اگر ترکشی تا نزدیکی قلب می‌ره و وارد قلب نمی‌شه، اتفاقی نیست

وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته. همون موقع به امام(ره) هم گفتم این حرف‌ها رو. البته اون موقع فکر می کردم به خاطر جبهه و جنگ و این‌جور چیزهاست. شما هم همین فرض رو بکنید..

به گزارش خبرگزاری شبستان؛رهبر معظم انقلاب اسلامی، پنج‌شنبه شب گذشته (سی‌ام دی‌ماه)، با حضور در منزل شهید دکتر مسعود علی‌محمدی و شهید دکتر مجید شهریاری، با خانواده‌های این دانشمندان شهید دیدار کردند. آنچه در پی می‌‌آید، حاشیه‌هایی است از این دیدار که پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای آن را منتشر می‌کند:

فرقی نمی‌کند استاد دانشگاه باشد یا خانه‌دار؛ به هر کسی بگویند میهمانی که وارد خانه‌اش می‌شود، رهبر است، دست و پایش را گم می‌کند. با این‌که خانه را به خاطر همین میهمان‌ها تر و تمیز کرده و میوه و شیرینی را هم آماده، اما باز هم انگار حس می‌کند چیزی کم است.

همسر دکتر مجید شهریاری هم از این قاعده مستثنی نیست. هرچند چهره بسیار آرامی دارد، اما از وقتی خبر را شنیده مرتب این طرف و آن طرف می‌رود؛ با همان عصایی که به خاطر ماجرای ترور مجبور شده در دست بگیرد. اولین چیزی هم که درست می‌کند، قاب عکس استاد شهریاری و چند نفر از همکارانش است: «اگه قراره این فیلم رو جایی پخش کنید، بذارید این قاب رو بردارم. چون عکس یکی دیگه از دانشمندان هم توش هست.» حواسش هست که مبادا خاطره تلخ خودش، برای کس دیگری تکرار شود. اما توی قاب، دکتر دارد می‌خندد؛ مثل بقیه اطرافیانش که با او عکس یادگاری گرفته‌اند. گوشه قاب هم نوشته: «یاد آن روز به خیر... همه می‌خندیدند.» عکس برای بهار همین امسال است.

رهبر که وارد می‌شود، پسر دکتر به استقبالش می‌رود. همسر دکتر اما، کنار مادر و دختر شهید، نشسته روی مبل. نمی‌تواند جلوی رهبر بلند شود. پایش را گذاشته روی میز جلویش و پارچه‌ای انداخته روی آن. همان‌طور نشسته خیرمقدم می‌گوید. استخوان‌های پایش در اثر انفجار خُرد شده؛ اما خودش نه. صورت زخمی‌اش پر است از صلابت زینبی. انگار نمی‌خواهد کسی غم سنگین دلش را در چهره‌اش بخواند. دقیقاً به همین دلیل هم پس از انفجار، در بیمارستان خواسته بود که هیچ خبرنگاری بالای سرش نرود: «آخه من زخمی بودم و داغدار. ممکن بود حرفی بزنم که دشمن سوءاستفاده کنه.»

رهبر که قبلاً صحبت‌های همسر شهید را از تلویزیون دیده، تقدیری از شهید و خانواده‌اش می‌کند: «شهادت دکتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی کشور. شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد که در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیت‌ها و انگیزه‌هایی وجود دارد.»

و بعد هم از مقام شهید می‌گوید و از عنایت الهی که موجب تسلی بازماندگان است:
«مهم‌ترین تسلایی که انسان در اینجور حوادث به خودش می‌دهد این است که می‌داند خدای متعال برای این جانفشانی‌ها و این شهادت‌ها و این خون‌های به ناحق ریخته شده، ثواب‌هایی را معین و مدون کرده که به ذهن ما هم خطور نمی‌کند! به قدری این مقامات و درجات الهی، عالی و غیرقابل توصیف است که ما اصلاً نمی‌توانیم درک کنیم؛ و مطمئن باشید ایشان الان در بهترینِ حالات است، که هر مؤمنی و هر انسان صالحی، اگر چنانچه اندکی از آن مراتب را بتواند با دیده‌ی بصیرت خودش ببیند، آرزو می‌کند که ای‌کاش ما به همین سرنوشت دچار بشویم. و الحمدلله رب‌العالمین ایشان (شهید شهریاری) وضعشان اینطور است؛ و بزرگترین تسلی این است.
لکن تسلای دومی هم وجود دارد و آن قدردانی مردم است. دیدید که مردم ما چه قدردانی و چه ارزش‌گذاری کردند از این شهید بزرگوار.»

خانم دکتر که در دانشگاه هم همکار دکتر شهریاری بوده، می‌‌رود سراغ خاطرات همسرش: «نماز شبش به‌راه بود. حتی شب عروسی هم سجاده نماز شبش جمع نشد.» می‌‌داند که همه می‌دانند همسرش از دانشمندان طراز اول مملکت بوده، دیگر چه اهمیتی دارد که رتبه‌2 کنکور بوده و مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر خوانده، یا نمره درس ریاضی2 را 19.5گرفته؛ درسی که تقریبا هر مهندسی سابقه یکی‌دوبار افتادن در آن را دارد.

دوست دارد مردم از دین و ایمان همسرش هم بدانند: «سرپرستی مالی چند خانواده رو برعهده داشت. تازه، مطمئنم خیلی‌هاش رو هم ما خبر نداریم.» بعد هم از تأسیس صندوق قرض‌الحسنه مسجد و چند کار دیگر می‌گوید. مطمئن است که شهادت دکتر به خاطر این تزکیه نفس بوده، نه آن مدارج علمی. این تلقی را رهبر هم تأیید می‌کند.

رهبر از احوال جسمی خانم دکتر می‌پرسد. دویست ترکش توی بدن خانم دکتر، رهبر را هم به تعجب می‌اندازد. اما وقتی از ترکشی می‌گوید که در کنار قلبش جا خوش کرده، رهبر را می‌برد به 30سال پیش؛ روزی که خودش را ترور کرده ‌بودند: «توقع این که من زنده بمونم نبود. وقتی به هوش می‌آمدم، به نظرم می‌رسید دارم می‌رم. مرگ رو می‌دیدم.»

رهبر اینها را که می‌گوید، به دست راستش اشاره می‌کند؛ یادگار همان ترور: «وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته. همون موقع به امام(ره) هم گفتم این حرف‌ها رو. البته اون موقع فکر می کردم به خاطر جبهه و جنگ و این‌جور چیزهاست. شما هم همین فرض رو بکنید. اگر ترکشی تا نزدیکی قلب می‌ره و وارد قلب نمی‌شه، اتفاقی نیست. می‌شود گفت که تصادفیه، اما همه تصادف‌ها با اراده الهی صورت می‌گیره. حتما خدا توقع دارد کاری بکنید. زمینه‌اش هم هست. هم زمینه فعالیت علمی دارید، هم دانشجویان و جوانان زیادی زیر دست شما هستند.»

خانم دکتر که فرصت را مناسب دیده، نکته‌ای را برای حفاظت بهتر از دانشمندان مطرح می‌کند و می‌گوید: «من راضی‌ام به رضای خدا. مطمئنم که این شهادت، تقدیر مجیدم بود. برای خودم نمی‌گویم. اما می‌خواهم که بیشتر مواظب دانشمندان دیگر باشند.» بعد هم می‌شنود که رهبر این دستور را قبلاً داده.

درددل‌ها که تمام می‌شود، رهبر به رسم همیشه، قرآنی را به همسر و مادر شهید هدیه می‌کند. اما جمله یادگاری رهبر، این بار کمی با یادگاری‌های دیگر متفاوت است؛ درحد یک کلمه: «بسم الله الرحمن الرحیم. اهدایی به خانواده‌ی دانشمند شهید عزیز؛ آقای دکتر مجید شهریاری. سیدعلی خامنه‌ای. 89/10/30» و انگار تمام ماجرا در همین یک کلمه‌ «دانشمند» بود تا برای خیلی‌ها ثابت شود که درِ باغ شهادت هنوز باز است.

رهبر با خانواده شهید شهریاری خداحافظی می‌کند و می‌رود به منزل «دانشمند شهید» بعدی؛ دکتر علی‌محمدی. این شهید هم فقط دو فرزند داشته، یک پسر و یک دختر؛ که با مادرشان به استقبال رهبر می‌آیند.

رهبر در اینجا هم تسلی خاطری به خانواده شهید می‌دهد: «شهادت یعنی کشته‌شدن در راه آرمان بلند و الهی، به‌وسیله دشمنان این آرمان. این را به هرکسی نمی‌دهند. این پاداش را فقط به کسانی می‌دهند که مستحق باشند.» این نکته اولی است که رهبر آن را مایه تسلی خاطر بازماندگان می‌داند و بعد به نکته دومی هم اشاره می‌کند: «قدردانی مردم از زحمات شهید»

بعد هم کمی از پاداش شهید می‌گوید: «به مجرد این که شهید روی زمین افتاد، قبل از آن‌که به آن دنیا برود، ملائکه به استقبالش می‌آیند و به او مژده می‌دهند. او همه اینها را با همین چشم مادی می‌بیند. خدا هم همه گناهانش را می‌بخشد.»

همسر شهید علی‌محمدی هم از خاطرات همسرش می‌گوید. از این که آمادگی شهادت داشت و می‌گفت خیلی از شب‌ها خواب می‌بیند که به سویش تیراندازی شده. از این‌که چه فضای معنوی خاصی را در سفر حج برایش ایجاد کرده بود: «توی صفا و مروه می‌گفت خودت را بگذار جای هاجر. ببین چه حسی داری و توی رمی جمرات می‌گفت فرض کن جای حضرت ابراهیم(ع) بودی و می‌خواستی فرزندت را ببری به قتلگاه. آن‌وقت شیطان وسوسه‌ات می‌کرد...» رهبر هم توصیه می‌کنند که این روحیات معنوی را حفظ و به دیگران منتقل کنید.

موقع رفتن می‌شود و جمله همیشگی رهبر در این دیدارها: «خب خانم! مرخص فرمودین؟» و همسر شهید جواب می‌دهد: «افتخار دادید به ما.» اما رهبر می‌گوید: «ما به شما افتخار می‌کنیم؛ به شما همسر صبور و دانای شهید.»

منبع:دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای

کد خبر 14625

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سليمانپور IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
    0 0
    عالي بود همين بيان حاشيه ها است که خورشيد را نمايان تر ميکند کاش نگارما به ماهم نظري مينمود