یادواره نخستین شهید روحانی کهگیلویه و بویراحمد در دهدشت برگزار می شود

یادواره شهید «سیدعلی نورالدینی» نخستین شهید روحانی انقلاب اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد در شهر دهدشت برگزار می‌ شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یاسوج، همزمان با نهمین روز از ایام الله دهه مبارک فجر، یادواره روحانی شهید حجت الاسلام «سیدعلی نورالدینی» در شهر دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه برگزار می شود.

 

این یادواره به همت واحد فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران و همچنین ناحیه مقاومت بسیج شهرستان کهگیلویه روز چهارشنبه، ۱۹ بهمن ماه ساعت ۱۰ صبح در حوزه علمیه خواهران دهدشت برگزار می شود.

 

شهید سید علی نورالدینی از طایفه سادات امامزاده نورالدین(ع)_ ایل دشمن زیاری در جوار این امامزاده با برکت در حومه شهرستان دهدشت در سال۱۳۳۲در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود.

 

عشق به ساحت امیرالمومنین علی(ع) باعث شد که نام فرزند عزیزشان را علی بگذارند.

 

دوران رشد و نمو اولیه زندگی خود را در حال و هوای زندگی عشایری سپری نمود. سادات مذکور که در محل زادگاه شهید حدود سیصد خانوار بودند که بر اثر بی توجهی رژیم منحوس و منحط پهلوی به مناطق عشایر در سن یازده سالگی راهی دبستان شد که دبستان یاد شده در هفت کیلومتری زادگاه شهید بود.

 

حدود ۲ کیلومتر آن سربالایی تندی بود و شهید با علاقه فراوانی که به علم داشت همه زحمت را با شوق نادیده می گرفت و با شور و اشتیاق وافری مدرک ششم ابتدائی را در آخر سال ۱۳۴۸گرفت.

 

وی چون عشق و علاقه زیادی به دین مقدس اسلام داشت به اطاعت از فرامین اجدادش (اطلبواالعلم من المهد الی الحد) راهی حوزه علیمه شهرستان بهبهان شد و در آن زمان حوزه علمیه کهن بهبهان همچون دیگر حوزه های علمیه شیعه از پویایی و شور و نشاط خاصی برخوردار بود. لذا سیدعلی در این حوزه مقدس بنا به ارشاد اساتید و معلمین اخلاق سالهای نوجوانی را همراه تهذیب نفس و تحصیل علم به جوانی رساند.

 

وی طلبه ای فعال، مهذب و سختکوش بارآمد. هماهنگ با درس به آرستن جان به زیورهای اخلاص پرداخت دوری از گناه وجه همت این سلاله رسول (ص) بود.

 

اخلاص و پاکی نیت از همان اوان طلبگی در اعمال و رفتار این جوان وارسته متبلور بود و این دانشجوی مکتب امام صادق (ع) با نماز شب انس و الفت تماشایی داشت و از عبادات شبانه لذت می برد که در آنجا مورد توجه مرحوم شهید بخردیان که اساتید حوزه علمیه بهبهان بود، قرار گرفت و در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲ که امتحان داد با معدل ۱۷/۴۶هفده و چهل و شش صدم مشمول جایزه گردید.

 

شهید نورالدینی از نظر اخلاق به گونه ای بود که با هر کس که نشست و برخاست داشت، مجذوب وی می شد، زیرا خوش‌خلق و خوش‌رفتار بود، همیشه این سخن امیرالمؤمنین ورد زبانش بود: «ولایمکن الفرار من حکومتک و لاتی الامور الیک الشکور» و همیشه به رفقایش توصیه می نمود که به موقع نماز بخوانید، اهمیت به درس بدهید و مستحبات را ترک نکنید.

 

وقتی مرحوم پدرشان نسبت به وضع زندگی صحبت نمود که یک مقدار تلاش برای زندگیت کن، وی در جواب می گفت: پدر چیزی که انسان را از یاد خدا باز می دارد به چه درد انسان می خورد،به خدا هم همین زیاد ماست، اگر بخواهیم زندگی پیامبران را با خودمان مقایسه کنیم.

 

از نظر مبارزاتی شهید نورالدینی همیشه و در هرجا تظاهرات به پا می شد عضوی از آن افراد و در جلوی جمعیت بود و به نوکران و جیره خواران شاه آمریکایی و آمریکای جنایتکار لعن و نفرین می نمود و مرگ بر آنها می گفت.

 

در محرم سال ۵۷ که نهضت اسلامی ایران به رهبری زعیم عالیقدر علم تشیع نایب الامام مرحوم امام خمینی قدس الله روحه به اوج اعلا رسیده و پایه رژیم خون آشام شاه مخلوع به لرزه افتاده بود، توسط گروه حزب الله اعلامیه با حلول ماه محرم رهبر انقلاب رسید و مرحوم امام سفارش زیادی فرموده بودند که طلبه ها به شهرستان‌ها و دهات بروند و جنایت این پدر و پسر را که به مردم و اسلام روا داشته اند، افشا نمایند و مردم را روشن کنند که در مملکت ما چه می‌گذرد.

 

در محرم ۱۳۵۷ که امام به همه روحانیون فرمان داد تا در وعظ و تبلیغ خویش مردم را با فلسفه شهادت حضرت اباعبدالحسین (ع) و جنایات رژیم آشنا کنند، وی به روستاهای اطراف بهبهان رفت و بی محابا و شجاعانه به افشای چهره رژیم پرداخت.

 

در موقع برگشت در کنار پاسگاه ژاندارمری که سر راه‌مان بود شعار «مرگ بر شاه» را سر می‌دادیم. سرباز نگهبانی که بالای پاسگاه بود پایین رفت بنده به شهید گفتم سرباز حتماً جریان شعار گفتن خودمان را به رئیس پاسگاه می گوید، اگر رئیس پاسگاه فرستاد برای خودمان تکلیف چیست؟ پیشنهادش این بود همین که رئیس پاسگاه رسید او را خلع سلاح کنیم و بکشیم، چون در واقع خیلی ناراحت بودیم برای اینکه تازه از رادیو شنیده بودیم که آیت الله نوری را شهید نمودند.

 

ظهر بود که پیاده شدیم برای ناهار یک سرباز آمد و با لحن تندی گفت رئیس پاسگاه گفت سادات نورالدینی بیایند پاسگاه ابتدا شهید نوالدینی گفت: برو به او بگو ما نمی آییم چون دعوایی نکردیم که کسی از دستمان شاکی باشد سرباز گفت: اتفاقاً رئیس پاسگاه از دستتان شاکی است! شهید گفت: چرا؟ سرباز گفت: برای اینکه توهین به شاه کردید. شهید گفت: همه مردم مرگ بر شاه گفتند ما هم گفتیم، برو رئیس پاسگاه غلط کرد. سرباز توهین نمود شهید نورالدینی همچون شیری خشمگین شد دست بر چوبی برد و بر سر سرباز آمریکا فشرد.
گفت‌ای بی معرفت این شاه خائن جانی است
رهبر کل جهان روح خدا خمینی است

خلاصه سرباز کتک خورد فریاد زد که سادات مرا کشتند به دادم برسید. رئیس پاسگاه با حالت خشن و در حالی که از بالای تپه دوان دوان سرازیر شد و به طرف ما می آمد و یوزی را مسلح نموده بود، داد می زد آزادم بگذارید می خواهم این‌ها را بکشم.

 

مردم در بین آمدند و جریان را از ما سوال نمودند، رئیس پاسگاه گفت چرا سربازم را کتک زدید شهید گفت چرا سرباز را بدون قانون فرستادی ؟ (ناگفته نماند که رئیس پاسگاه هیچ کس را نمی گذاشت نزدیک خود برود و هنگامی‌که ما به طرف او می رفتیم با آنکه او مسلح بود ولی عقب عقب می رفت و از نزدیک شدن ما می ترسید) به هر صورت رئیس پاسگاه گفت: دستور دارم که هر کس توهین به شاه کند او را بگیرم. شهید گفت از کی دستور داری. گفت از مقام بالا (شاه) در همان حال شهید گفت: با هم بگویید مرگ بر شاه. و صدای مرگ بر شاه بلند شد. رئیس پاسگاه سرباز را تهدید کرد که جریان را به گروهان مخابره نماید چون رئیس پاسگاه از سادات می ترسید من هم به طرف محل روانه شده و او را تهدید نمودم مردم میانجگری کردند و رئیس پاسگاه را به صلح ترغیب نمودند.

 

خاطره دوم :
-

یک روز استادمان مرحوم شهید عبدالکریم بخردیان اعلام کرد که می خواهم به گچساران بروم و به پشتیبانی از مردم، کارکنان شرکت نفت را که در آن روز دست به اعتصاب زده بودند را تشویق و با آنها راهپیمایی راه بیندازیم به عنوان شوخی گفت در شهرستان گچساران امامزاده نیست دو نفر سید همراه من بیاید شاید آنجا شهید شوند، نخستین کسی که اعلان همراهی نمود شهید نورالدینی بود و بنده هم همراهشان بودم.

 

شهید نورالدینی خیلی باوفا بود، وقتی که شهید بخردیان سخنرانی داشت در بین جمعیت موجی ایجاد شد و استاد از چشم ما ناپدید شد، چون در بین سخنرانی پیام رهبر فقیه مان پخش شد مردم را متفرق نمود.

 

به هر صورت شهید به من گفت فلانی اگر آقا را بردند خودمان با چه رویی برگردیم، داشتیم اظهار نظر می کردیم که چکار کنیم استاد کسی را دنبال ما فرستاده بود.

 

با چنین روحیه ای شجاع و متهوری، در آن سال های هولناک او بی محابا علیه دستگاه و سردمدارانش فریاد می کشید.

 

می‌توان او را یکی از بنیان‌گذاران تظاهرات بهبهان دانست در همه تظاهرات و راهپیمایی ها نقش فعال و موثری داشت.

 

در محرم سال ۵۸گروهی از روحانیون برای تبلیغ به منطقه کهگیلویه رفته بود؛ به وسیله مزدوران دربار خوانین خائن وابسته دستگیر شد ولی توانست از حصار مأمورین بگریزد و خود را به بهبهان برساند.

 

تا وقتی که شهید نورالدینی شهید شد تظاهراتی نبود که در آن شرکت نکرده باشد و سرانجام در روز ۲۸ محرم روز جمعه ساعت ۵/۱۰ در حالی که جلوی دژخیمان رژیم یکی از بچه ها به ضرب گلوله افتاد و به سر سپردگان نهیب زد که چرا به خاطر یک نفر مردم را از بین می برید؟ او نوکر بیگانه است و مرگ بر شاه و اربابانش می گفت که به فیض عظمای شهادت نائل آمد و بدن پاکش را با هزار زحمت شبانه از رژیم گرفتیم.

 

خون پاک او که به دریای جوشان خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین(ع) متصل شده بود در رگهای جوانان برومند آن سامان جاری شد و نخستین شهید شهرستان کهگیلویه (شهر دهدشت) بر فراز دستان غیرت و دیانت تشییع شد، جسم او را به خاک و یادش به دلها سپرده شد.

از شهید نورالدینی یک دختر به جا مانده که در آن دوران یک سال بیشتر نداشت.

 

 

 

کد خبر 1251046

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha