خبرگزاری شبستان: جهان امروز، جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. "پفستمن" در کتاب "زندگی در عیش، مردن در خوشی" خود 3 دوره را یا 3 سپهر را اصطلاحاً برای انتقال معلومات ذکر میکند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ میکرد، دوره دوم دورة مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دورة تصویر میداند که تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها بهصورت خاص دارد ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنة جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلی که پستمن ارائه میدهد تحلیل درستی است و این تقسیمبندی نسبت به سه دورة انتقال معلومات. واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگی میکنیم و عنوانی که شما تحت عنوان دنیای anformatic ، information یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید. عصارهاش تصویر است، یعنی از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میکنیم که این اطلاعات جذاب ترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوة ابراز آن تصویر است. البته فقط این نیست که حالا قدرت ها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را میکنند. ذهنیت مخاطب ها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین 78 تا 79% اطلاعات دریافتی روزانه را از چشم مان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدی را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان نگاه کنید میبینید که نیم کرة راست مغز مربوط به علوم حضوری و شهودی بهصورت تصویر است. طبق تحقیقاتی که طی 10، 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیم کره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی میکند یعنی در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روی شخصیت انسان میگذارد. مجموعة این قضایا که من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان ذکر کردم معنایی را میسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها برای انتقال معلومات، بلکه تأثیرگذاری روی شخصیت و روان افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است. یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم که علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان کلامی که "فرانسیس بیکن" در ابتدای رنسانس گفته که "هدف نهایی علم قدرت است". در چنین فضایی غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلم سازی آمریکا، که در سال 700 فیلم تولید میکند و سالانه 15، 16 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیون های جهان از آن تغذیه میشوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید، بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد که ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزی عظیمی از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مسأله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن درقالب سینما دارد استفاده میکند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم، یعنی از این 600، 700 فیلمی که در سال تولید میکند 30، 40 فیلم است که در سطح جهان مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میکنند با اسکارهایی که میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیت های عامهای که دارند در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگ سازی میکنند. مانند جریانی که "تایتانیک" با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد. غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است. بههمین دلیل الان مهمترین کاری که میکند این است که مبانی نظری خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میکند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمة معنا به تصویر میدانم. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار میدهند و فیلم های بیمحتوا احساس را و فیلم های هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیری را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیت هایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازی آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهای هم دارد.
با توجه به اهمیت مسأله فرهنگسازی که فرمودید، نکتهای که معمولاً در فرهنگ ها مطرح است مقولهای بهنام "مدینة فاضله" و یا "آرمانشهر" است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزی با این عنوان است. برای عرضه الگوی مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههای تصویری چه نقشی را ایفا میکنند؟
ما در دهة 90 دو اتفاق جدّی داشتیم در چارچوب همین آرمان شهری که غربی ها تعقیب میکنند: یکی کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میکنیم و یکی هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: دموکراسی لیبرال آرزوی نهایی است که با فروپاشی رقیب سرسخت لیبرال ها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملاً پروسة تکاملی خودش را درحد نهاییاش طی میکند. این دو مسأله بهنحوی از نیت سیاسی غرب در Globalization (جهانی شدن) و در ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی غرب محسوب میشوند چون اولاً تصویر یک زبان بینالمللی است. ما در زبان مشکل داریم. مثلاً یک آفریقایی اگر زبان انگلیسی نداند، نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یکی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسی کرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان، نتایجی که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانی ارزشی که ما داریم.
غرب مدینة فاضلهای در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینة فاضله منتقدان جدّی خودش را دارد مثل آلن دومینو، برژینسکی و روژه گارودی» هم بهعنوان یک مسلمان. ولی واقعیت قضیه این است که آن کسانی که دارند برنامهریزی میکنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میکنند که این مدینة فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهای تخصصی شاید روشنفکران جهان سومی را مجاب کند امّا غرب یکی از اهداف اصلیاش جلب افکار عمومی است. در فضایی که دموکراسی اصل میشود، رأی عمومی قدرتساز است. بههمین دلیل شما باید روی رأی عمومی کار کنید، روی جلب آراء عمومی باید کار کنید، لذا او هدف جدّیاش را جلب ا فکار عمومی قرار داده و فیلم ها دارند در این قلمرو آنکار را میکنند، شما اگر به مجموعة فیلم هایی که در این دو دهه به ویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده، نگاه کنید این مسأله کاملاً ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقی مشخص بزنم. آمریکاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال (Independence day) . این فیلم از لحاظ جلوههای ویژه (Special effect) بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یک گروه فضایی به کره زمین حمله میکنند و امریکاییها دفاع میکنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میکنند. خیلیها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههای ویژه برتر گرفتند امّا به پیامی که این فیلم داشت اصلاً توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ میکند و این پیام را در اکثر فیلم ها ترویج و تبلیغ میکند، حتی در فیلمی که تلویزیون ما نشان داده شد که باز هم آدم فضاییها حمله میکنند، آمریکایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئی های نوستر آداموس که حتماً بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمان ها میایستد یا مثلاً بازی کامپیوتری خیلی مشهور "یا مهدی" که اسم اصلیاش ûPersian Gulf inferno (جهنم خلیج فارس) است. خلیج فارس را مرکز حرکت های تروریستی جهان جلوه میدهد. ما در بعد روانشناسی میگوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ "یا مهدی" شرطی میکند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میکنید، میبینید پیام دیگری هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان میشود. حضور نظامی امریکا در خلیج فارس توجیه میشود.
غرب یکی از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها کار خودش را توجیه میکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سی. ان. ان (CNN) نقش بسیار جدّی داشت، وقتی که فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدّی دارند. مثال ملموس دیگری را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگی را در نظام جنگهای مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، بهعنوان مثال یکی دوماه پیش بود که اسرائیلی ها سایت حزبالله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کاری که حزباللهیها کرده بودند خیلی جالب بود، آنها آمده بودند ساعت ها کنگره "کفنفست" اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا میبینید اصلاً فضای جنگ ها، برخوردها و تأثیرگذاری در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهای مختلف که بررسی کردهام دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذاب ترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصارة بحثم و جواب کلی سؤال شما باشد که غربی ها اولاً قطعاً مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر میکنند که همان دموکراسی لیبرال است.
وقتی تافلر در کتاب "جابجایی قدرت" خودش میگوید: "بسیاری از فرهنگ ها و مردم جهان تشنة اقتباس از زندگی، مفد و فرهنگ غربی هستند" (که من روی این اصطلاح تکیه میکنم) دارد بهنحوی تبلیغ میکند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادی از لحاظ روانشناسی متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیاً، بستر این جهانی سازی و این معنا که جهان را تحت این مدینة فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقی است. ما در سال 2000 فیلم دیگری داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس (Matrix) . این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهای داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت، بهدلیل اینکه جلوههای ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردی از این قبیل داشت. من در دانشگاه های کشور بحثی تحت عنوان "هویت انسان فردا" داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمی که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی که برای فرار از این بحران ذکر میشود، شهری است بهاسم Zion (صهیون) یعنی شما در این فیلم 5، 6 بار کلمه صهیون را میشنوید. با اصطلاح لاتین آن و با چهرة شهر منجی. یعنی تصویری که ارائه میشود این است که فقط یک جاست که در آنجا میتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
میخواهم عرض کنم که وقتی شما میبینید که ماتریکس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و کَرنا میکنند، جلوههای ویژه بسیار عظیمی درآن بهکار میرود که واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است، امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده میشود یعنی اینکه برای غرب جا انداختن مسألة مدینة فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهة 50 میلیون ها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهای پرخرجی مثل "بنهور" و "ده فرمان موسی" نشد؟ الان این مسأله برای ما دارد کشف میشود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل میکرد. سینماها هم پر میشد، خبری خواندم که وقتی فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمیدانم) به سرعت ترجمه شد. یعنی در تاریخ سینمای ایران فیلمی که به سرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگ های آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم دهفرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت. این مثال ها بحث را برای خواننده ملموس میکند.
به نکته مهمی اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید. از تقریباً 1964، 1965 (غیر از مسأله اسرائیل که مربوط به دهة 50 است و به فیلم بنهور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحلة جدیدی میشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلم ها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلم های جنگ ستارگان (Jour locus) که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلم ها را میسازند، تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد.
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت. وقتی 10 نفر یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانی تکان میخورد. فیلم های مختلف وقتی بینندگان را میترساندند، توصیه میکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب درجهت شیوع مطلوب های خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله کاملاً روشنی است؛ چرا که نیازی به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میکند. امّا این موضوع چه ارتباطی با بحث های آخرالزمانی (فیوچریسم) که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکی و... مطرح میکنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّی است و بهعبارتی جدیتر از فضای ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم، حضرت امام زمان(ع)، در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثی را خدمتتان ارائه میدهم که این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعة ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی بعد مذهبی مطرح است امام زمان(ع) مطرح است، در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست. امّا در غرب بحث آیندهنگری در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّی است بههمین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این میکنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific (علمی) غرب بالاست. شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی کنید. یعنی با 4 مورد استقراء وقتی آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون میسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود. این میشود امری آیندهای است، امر زمانی فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدن های به شدت علمگرا متأثر از آیندهنگری و پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و... آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستم هایی میگردد که به آینده نفوذ کند. فیلمی دارند آمریکائی ها که بسیار هم قوی هست به اسم Goast (روح) که ترجمه دقیقش در فارسی میشود "شبح". این فیلم چند اسکار گرفت.
پینوشتها:
سخنان دکتر حسن بلخاری
1. «در دسامبر 1984 م (1356 ش.) در دانشکدة تاریخ دانشگاه تلآویو با همکاری مؤسسة مطالعاتی شیوهه ـ که یک مؤسسه مطالعاتی غیرانتفاعی است و متصل به صهیونیسم ـ کنفرانسی با حضور 300 شیعهشناس درجة یک جهان برگزار شد و ظرف مدت 3 روز در آن 30 مقاله ارائه شد و بهقول مارتین کرامر یکی از شیعهشناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدن شیعة اثنیعشری و بعد بالطبع شناسایی انقلاب اسلامی سال 57 در کشور ایران بود». تهاجم یا تفاوت فرهنگی، حسن بلخاری، ص 93.
ماهنامه موعود، سال پنجم، شماره 25.
پایان پیام/
نظر شما