یاداشت اختصاصی / تأثیر انقلاب اسلامی بر نظریه پردازی انقلاب

نظریه پردازان تحلیل های بسیاری برعلت انقلاب اسلامی ایران داشتند، اما نتیجه این تحلیل‌ها این بود که رهیافت ساختارگرایانه و نقش رهبری و رهیافت فرهنگی درانقلاب اسلامی ایران تاثیر داشته و این انقلاب از روی آگاهی بوده است.

خبرگزاری شبستان، جهان اسلام، دکتر سید علی موسوی تبار، کارشناس مسایل بین المللی در یادداشتی اختصاصی که در اختیار خبرگزاری شبستان قرار داده است، به بررسی تاثیر انقلاب اسلامی بر نظریه پردازی انقلاب پرداخته است، مشروح آن را در متن زیر می خوانید:

 

كلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه به واسطه اثر بزرگ كپرنیك در علوم طبیعى از اهمیت خاصى برخوردار شد. واژه انقلاب در معنای سیاسی آن كه معادل Revolution است، كاربرد جدیدی دارد.  در ابتدا این واژه برای حركت دورانی اجرام آسمانی و گردش ستاره ها به دور كره زمین به كار میرفت. انقلاب 1668 در انگلستان كه منجر به تسلط پارلمان بر مقام سلطنت گردید، باعث شد كه لفظ انقلاب وارد زبان سیاست شود.

 

مفهوم انقلاب مانند بسیاری از پدیده های اجتماعی دیگر دارای تعریف واحد و متفق میان همه نیست. شاید به تعداد اندیشمندانی كه درباره آن به بحث پرداخته اند، از انقلاب تعریف ارائه شده است. تعاریفی را كه از انقلاب ارائه شده است، می‌توان درسه دسته جای داد: گروهی از تعاریف، انقلاب را بر اساس نیات انقلابیون تعریف كرده اند. گروه دوم، انقلاب را بر اساس نتایج و پیامدهای آن شناسایی كرده اند و از نظر گروه سه، انقلاب به عنوان یك فرایند، مورد بررسی و تعریف قرار گرفته است.

 

شهید مطهری نیز معتقد است انقلاب نوعی عصیان و طغیان علیه نظم موجود و وضع حاكم به منظور برقراری نظمی مطلوب است. پیروزی انقلاب اسلامی در دو دهه پایانی قرن بیستم میلادی، ضمن ایجاد دگرگونی عمده و اساسی داخلی، تحولات مهم و بعضاً سرنوشت سازی در جامعه جهانی به وجود آورد. و ازآنرو كه این انقلاب نه فقط انقلاب تنها، كه انقلاب فكرها و اندیشه ها نیز بود، علاوه بر بازتاب ها و تأثیرات عینی و عملی متعددی كه بر جامعه جهانی و روند تحولات آن بر جای گذاشت، در بعد فكری و نظری نیز آن را به دگرگونی عمیقی واداشت.

 

سقوط ناگهانی رژیم شاه و آغاز نهضت انقلابی ایران بین سالهای 1977 تا 1979 ،برای ناظران خارجی، اعم از دوستان شاه، روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی، پدیدهای كاملاً خلاف قاعده و طبیعت به شمار می آمد.

 

نظریات انقلاب و نظریه های تحلیل آن، از نفوذناپذیرترین عرصه های نظریات و نظریه های علوم اجتماعی بودند كه با وقوع انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیاری گرفتند. پیروزی این انقلاب زمینه مناسبی برای آزمون نظریات انقلاب و تعدیل آنها به شمار می آید، همچنان كه بستر مناسبی را برای طرح نظریات و دیدگاه های جدید فراهم آورد; به گونه ای كه امروز، با طیف متنوعی از دیدگاهها و نظریات درزمینه انقلاب مواجه هستیم كه از دگرگونی انقلابی در ایران تأثیر پذیرفته اند.

 

 این نظریه پردازان در برخورد با یك تحول انقلابی، نخست درصدد برمی آیند تا ضمن تطبیق نظریه های خود با آن پدیده به تحلیل آن بپردازند. اگر یك نظریه در تحلیل كامیاب بود، آن تحول به منزله یكی از مؤیدات نظریه محسوب می‌گردد، اما چنانچه قادر به تحلیل و تبیین آن پدیده نبود، آن انقلاب به صورت یكی از مبطل های نظریه درآمده، چاره اندیشی آغاز می شود. این چاره اندیشی، كه عمدتاً با رفو كردن پیاپی و ترمیم های مناسب و تبصره های الحاقی صورت می گیرد تا توانایی را به نظریه بازگرداند، گاه تاآنجا پیش می‌رود كه می‌توان از آن به انقلاب در نظریه ها تعبیر نمود.

 

انقلاب در نظریه ها هنگامی رخ می دهد كه این تبصره های الحاقی چنان افزون شوند كه از اصل نظریه فربه تر گشته و یا دیگر نتوانند گرهی از كار فروبسته آن بگشایند. ناگفته نماند كه برخی از این مؤلفه ها و شاخص ها اختصاص به تأثیرگذاری بر نظریه های انقلاب نداشتند، بلكه به طوركلی نظریات علوم اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دادند.

 

در میان مواردی كه نظریه های انقلاب را متأثر ساختند نیز دو گونه مؤلفه و شاخص مشاهده میشود: 1 .مؤلفه هایی كه تا آن زمان در نظریه های انقلاب لحاظ نشده بودند و نظریه پردازان، آنها را در ذات انقلاب های جهان می دیدند. نظریه های انقلاب عمدتاً با بررسی تطبیقی انقلاب های جهان ، ازجمله انقلاب ایران، آنها را از گونه انقلاب هایی نظیر انقلاب فرانسه، روسیه و چین تمایز می‌بخشد و درواقع، كمتر به موارد منحصربه فرد انقلاب ایران توجه دارد. 2 .مؤلفه هایی كه نه تنها در انقلاب هایی همچون فرانسه، چین و روسیه یافت نمی‌شوند، بلكه در انقلاب های جهان نیز نظیر آنها را نمی‌توان یافت و منحصر به انقلاب اسلامی می‌باشند.

 

وقوع غیر منتظره انقلاب اسلامی شوك مهمی به جامعه شناسان انقلاب و نظریه پردازان آن وارد كرد.مثلا «اسپوزیتو» می نویسد: نحوه وقوع انقلاب شگفتی همگان را برانگیخت. سیاست بازان و پژوهشگران تلاش كردند تا وضعیت بی اندازه سیال و پیچیده ای را دریابند كه بر بخش های وسیعی از جهان اثر گذارده است.هرچند كه نتیجه چنین تلاشی،غالبا ساده سازی این واقعیت پیچیده بوده است.

 

علل، چگونگی و پیامدهای وقوع انقلاب اسلامی ایران از ابعاد گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. دراین بین تطبیق و بررسی انقلاب اسلامی ایران با نظریه انقلاب حائز اهمیت هست.این نوشته در پی پاسخ به این پرسش است كه تأثیر انقلاب اسلامی در تغییر نظریه های انقلاب نظریه پردازان غربی و اساساً نظر اندیشمندان درباره انقلاب اسلامی ایران چیست؟ پیشینه نظریه پردازی درباره انقلاب را تا زمان ارسطو می‌توان امتداد داد؛ اما قرن بیستم چه از نظر تعداد انقلاب هایی كه در آن اتفاق افتاده و چه از نظر تعدد نظریه های انقلاب كه از سوی اندیشمندان علوم اجتماعی مطرح شده اند، در مقایسه با قرون پیشین كاملا ممتاز است.

 

در زمینه انواع نظریه های انقلاب، در قرن بیستم تقسیم بندی های متفاوتی ارائه شده است. برای مثال «جك گلدستون» تلاش‌هایی را كه برای توضیح ماهیت و ریشه انقلاب ها انجام گرفته، در سه نسل متفاوت جای داده است:  نسل اول، مطالعات نظریه پردازان انقلاب و دانشمندان علوم اجتماعی را طی سالهای 1940ـ1900 میلادی شامل می‌شود. این دسته از مطالعات كه تحت عنوان «تاریخ طبیعی انقلاب ها» مطرح اند، بیشتر تلاش كرده اند الگوی واقعی را كه در فرایند تحول انقلابی روی می‌دهد، «توصیف» كنند. تحلیل های نویسندگان این دوره در كنار فقدان شالودهای نظری، ادعای مشخص و صریحی را در زمینه علت و نیز زمان به وجودآمدن وضعیت انقلابی مطرح نمی‌كردند و در خصوص علل انقلاب عموما مجموعه ای پراكنده و التقاطی را از عوامل گوناگون، بدون اینكه آنها را در چارچوب نظر مشخصی قرار دهند، ذكر می‌كردند. لوبون، الوود، سوروكین، لیفورد ادواردز، جرج پیتی و كرین برینتون، از جمله مهمترین نظریه پردازان نسل اول به شمار می‌روند.

 

 نسل دوم نظریه پردازان انقلاب كه تقریبا بین سالهای 1975ـ1940 میلادی ظهور كرده اند، از توصیف صرف فرایند انقلاب فراتر رفته و تلاش كرده اند توضیح دهند كه چرا و چه زمان انقلاب روی می دهد. نویسندگان این دوره نظریه های مختلف روانشناسی، جامعه شناسی و علم سیاست را برای تبیین انقلاب ها به كار بردند. آنها تلاش كردند تا نظریه های مشخصی را در مورد علت و زمان برآمدن وضعیت انقلابی به دست دهند. تحلیل های مبتنی بر نظریه های روانشناختی(ناكامی ـ پرخاشخویی)، تحلیل های مبتنی بر نظریه های جامعه شناختی(ساختاری ـ كاركردی) و تحلیل های مبتنی بر علم سیاست (نظریه تكثرگرا و منازعه گروه های ذینفع) از جمله این تحلیل ها هستند. دیدگاه های گار، اسملسر، چالمرز جانسون، جیمز دیویس، ساموئل هانتینگتون و چارلز تیلی در چارچوب نسل دوم نظریات انقلاب جای می‌گیرند.

 

 نسل سوم كه از دهه 1970 به بعد مطرح شدند، بیشتر ساختگرا هستند و نقطه تمركز تحلیل خود را بر فشارهای بین المللی، جامعه دهقانی، نیروهای نظامی و رفتار نخبگان قرار داده اند. رهیافت عمومی در تحلیل های این نویسندگان از دو جهت با نظریه پردازان پیشین متفاوت است: اول آنكه كاملا بر پایه شواهد تاریخی بنا شده اند؛ دوم آنكه نظریه پردازان نسل سوم، كلینگرتر هستند؛ بدین معنا كه علاوه بر بررسی علل بروز انقلاب های اجتماعی، در پی تبیین بروندادهای گوناگون انقلاب‌ها نیز می باشند. آیزنشتات، پایژ، تریمبرگر و اسكاچپل از مهمترین نظریه پردازان این نسل هستند.

 

در نوشته های مدرن انقلاب‌ها كه به طور عمده در اواسط قرن بیستم و به طور خاص در دهه های پنجاه و شصت این قرن شكل یافته و در دهه ی هفتاد به تكامل می رسد، به تدریج با وارد شدن رشته‌های مختلف علوم اجتماعی در بحث انقلاب منابع و ماخذ سیاسی معاصر در این زمینه بسیار غنی می گردد. نتیجه ی تطور و تكامل این منابع و ماخذ تولد پنج رهیافت عمده در نظریات انقلاب است كه البته برخی از آن ها در درون خود اندیشمندان گوناگونی با رویكردهای متفاوتی را نیز جای می دهد.این پنج رهیافت عبارت از رهیافت جامعه شناسی؛رهیافت اقتصادی؛رهیافت روان شناسانه؛رهیافته سیاسی؛رهیافت تركیبی است.

 

با انقلاب اسلامی ایران رهیافت جدیدی پدید آمد به نام نقش فرهنگ و ایدیولوژی یا رهیافت فرهنگی. انقلاب جمهوری اسلامی ایران در سال 1357 به رهبری و هدایت امام خمینی(ره) باعث شد مدل و تئوری جدیدی در نظریه های انقلاب در دنیا به وجود بیایید. آنچه در نخستین نگاه به اظهار نظرها و تحلیل ها به ذهن متبادر می شود این است كه به نظر متخصصین، انقلاب اسلامی ایران قطعا انقلابی محصور در مرزهای خود نیست، بلكه برعكس انقلابی است با تاثیرات و بازسازی جهانی.

 

به طور كلی چهار عامل عمده برای وقوع انقلاب در یك جامعه لازم است كه معمولاً در هر انقلابی دیده می شود: .1نارضایتی عمیق از شرایط موجود. .2گسترش و پذیرش اندیشه یا اندیشه های جدید جایگزین (ایدئولوژی انقلابی .3گسترش روحیه انقلابی در افراد جامعه. .4وجود رهبری و نقش آفرینی ساختارهای سیاسی- اجتماعی بسیج گر.

 

 انقلاب اسلامی ایران چهار عامل یاد شده فوق برای وقوع انقلاب را در نوع نیرومند آن دارا بود : اول اینكه ؛ نارضایتی ویژه از وضع موجود در انقلاب اسلامی با شاخص هایی مانند تظاهرات، درگیریها و اعتصاب عمومی و تنفر همگان از رژیم شاهنشاهی و سیاست های ضد مردمی و ضد اسلامی و وعده های دروغین آن با گستردگی زیادی وجود داشت و این نارضایتی از دیگر انقلاب های معاصر شدیدتر و عمیق تر بود. دوم اینكه ؛ آموزه های اسلامی به عنوان ایدئولوژی و اندیشه سیاسی جایگزین در انقلاب اسلامی مطرح بود و در شعارها ، تظاهرات، بیانیه ها ، سخنرانی ها و اعلامیه های مردم و رهبران انقلابی آنها نقش و محوریت اصلی و تعیین كننده داشت و اصالت فرهنگی آن مهمترین تفاوت های انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب های معاصر محسوب می گردد.سوم اینكه ؛ در انقلاب اسلامی رهبری بی نظیر و هوشمندانه امام خمینی(ره) و پیوند ویژه دینی و تاریخی روحانیت با مردم و استفاده از شبكه مساجد و انجمن های اسلامی به بهترین وضع ممكن را در بیداری انقلابی، برانگیختن نارضایتی عمومی، گسترش آرمان انقلاب اسلامی، ایجاد و گسترش روحیه انقلابی و بسیج عمومی ایفا نمود و بالآخره اینكه ؛ روحیه انقلابی در انقلاب اسلامی با شاخص هایی چون عدم تسلیم انقلابیون در برابر اقدامات رفرمیستی رژیم و بی توجهی به اقدامات سركوب گرانه آن و وجود روحیه شهادت طلبی ، جانفشانی و فداكاری در راه آرمانی انقلاب ، به خوبی قابل اثبات می باشد.

 

از نگاهی دیگر، طبق مدل انقلاب توسط اندیشمندان كه به پنج رهیافت تقسیم می شوند ،عبارت اند از رهیافت جامعه شناسی؛رهیافت اقتصادی؛رهیافت روان شناسانه؛رهیافته سیاسی؛رهیافت تركیبی می باشد. با وقوع انقلاب اسلامی رهیافت فرهنگی هم به رهیافت اندیشمندان اضافه شده است.انقلاب اسلامی ایران از نظر ساختارگرایانه كه مهم ترین نظریه پرداز آن اسكاچپول می باشد به این نتیجه رسیده است كه انقلاب اسلامی ایران علاوه بر رهیافت ساختارگرایانه كه از چارچوب خاصی پیروی می كند نقش رهبری و رهیافت فرهنگی هم می تواند در انقلاب ها نقش پیدا كند به تعبیری بازتاب انقلاب اسلامی ایران باعث شد خانم اسكاچپول نظریه ی قبلی خود را اصلاح نموده و بگوید:انقلاب اسلامی ایران از روی آگاهی بوده است.

 

تطبیق انقلاب اسلامی ایران با رهیافت اقتصادی این است كه طبق نظر اولسون و دیگر اندیشمندان رهیافت اقتصادی یكی از عوامل انقلاب در ایران عدم عدالت و استقلال و تجمیع مالی در گرو گروه خاص بوده كه باعث نارضایتی مردم شده است.در بحث رهیافت روان شناسانه طبق پژوهش دیویس به دلیل عدم توانایی اداره كشور توسط شاه و طبق نظر زونیس به دلیل عدم استقلال و اراده شاه به دلیل اختلالات فردی و شخصیتی كشور سریع تر به سمت انقلاب اسلامی ایران گرویده شد.

 

طبق نظریه ی سیاسی كه به بحث نوسازی و توسعه سریع افرادی مانند هانتینگتون و به نوعی می توان فوكو را هم كه یك پست مدرن بود، در ذیل این رهیافت دانست بگوییم كه شاه به دلیل عدم توازن در توسعه سیاسی و دیگر مسائل و علاقه شدید به تغییر سریع باعث از بین بردن كشور و زیرساخت ها نمود تا جایی كه فوكو معتقد است که انقلاب اسلامی ایران نه به توسعه سریع یا همان مدرنیته سازی گفته است.

 

در نهایت طبق رهیافت فرهنگی انقلاب با وقوع انقلاب اسلامی ایران اندیشمندانی چون باوری و فیشر و حتی اسكاچپول و فوران به نقش ایدپولوژی و فرهنگ شیعی اشاره كردند كه انقلاب اسلامی باعث تغییر نگرش و ایجاد رهیافت جدیدی شد كه به آگاهانه بودن انقلاب صحه گذاشته است.

کد خبر 1253180

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha