روایتی از سنگ صبورهای زمانه/مادری که ۲ آلاله سرخ تقدیم اسلام کرد

مادران شهدا، سنگ صبورهای زمانه هستند که روزهای خود را به شوق وصال دیدن روی ستاره های سرخ خود سپری می کنند؛ «مریم حسینی شاهرخت» یکی از مادران فداکاری است که ۲ لاله سرخ به نام های «سیدابوطالب و سیدمصطفی» را از دیار چهارفصل زیرکوه تقدیم انقلاب کرده است.

 

خبرگزاری شبستان-استان خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم

 

انتخاب روز رحلت حضرت ام البنین(ع)، به عنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا، انتخاب مناسب و شایسته ای است که درخور تقدیر است؛ اگرچه بسیاری از همسران ائمه(ع) نیز، هم همسر و هم مادر شهیدند، اما هیچکدام از آنها در زمان شهادت فرزندانشان نبودند تا مثنوی شهادت فرزندشان را بسرایند و جرعه جرعه نوشیدن غم صبوری بر داغ فرزندشان را به جهانیان بیاموزند.

*نگاهی بر زندگی مادر ماه

بیان و شرح سرگذشت زندگانی ام البنین، بنا به ماجراها و پیشامدها و از همه مهم تر، امتحان های او توسط خدا، جهت اثبات خلوص نیت و درجه ولایتمدار بودن این شیرزن انقلابی که به حق اسوه و الگویی ممتاز برای مادران و همسران شهید ایران اسلامی به حساب می آید از همه نظر ارزشمند است.

 

فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر، معروف به وحید بن کلاب بن عامر بن صعصعه و مادرش لیلی دختر مالک بن جعفر بن کلاب، و عمویش لبید شاعر است.

 

فاطمه در دامان پر از مهر و عطوفت مادرش ـ ثمامه ـ رشد کرده و در اندک سالیانی به مرحله بلوغ رسید و با داشتن اندام رشید و صورت زیبا، نه تنها زبانزد خویشاوندان و هم قبیلگان گردید، بلکه به زودی آوازه و شهرت ذاتی و قبیله ای او، به گوش عالمان علم انساب  به خصوص عقیل بن ابوطالب که از نسب شناسان آن زمان میان اعراب بود، رسید.

 

دختر حزام کلابی در جوانی به سر می برد که از طرف عقیل برادر بزرگتر حضرت علی(ع) برای برادر خویش خواستگاری شد؛ چون علی(ع) پس از شهادت حضرت زهرا(س) و یتیم شدن فرزندان گرامی خود و مطابق با وصیت همسر، به سرپرستی فداکار و مهربان برای فرزندان و انیسی غمخوار و دردآشنا برای خود نیازمند بود.

 

ام البنین پس از ازدواج با علی(ع)، چونان همسری مهربان نسبت به شوهر مظلوم خویش اظهار وفاداری کرده و به او عشق می ورزید. وی محرم راز علی(ع)، در روزگار عزلت و گوشه نشینی مولا بود و سعی می کرد به قدری با فرزندان فاطمه(س) خوش رفتاری کرده و روی خوش نشان دهد که کودکان و نوجوانان علی(ع)، کمتر احساس یتیمی و بی مادری کرده، یا به واسطه خوش رفتاری او کمتر جای خالی مادرشان در خانه محسوس باشد.

 

ایشان در طول زندگی با مولای متقیان علی (ع) دارای چهار فرزند به نام های عباس، جعفر، عبد الله و عثمان شدند و فرزندان خود را در لحظات بحرانی، به یاری پسر فاطمه زهرا(س) فرا خواند تا حماسه کربلا را خلق کنند.

 

پس از حوادث خونین کربلا، روزها و شب ها خواب و خوراک ام البنین، شیون و گریه و زاری برای پسران از دست رفته اش بود. در همه حال افتخارش این بود که پسرانش در رکاب امام و به فرمان پسر پیامبر به شهادت رسیده اند. او یقین داشت برای این ایثار و از خودگذشتگی، فردای قیامت در مقابل پروردگار، رسول خدا، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا(س) روسفید و سربلند خواهد بود.

 

داستان زندگانی و حیات این شیرزن تاریخ تشیع و پیرو مخلص مکتب علوی، چهار سال و اندی پس از حادثه کربلا، در جمادی الثانی سال 64 هجری به پایان رسید و بدن مطهر ام الشهدای کربلا، در قبرستان بقیع و دور از پاره های تن خود آرمید.

 

*مادران شهدا؛ ذخائر عظیم ناشناخته

در تاریخ انقلاب اسلامی، مادران بسیاری هستند که به تاسی از حضرت ام البنین(ع) صبر و استقامت راپیشه کردند و به تربیت جوانانی نیرومند و با ایمان و ولایت مدار پرداختند که در تاریخ حماسه ساز شدند و کربلای دیگری را رقم زدند.

 

مادران، خواهران و همسران شهدا با الهام از رفتار شایستۀ ام البنین(ع) دیروز در حماسۀ دفاع مقدس و امروز در دفاع از حرم آل الله، از تقدیم جان عزیزانشان در راه ولایت لحظه ای دریغ نکردند و چنان در این راه صبوری و شکیبایی نشان دادند که قلم از به تصویر کشیدن عظمت آن عاجز و ناتوان است.

 

مادران شهدا ذخائر عظیم ناشناخته ای هستند که در سکوت زندگی خود را در کتار قاب های عکس فرزندان رشید خود زندگی می کنند و حامل پیام خون شهدا را به نسل های آینده هستند و نمی گذارند وصیت ستاره های سرخشان به فراموشی سپرده شود.

 

مادر شهید، ایثارگر است؛ چون مانند شهید از جان خویش، که همان فرزند عزیزش است، گذشته و رضایت الهی را برگزیده است؛ مادر شهید، نه از تمایلات نفسانی که حتی از تمایلات فطری و ودیعه الهی درون خویش گذر کرده و این است که مرتبتی چنین بلند مرتبه یافته است.

 

مادر شهید، سرباز ولایت است و زینب گونه، پاره های جان خویش را با دستان خویش راهی جبهه دفاع از دین و ولایت می کند و کشته معرکه جهاد اصغر نیست اما سرباز سرافراز معرکه جهاد اکبر شده و شهید زنده و مجاهد راه حق گردیده است.

*۲ فرزند شهیدم را با افتخار تقدیم انقلاب اسلامی کردم

حال وظیفه ای بر دوش ما قرار دارد تا با قلم خود دردها و دلتنگی های مادران شهدا را به گوش نسل های آینده برسانیم که چه اعتقادی باعث شد تا دسته گل خود را به میدان جنگ حق علیه باطل بفرستند و سال ها در بی خبری دفتر زندگی خود را ورق بزنند و حتی شکایتی از روزگار نداشته باشند که لحظه ای نمی توانند چشم به رخ زیبای ستاره سرخ خود بیاندازند؛حقیقتا این اعتقاد همان اعتقاد قلبی و ایمانی است که سبب می شود از دامن زن، مرد به معراج رسد.

 

«مریم حسینی شاهرخت» بانویی ۹۰ ساله است که در یکی از روستاهای دیار چهارفصل زیرکوه به نام اسفاد روزهای زندگی خود را در دلتنگی از ۲ فرزند شهیدش به نام های سیدابوطالب و سیدمصطفی اسماعیلی پشت سر می گذارد.

 

به سراغ مادر شهیدان اسماعیلی رفتیم؛ خانه اش در دل کوچه پس کوچه های اسفاد قرار داشت، خانه ای کوچک اما باصفا که بوی خاک و آب مشام انسان را نوازش می داد و باغچه کوچک زیبا در گوشه حیاط، این خانه را دلرباتر کرده است.

 

از پله های گلی و قدیمی خانه بالا می رویم، مادر شهیدان اسماعیلی به استقبالمان می آِید و در گوشه ای از خانه رو به روی عکس های سیدابوطالب و سیدمصطفی می نشینیم تا مادر نفسی تازه کند و از خاطرات فرزندان شهیدش برایمان قصه بگوید.

 

خانم حسینی می گوید که افتخار می کنم که فرزندانم در راه انقلاب اسلامی و امام راحل شهید شدند و هیچ وقت از نبودن آنان به خدا شکایت نکردم و اگر زمان به عقب برگردد باز هم فرزندانم را برای دفاع از انقلاب به جنگ می فرستم.

 

*ارادت قلبی سیدابوطالب به امام راحل

خانم حسینی در خصوص فرزند شهیدش سیدابوطالب اسماعیلی اسفاد عنوان می کند که سیدابوطالب در ۲۰ بهمن ۱۳۴۱ به دنیا آمد و یک پسر خوش اخلاق و مهربان بود و تا ابتدایی بیشتر درس نخواند چرا که دوره راهنمایی در روستا وجود نداشت و به کمک پدرش در کشاورزی آمد.

 

وی ادامه می دهد: سیدابوطالب دوره آموزشی خدمت خود را در شهرستان زابل به اتمام رساند و حدود یکسال در کمیته انقلاب اسلامی در منطقه مرزی شاهرخت مشغول به کار شد و پس از ازدواج به روستا برگشت.

 

خانم حسینی می گوید که سید ابوطالب اراده خاصی به نظام و امام راحل داشت و نمی توانست دست روی دست بگذارد و می گفت که مادر اجازه دهید تا به میدان جنگ بروم و امام (ره) را همراهی کنم و پشت ایشان را خالی نگذارم و من و پدرش با رضایت قلبی اجازه دادیم تا به جبهه برود.

 

وی می افزاید: سیدابوطالب برای اولین بار سی اُم تیرماه ۶۴ به جبهه اعزام شد در حالی که هنوز فرزندش چهارماه بیشتر نداشت و دو ماه بعد از تاریخ اعزام در ۱۹ شهریور به شهادت رسید و پیکرش مفقودالاثر شد و ما تا ۱۰ سال نتوانستیم پیکر عزیزش را در آغوش بگیریم.

 

خانم حسینی در ادامه بیان می کند که پسر بزرگم همراه با سیدابوطالب در جبهه بوده است و هنگام عملیات در منطقه اشنویه فرزند بزرگم مجروح می شود و خبر شهادت سیدابوطالب را نیروهای کمیته به گوش ما می رسانند و هیچ وقت شکایتی نداشته ام و گفتم خدایا فرزندم را از من بپذیر.

 

در حالی که گوشه چشمش نمناک شده است و بغضی در گلو دارد می گوید: هیچ وقت سیدابوطالب را مجبور به رفتن به جبهه نکردیم و خودش دوست داشت که در راه دفاع از حق قدم بگذارد و ما هم از صمیم قلب دوست داشتیم تا به انقلاب اسلامی کمک کنیم.

 

وی در خصوص وصیت شهید سیدابوطالب اسماعیلی اسفاد عنوان می کند که در وصیت نامه اش گفته که تا آخرین قطره خونم از انقلاب دفاع می کنم و اگر تکه تکه ام کنند اگر مرا بسوزانند و به خاکستر تبدیل شوم اگر در میدان آتش باشم ذره های خاکسترم صدا میزنند الله اکبر خمینی رهبر.

 

 

*سیدمصطفی؛شهید طلبه ای که به دفاع از دین پرداخت

خانم حسینی در خصوص دیگر فرزند شهیدش می گوید: سیدمصطفی اول فروردین ۵۰ به دنیا آمد و بعد از اتمام دوره راهنمایی تصمیم گرفت تا طلبه شود و در مدرس علمیه شهرستان قاین ثبت نام کرد و در مسجد جامع شهر همیشه حضور فعالی داشت و عضو بسیج بود.

 

این مادر شهید در حالی که لبخندی دوست داشتنی بر لب دارد گویی خاطره ای در ذهنش تداعی کرده است می گوید که سیدمصطفی خیلی دوست داشت تا به جبهه برود و به خاطر سن کمش اجازه نمی دادند و سیدمصطفی شناسنامه خود را دو سال تغییر داد و سبب شد تا به جبهه برود.

 

وی ادامه می دهد: ۲ مرحله سیدمصطفی به جبهه اعزام شد و در اعزام دوم هنوز بیست روز از حضورش در جبهه نگذشته بود که یکم مرداد ۶۵ در جزیره مجنون به شهادت رسید.

 

قطرات اشک گونه مادر شهیدان اسماعیلی را خیس می کند و به یاد لحظه دیدار با فرزند شهیدش می افتد و می گوید: وقتی که پیکرش را آوردند با فرزند بزرگم به سردخانه شهرستان قاین رفتیم و سرش سالم بود اما قلب و بدنش را ترکش ها پر کرده و دو تا دستش از مچ قطع شده بود و می گفتند که بعد از سه روز توانستند پیکرش را باز گردانند.

 

*هیچ طلبی از انقلاب اسلامی و دولت ندارم و نخواهم داشت

خانم حسینی با بیان اینکه بیش از ۳۰ سال است که فرزندانم به شهادت رسیده اند، می افزاید: طی این مدت هیچ وقت درخواستی از مسئولان نداشته ام و از صمیم قلب راضی هستم که فرزندانم در دفاع از اسلام به شهادت رسیده اند و امیدوارم خداوند و امام راحل از ما راضی باشد.

 

وی ادامه می دهد: هیچ وقت از دولت و انقلاب طلبکار نبوده ام و امیدواریم انقلاب اسلامی همیشه پایدار بماند و اگر فرزند دیگری هم می داشتم باز هم به جبهه اعزام می کردم.

 

مادر شهیدان اسماعیلی اسفاد در پایان عنوان می کند: خدا شاهد است که هیچ وقت شکایتی و طلبی نداشته ام و امیدوارم خداوند ما را از آخرت غافل نکند و این دنیا تمام شدنی است و باید به فکر آخرت خود باشیم.

 

 

 

کد خبر 1244586

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha