خبرگزاری شبستان: بحث علوم انسانی اهمیت فوق العاده در عالم علم و دانش یافته است. شناخت و معرفی انسان به عنوان اشرف مخلوقات نقش مهمی در تئوری پردازی و حل مسائل علوم انسانی و رشته های مختلف آن نظیر روانشناسی، جامعه شناسی، الهیات و غیره دارد. در این یادداشت تلاش داریم نگاهی اجمالی به ماهیت و هویت انسان در اندیشه دینی داشته باشیم.
انسان چیست؟
منظور از مختصات انسان یعنى چیزهایى که فقط در وجود انسان راه دارد و جماد و گیاه و حیوان را به کمالات ویژه او راهى نیست. انسان داراى نیروى عقل و فکر است که با آن حقایق وجود را مى شناسد و پیشرفت هاى مادى و معنوى را تحصیل مى کند.
انسان موجودى آزاد و مختار است که مسیر و هدف خود را انتخاب کرده و به سوى آن حرکت می کند. انسان با برخوردارى از روح یا نفحه الهى، قدرت علمى و تربیت پذیرى نامحدود دارد، تا جایى که مى تواند اسماء و صفات خداوند را در خود ایجاد و مستقر کند و مراتب کمال و تقرب به خدا را یکى پس از دیگرى طى کند و آینه و مظهر کامل صفات خداوند شود. این همان مقام خلیفه اللهى است که انسان براى وصول به آن خلق شده است.
ابعاد وجودى انسان
انسان یک مرکب دوبعدى است که یک بعد او مادى و بعد دیگرش غیرمادى است و هنگامى که خداوند به فرشتگان گفت که من بشر را از گل مى آفرینم "پس آنگاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم به او سجده کنید.
و بعد مادى انسان منشاء طبیعت و تمایلات حیوانى او است و بعد الهى او منشاء فطرت تمایلات فوق حیوانى او است. همین بعد است که به انسان مقامى مى دهد که فرشتگان به خاطر آن مقام مامور به سجده بر انسان مى شوند.
همان طور که در آیه 72 از سوره مبارکه "ص" خوانده ایم خداوند در جریان تکمیل آخرین مرحله از مراحل وجودى انسان فرمود:
"نفخت فیه من روحى؛ از روح خودم در او دمیدم".
روح انسان را به خودش نسبت مى دهد و این نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نیز شرافت انسان را مى رساند. و نیز در ادامه بیان همین جریان خطاب به ملائکه فرمود:
فقعواله ساجدین؛ همگى برایش سجده کنید.
همه ملائکه بدون استثنا به او سجده کردند و ابلیس که در بین ملائکه بود. به او سجده نکرد و خداوند از ابلیس درباره علت عدم سجده اش به آدم چنین سوال مى نماید: قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدى؛ اى ابلیس چه چیز تو را منع کرد از اینکه به چیزى که با دستهاى خودم آن را آفریدم سجده کنى؟!
کلمه با دستان خود آن را خلق کردم حکایت از اهمیت انسان و خلقت او مى کند. مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى گوید: اینکه در این آیه خلقت بشر را به دست خود نسبت داده و فرمود چه مانعت شد از اینکه براى چیزى دیگر آفریدم، ولى آدم را به خاطر خودم. همچنان که جمله و نفخت فیه من روحى (از روح خودم در او دمیدم) نیز این اختصاص را مى رسانم. اگر کلمه ید را تثنیه آورد و فرمود: یدى (دو دستم) با اینکه مى توانست مفرد بیاورد براى این است که به کنایه بفهماند: در خلقت او اهتمام تام داشتم ، چون ما انسان ها هم در عملى هر دو دست خود را به کار مى بندیم که نسبت به آن اهتمام بیشترى داشته باشیم.
دمیده شدن روح الهی در انسان...
خداوند دمیده شدن روح خود در انسان را که همان دمیده شدن روح انسانى است، مرحله اى جدید در تکامل خلقت او معرفى مى کند و به خاطره این خلقت جدید و به وجود آمدن انسان به خود تبریک گفته و خود را احسن الخالقین مى نامند.
"ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسو نا العظام لحماثم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین؛ انسان را به صورت نطفه اى گردانیده و در جاى استوار ( رحم مادر )قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه (خون بسته ) و علقه را گوشت پوشانیدیم . پس از آن او را با خفلتى دیگر ابشا نمودیم پس آفرین بر خداوند که بهترین آفریننده هاست".
همان طور که دیدیم نطفه انسان پس از طى چندین مرحله به موجود جدیدى تبدیل مى گردد. زیرا در مورد آخرین مرحله از کلمه انشا استفاده کرد. انشاء بر خلاف خلق یعنى ایجاد جدید و بى سابقه . خداوند به خاطر خلق آن مراحلى که انسان در داشتن آنها با حیوانات شریک است به خود تبریک نمى گوید. بلکه هنگامى خود تبریک گفته و خود را "احسن الخالقین" مى نامد که روح انسانى به جسم انسان تعلق مى یابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترین خلق کننده هاست، انسان نیز بهترین مخلوق است. این بهترین بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات قطعا به خاطر جنبه اى است که حیوانات فاقد آن هستند. آنها به خود تبریک نمى گفت، چرا حیوانات نیز نه تنها داراى این جنبه ها هستند، بلکه در قواى بدنى از انسان بسیار قویترند.
بنابراین انسان داراى بعدى انسانى است که در آن بعد با حیوانات مشترک است و آثار و کمالات حیوانات و به طریق اولى گیاهان و جمادات را از خود نشان مى دهد. و نیز داراى بعدى فوق حیوانى و انسانى است که انسانیت او و کمالات ویژه اش به این بعد بستگى دارد.
فعالیت این بعد و غلبه آن بر جنبه حیوانى در زندگى بشر است که به او بر سایر موجودات برترى و شرافت داده است.
خلق ابعاد طبیعی و فطری در کنار یکدیگر
به بعد حیوانى انسان، طبیعت و به فوق حیوانى او فطرت گویند. بین این دو نیرو در انسان بر سر حاکمیت بر وجود او نزاع و کشمکش دایمى وجود دارد که نتیجه این نزاع هر چه باشد، شخصیت و سرنوشت انسان را تعیین مى کند، یعنى اگر طبیعت بر وجود انسان حاکم شود ارزشهاى حیوانى و گیاهى متمایل مى شود و چیزى جز آنها را نمى طلبد و در نتیجه فقط حیات حیوانى خواهد داشت . اگر فطرت بر وجود او حاکم شود ارزش هاى فوق حیوانى را مى طلبد و بهره بردارى او از کمالات حیوانى همسو با فطرتش مى شود و طبیعت او در استخدام فطرتش قرار مى گیرد. فقط در این صورت است که حیات انسانى خواهد داشت و برتر و اشرف از سایر موجودات است . در حیات انسانى، انسان هم از کمالات گیاهى استفاده مى کند و هم از کمالات حیوانى، یعنى او نیز مانند دیگران که زنده به حیات انسانى نیستند، اهل زندگى و مشارکت اجتماعى است، همسر گزینى و مسکن گزینى مى کند، کار و تلاش مى کند و از لذت هاى طبیعى و خدادادى بهره مى برد و... ولى هیچ یک از اینها ارزش بهایى حاکم بر وجود او نیستند، بلکه وسیله اى در استخدام و اختیار فطرت و شکوفایى و رشد بعد فوق حیوانى او هستند.
کرامت و برترى انسان نسبت به موجودات این عالم
"لقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم - و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختیم - و از هر غذاى لذیز و پاکیزه آنها را روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت کامل بخشیدیم".
مرحوم علامه طباطبایى درباره کرامت و برترى انسان چنین می گوید:
مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصومت است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معناى تکریم با تفضیل فرق پیدا مى کند، چون تکریم معنایى است نفسى و در تکریم کارى به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد نظر است که داراى شرافتى و کرامتى بشود، برخلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برترى یابد، در حالى که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد. حال که معناى تکریم و فرق آن با تفضیل روشن شد اینک مى گوییم: انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتى دارد که در دیگران نیست و آن داشتن نعمت عقل است و معناى تفضیل انسان با سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بر دیگران برترى داشته و هر کمالى که در سایر موجودات هست حد اعلاى آن در انسان وجود دارد.
و خلاصه اینکه بنى آدم در میان سایر موجودات عالم، از یک ویژگى و خصیصه اى برخوردار گردیده و به خاطر همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و آن عقلى است که به وسیله آن حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مفضر تمیز مى دهد... تفضیل و تکریم ناظر به یک دسته از موهبت هاى الهى است که به انسان داده شد، تکریمش به دادن عقل است که به هیچ موجودى دیگر داده نشده و انسان به وسیله آن خیر را از شر و نافع را از مضر و نیک را از بد تمیز مى دهد، موهبت هاى دیگرى از قبیل تسلط بر سایر موجودات و استخدام و تسخیر آنها براى رسیدن به هدف ها از قبیل نطق و خط و امثال آن نیز زمانى محقق مى شود که عقل باشد.
و اما تفضیل انسان بر سایر موجودات به این است که آنچه را به آنها داده از هر یک سهم بیشترى به انسان داده است ،اگر حیوان غذا مى خورد خوراک ساده اى از گوشت و یا میوه و یا گیاهان و یا غیر آن دارد، ولى انسان که در این جهت با حیوان شریک است این اضافه را دارد که همان مواد غذایى را گرفته و انواع طعام هاى پخته و خام براى خود ابتکار مى کند، طعام هاى گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمى توان به شماره اش آورده براى خود اختراع مى نماید و همچنین آشامیدنى و پوشیدنى و اطفاء غریزه جنسى و طریقه مسکن گزیدن و رفتار اجتماعى در حیوانات و انسان بدین قیاس است.
نسبت دین و انسان
دین عامل و ضامن حیات انسانى بشر است. بدون دین زندگى انسان به محدوده کمالات و زندگى حیوانات و گیاهان منحصر مى شود. تنها دین است که مى تواند انسان را از سطح کمالات حیوانى و گیاهى به افق زندگى و حیات لایق انسانى برساند. قرآن کریم این حقیقت را که تنها دین مى تواند تاءمین کننده حیات ویژه انسانى باشد با بیانى بسیار زیبا این گونه اعلام مى کنند:
"یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للر سول اذا دعاکم لما یحییکم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اجابت کنید خدا و رسول را هنگامى که شما را دعوت مى کنند به چیزى که آن چیز به شما حیات مى دهد. ( انفال 29 )
مفهوم آیه این مى شود که در اجابت خدا و رسول، حیات ویژه اى براى انسان وجود دارد و به عبارت دیگر پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از سوى خداوند چیزى آورد، که اگر مردم به آن تمسک کنند حیات جدیدى خواهد یافت.
مفهوم مخالف این آیه این است که بدون اجابت خدا و رسول ( صلى الله علیه و آله ) هیچ کس از آن حیات ویژه برخودار نمى شود.
بنابراین کار دین، رساندن انسان ها به مرحله بالاتر از حیات یعنى حیات انسانى است، به طورى که هیچ کس بدون آن نمى تواند به این مرحله از حیات نایل شود. لذا کسانى که دیندار و اهل اجابت دین نیستند داراى حیات هستند، ولى حیات مرحله گیاهى و حیوانى . اما حیات انسانى فقط ویژه اهل دین است .
حال باید دید که دین این حیات را چگونه براى پیروان خود تاءمین مى کند و به عبارت دیگر پیروان یک دین چه باید کنند تا از حیات مرحله بالاتر برخوردار شوند؟ آیه مذکور جواب این سوال را به روشنى داد و آن اجابت خداوند و پیامبرش است در دینى که براى انسان ها آورده است. تعالیم و دستورات حیات بخش دینى به سه بخش تقسیم مى شوند که پیروان آن باید با هر سه بخش رابطه مناسبى بر قرار کنند.
1- عقاید یا اصول دین که همان جهان بینى و اندیشه ها و افکار انسانى است.
2- اخلاقیات که مبتنى بر جهان بینى است و مراد از آن ملکات و صفات ثابت روحى است .
3- احکام یا فروع دین که دستور العمل عبادات ، معاملات و قسمتى از ارتباطات انسان است براى رسیدن به حیات ویژه انسانى و یا به تعبیر قرآن حیات طیبه مى باشد.پیروان دین بایستى به سلسله اى از عقاید حقه و صحیح که در متن تعالیم دینى جاى دارد متعقد باشد، عقایدى از قبیل: مبداء معاد، نبوت، امامت و....
بنابر این دین عامل اساسى حیات ویژه بشرى است که انسان با اجابت آن، یعنى بر قرارى ارتباط صحیح روحى و عملى با همه بخش هاى آن به این حیات طیبه دست پیدا خواهد کرد. به عبارت دیگر حیات طیبه مجموعه اى از عقاید، اخلاق و اعمال مطابق دستور خداوند (اعمال صالح ) است.
مراحل حیات انسان
دین براى حیات انسان دو مرحله یا دو نشئه را معرفى مى نماید:
مرحله یا نشئه دنیا که محدود و موقت است و در حقیقت مرحله مقدماتى حیات اوست.
مرحله یا نشئه آخرت که نامحدود و جاودانه است و نتیجه و محصول حیات دنیاست.
ما در این مقاله به تناسب بحثمان به معرفى اجمالى این دو مرحله مى پردازیم.
حیات دنیا و اقامت موقت انسان در زمین
همه موجودات عالم به تناسب ساختار وجودى و کمالات ویژه خود، حرکت و بازگشتى به سوى خداوند دارند و خداوند به عنوان کمال مطلق و خالق و رب و اله آنها، مقصود نهایى و هدف همه موجودات است. انسان نیز از این مسیر عمومى مستثنى نیست. او نیز همراه با کاروان هستى به سوى مبداء متعال و مقصد اعلى در حرکت است و در نهایت همراه با سایر موجودات به لقاى رب خود خواهد رسید. انسان با داشتن روحى الهى، حرکت به سوى ابدیت و به سوى رب خود را، از زمین آغاز مى کند.
"ولم فى الارض مستقر و متاع الى حین قال فیها تحیون و فیها تمو تون و منها تخرجون؛ استقرار شما در زمین و بهره مندیتان از آن براى مدتى معین است . در این زمین زندگى مى کند و در آن مى میرد و از آن بر انگیخته مى شوید".
به عبارت دیگر زمین مرکزى موقت براى زندگى و حیات انسان است. این مدت موقت از زندگى از روى زمین، در زبان دین به حیات دنیا نامیده مى شد.
امام على (علیه السلام ) علت این نامگذارى را چنین بیان مى فرماید: "انما سمیت الدنیا دنیا، لاتها ادنى من کل شى ء؛ بدرستى که دنیا، دنیا نامیده شد به دلیل اینکه از هر چیزى پست تراست".
حیات دنیا همان طور که از نامش پیداست پست ترین مرحله از مراحل حیات و پایین ترین مرحله وجود است. لذا کمترین کمالات، از جمله حیات در آن ظهور دارند. حیات واقعى در آخرت است که باطن و اصول این جهان است و همه کمالات به طور تام و کامل و خالص در آن است. هر چه از کمالات در دنیاست از آن عالم تابیده است و این مقدار از حیات دنیا و کمالات آن، آن قدر کم و ضعیف است که در برابر آخرت بازیچه اى بیش نیست. به طور کلى هر کمالى را که خداوند در زمین قرار داده است، متناسب با حیات دنیاست. یعنى حیات ضعیف و پست. خداوند در این باره مى فرماید: "فما او تیتم من شى فمتاع الحیوه الدنیا و ما عندالله خیر و ابقى للذین امنوا و على ربهم یتوکلون؛ آنچه که از نعمتهاى دنیا به شما داده شده متاع متناسب با حیات دنیاست و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقى تراست - ولى - براى کسانى که ایمان بیاورند و در کارهایشان به پروردگارشان توکل کنند".
اصل هر چیزى و هر کمالى نزد خداست.
ان من شى ء الا عند نا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچ چیز در عالم نیست مگر آنکه خزینه هاى آن نزد ماست و ما چیزى نازل نمى کنیم مگر به اندازه معین .
بنابر این آنچه که نزد خدا است بهتر و باقى تر است. ولى شرط رسیدن به کمالات سعادت بخش ابدى، ایمان و تقواست. در جاى دیگر مى فرماید: "و ما او تیتم شى ء فمتاع الحیوه الدنیا و زینتها و ما عندالله خیر و ابقى افلا تعقلون؛ آنچه که از نعمت هاى این دنیا به شما داده شده است، متاع و زیورى متناسب با حیات پست -دنیا- است و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقى تراست آیا تعقل نمى کنید؟"
(ر. ک: کمالات وجودى انسان - محمد شجاعى).
پایان پیام/
نظر شما