به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، - سمیه مظاهری: "کربلای 5" داستان ایستادگی و مقاومت است؛ نبردی سخت و عملیاتی بزرگ که توانست از تلخی تراژدی "کربلای 4 " بکاهد. این عملیات 19 دی 1365 در منطقه شلمچه انجام شد که از نظر استراتژیکی، مهمترین منطقه نظامی در شرق بصره به شمار میرفت.
عراق در شلمچه موانع و مواضع مستحکمی ایجاد کرده بود؛ از تلههای خورشیدی گرفته تا میدانهای مین و سیم خاردارهای سفرهای و حلقوی. همه منطقه را هم پر از آب کرده بود و عبور از منطقه با این مواضع، بسیار سخت و از نظر کارشناسان نظامی محال بود.
با این حال رزمندگان توانستند با تلاش فراوان پیروز شوند و فتح بزرگ "کربلای 5 " رقم خورد. گردانهای متعددی در این پیروزی سهیم بودند که در این بین، نقش لشکر 16 قدس استان گیلان فراموش ناشدنی است.
گردانهای لشکر گیلان توانستند با تلاش بسیار، جزیره بوارین را فتح کرده و با استقامتی طولانی آن را حفظ کنند؛ حماسهای که کتاب "گیل مانا" به قلم سیده نساء هاشمیان سیگارودی بخشی از آن را روایت کرده است.
هاشمیان در این کتاب، خاطرات سردار شهید محمدعلی حقبین، فرمانده لشکر عملیاتی گیلان از حضور در مناطق عملیاتی هشت سال جنگ تحمیلی تا همراهی با سپهبد شهید قاسم سلیمانی در رویارویی با گروههای تکفیری و شکست محاصره دو شهر شیعه نشین سوریه را روایت کرده است.
روایت فتح کربلای 5 بخشی از کتاب "گیل مانا" است که سردار حق بین در آن از نقش گردان کمیل لشکر 16 قدس گیلان و فرمانده دلاورش، شهید محمد اصغری خواه فتیده میگوید.
شهید اصغری خواه(همسر سیده نسا هاشمیان، نویسنده کتاب) متولد 1340 در یکی از روستاهای شهرستان لنگرود استان گیلان بود که از جوانی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او سال 1359 با سیده نسا که آن روزها طلبه بود و در سپاه هم فعالیت میکرد؛ ازدواج کرد.
او در مناطق مختلف جنگی حضور داشت؛ در کربلای 2 به شدت مجروح شد، اما پس از درمان باز به جبهه شتافت تا اینکه 9 فروردین 1367 در عملیات "والفجر 10" به شهادت رسید و پیکر پاکش در منطقه ماند و مهر 1369 رجعت کرد.
سردار حق بین، دوست و همرزم محمد اصغری خواه در بسیاری از عملیاتها با او همراه بود و نقش معاونت گردان کمیل را برعهده داشت؛ ضمن اینکه داماد خانواده اصغری خواه هم بود.
او در کربلای 5 از حضور حماسی و مقاومت گردان کمیل میگوید؛ آنجا که کار تا اندازهای سخت شد که حتی به جنگ تن به تن هم کشید، اما رزمندگان از پا نایستادند. در خاطرات سردار حق بین، جانباز شیمیایی که فروردین 1399 بر اثر بیماری کرونا درگذشت؛ درباره لحظههای سخت کربلای 5 آمده است: «گره کار حد فاصل جزیرههای بوارین و دوعیجی بود؛ همان سه راهی که این دو جزیره را به هم وصل میکرد.
محل استقرار ما فوق العاده خطرناک و پیچیده شده بود؛ یعنی به شکل نعل اسبی در محاصره قرار داشتیم. دو طرف ما آب بود و به طور مستقیم تهدید نمیشدیم، اما خطرات خاص خود را داشت و باید این دو منطقه را حفظ میکردیم.
فشار مضاعف بر نیروهای گردان وارد میشد و دشمن هر لحظه عرصه را بر ما تنگتر میکرد. از دو طرف در دید دشمن بودیم و فاصله رودخانههای اروند کبیر و صغیر به اندازهای بود که از آن طرف رودخانهها به وسیه سلاح سبک دشمن هم مورد هدف قرار میگرفتیم.
تا اینجای کار تعدادی زیادی از نیروهای ما مجروح و شهید شده و سه نفر از فرماندهان به نام هادی، احمد و سلیمان هم از دور خارج شده بودند. سردار همدانی(فرمانده وقت لشکر گیلان) به محمد(شهید اصغری خواه، فرمانده گردان کمیل) گفت: «شما کار بزرگی انجام دادید؛ حیف است بوارین را به دشمن پس بدهید»، اما وقتی دید که ما از سه طرف در محاصرهایم؛ تصمیم گرفت به قرارگاه رفته و شرایط را توضیح دهد تا اگر اجازه دادند؛ عقب نشینی کنیم.
نزدیک صبح بود که با محمد تماس گرفت و گفت: «به هر شکل ممکن تا روشن شدن هوا، مقاومت کرده و جزیره را حفظ کنید چون معلوم نیست؛ فردا شب بتوانید دوباره آن را تصرف کنید»
نزدیک ساعت 7 صبح دشمن برای بازپس گیری جزیره در یک جناح بر ما فشار زیادی وارد کرد؛ آنجا متوجه شدیم یکی از گروهانها شروع به عقب نشینی اجباری کرده است. محمد با شتاب خودش را به آنها رساند و فریاد زد: «دستور دادند که به هر قیمتی هست بمانیم؛ برادرا این یک تکلیف است؛ باید مقاومت کنید حتی اگر همه ما شهید شویم؛ این لحظه، لحظه امتحان است؛ یا همه ما اینجا دفن میشویم یا دشمن را اینجا دفن میکنیم.»
نفسها در سینه حبس و صحنه، عاشورایی شده بود؛ شهدا و مجروحان در معرکه جنگ افتاده بودند. برخی بدنها تکه تکه، یکی دل و رودهاش بیرون بود؛ یکی فریاد میزد؛ یکی در حال جان دادن بود؛ با این حال همه گوش به فرمان محمد بودند چون به عنوان فرماندهای شجاع و با تدبیر قبولش داشتند.
به فرماندهان گروهانها و دستهها دستور داد که نیروهای غیر ضروری داخل سنگرها بروند و تنها نگهبانها بیرون باشند. بقیه نیروها در سنگرهای اجتماعی آماده باشند و هر وقت دشمن پاتک کرد به سنگرهای نگهبانی رفته و هر وقت عقب رفت؛ دوباره به سنگر برگردند.
با این طرح تلفات ما کمتر شد. با هیجان و کوبنده از ایستادگی و مقاومت حرف میزد؛ همه مجذوب کلام نافذش بودند. نیروها جانی تازه گرفتند و تکبیر گفتند. بچهها تکبیرگویان به دژ محکمی در برابر دشمن تبدیل شدند.»
از راست: سردار شهید حق بین -سردار شهید اصغری خواه
نظر شما