای ما
بهر تشییعی که در غربت بپاست
فاطمیه اشکهای حیدری
در فراق فاطمه اندر خفاست
فاطمیه قصه ی بی مادریست
داستان گریه های بیصداست
فاطمیه یاد قبری مخفی است
قبر بانویی که دور از چشمهاست
فاطمیه ظلم بر آل علیست
فاطمیه کربلا را ابتداست
******
از خانه چارچوب درت را شکستهاند
باب الحوائج پدرت را شکستهاند
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت را شکستهاند
بازو و سینه، کتف و سرت درد می کند
هرجا که بوسه زد پدرت، را شکستهاند
ای مرغ عشق خانه حیدر کمی بــپـر
باور نمی کنم که پرت را شکستهاند
از طرز راه رفتن و قد هلالی ات
احساس می کنم کمرت را شکستهاند
ابری ضخیم سر زد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ چشم ترت را شکستهاند
دندانه های شانه پر از خون تازه شد
اصلاً بعید نیست، سرت را شکستهاند
با بستری کبود و پر از لاله های سرخ
آئینه های دور و برت را شکستهاند
زان آتشی که بر شجر طیبــه زدند
ثلثی ز شاخ و برگ و برت را شکستهاند
******
شمـع وجود فاطمـه سوسو گرفتـه است
شب با سکوت بغض علی خو گرفته است
آتـش گـرفت جـان علی با شرار آه
وقتی که از ولی خدا رو گرفته است
در دست ناتوان خودش بعد ماجرا
این بار چندم است كه جارو گرفته است
قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش
یک جـا بـرای غـربـت بـانو گـرفته است
حـتی وجـود میخ و در و تـازیـانـه ها
عطر و مشام از گل شب بو گرفته است
بـا ازدحـام مـوج مخـالف بیـا ببین
کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است
مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت
سـر در بغــل گـرفتــه و زانــو گـرفـته است
******
بوی خوش میآید اینجا، عود و عنبر سوخته؟
یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟
از چه خون میگرید این دیوار و در؟ یا رب مگر
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟
خانه وحی از مَلک یکباره شد در ازدحام
اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟
خانه زهراست اینجا، قتلگاه محسن است
آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته
سینه زهرا شکسته، چهرهاش نیلی شده
مرتضی، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته!
بر حریم عقل کل، دیوانهای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر سوخته
خیمهگاه کربلا را آتش از اینجا زدند
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته
گر نمیکرد اشک چشمانت «حسان» امداد من
میشد از آه من این اوراق دفتر، سوخته
******
بس که دل بی ماه رویت در دلِ شبها گریست
آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست
باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد
ای گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست
بارالها! بین دیوار و دری، آن شب چه شد؟
کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست
گشت خون آلوده چشم اختران آسمان
بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست
شد کویر تشنه سیراب ای فلک از بس علی
داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست
تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب علی
یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبی، یا گریست
شیر میدان شجاعت بود و یک دنیای صبر
من ندانم ای فلک با او چه کردی تا گریست
سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند
بس که از داغ تو خورشید «جهان آرا» گریست
*******
قصد داری بروی و بدنم میلرزد
مادر آینهها بی تو تنم میلرزد
گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن
به خدا بازوی خیبر شکنم میلرزد
بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟
چه شده غنچه ناز چمنم میلرزد
از همان روز که از کوچه غم برگشتی
تا بدین ساعت غربت،حسنم میلرزد
آن قدر لرزه به اندام علی افتاده
گوئیا بر تن من پیرهنم میلرزد
تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی
کوه بودم ولی امروز تنم میلرزد
نظر شما