به گزارش خبرگزاری شبستان، برخی روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
*روزنامه کیهان در سرمقاله امروز خود با عنوان «سوریه، چالش امپراتوری» به قلم «سعدالله زارعی» آورده است:
سایت activist post در مقاله ای با عنوان «اگر آمریکا در سوریه ببازد، امپراتوری خود را می بازد» به قلم «تونی کارتالوچی» تحلیلگر آمریکایی از یک طرح 5 ساله آمریکایی-اسرائیلی برای متلاشی کردن سوریه پرده برداشت. البته این چند دهمین مقاله مستندی است که در غرب در رابطه با انگیزه و اهداف اصلی آمریکا و دنباله های آن در غرب و منطقه از تسلیح و تجهیز تروریست ها علیه دمشق نوشته می شود.
کارتالوچی در مقاله مستند خود می نویسد تلاش برای تغییر نظام سوریه به زمان شکست رژیم صهیونیستی از حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه برمی گردد. در آن جنگ رژیم غاصب اگرچه از همه امکانات نظامی در زمین، هوا و دریا استفاده کرد و از آمریکا، فرانسه، انگلیس، عربستان و... چک سفید امضا برای توسل به هر جنایت دریافت کرده بود و به طولانی ترین جنگ خود طی 60 سال اخیر مبادرت ورزید، اما در نهایت به شکست کامل رسید و در واقع امید به آینده را به کلی از دست داد. حدود سه ماه پس از پایان این جنگ یک هیأت 80 نفره تحقیق به سرپرستی وینوگراد تشکیل شد، این هیأت ترکیبی از نیروهای نظامی، امنیتی، سیاسی، قضایی بود و پس از حدود 9 ماه گزارش مستند و کاملی از علل و عوامل شکست رژیم صهیونیستی از حزب الله لبنان ارائه داد و پس از آن در گزارش نهایی بهمن 86 به درستی یافته های آن تأکید نمود، پس از آن بود که همه فرماندهان عالی و ارشد نظامی، مقامات ارشد امنیتی و مقامات سیاسی برکنار شدند. در این گزارش یک نکته کلیدی درباره عوامل خارجی شکست اسرائیل آمده و گوشزد کرده بود که: «سوریه در فاصله سالهای 1996- اولین عقب نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان- تا 2006- زمان آغاز جنگ 33 روزه- نقش عمده و اصلی در تجهیز و پشتیبانی از حزب الله داشته و بدون این کمک ها شکست اسرائیل در سالهای 2000- زمان عقب نشینی کامل اسرائیل از لبنان- و 2006 امکان پذیر نبوده است.»
کارتالوچی در این مقاله مستند فاش کرده است که پس از صدور جمعبندی کمیته تحقیق وینوگراد، آمریکایی ها و رژیم صهیونیستی از میان برداشتن دولت اسد را در دستور کار قرار دادند در این طرح قرار شد که بعد از سقوط دولت اسد، جنگ جدیدی علیه حزب الله لبنان به راه افتد تا از یک سو شکست 2000 و 2006 جبران شود و از سوی دیگر مقدمه حمله نظامی علیه دولت ایران فراهم گردد. اما اجرای فوری این نتیجه گیری امکانپذیر نبود و از این رو اجرای آن تا زمان آغاز انقلابات عربی به تأخیر افتاد.
کارتالوچی در این مقاله مستند به نکته مهمتری هم اشاره می کند و می گوید: اما شروع انقلاب های عربی اگرچه برای اعمال فشار بر سوریه مناسب بود اما خود این انقلاب ها به چالش بزرگتر از شکست 2006 از حزب الله برای آمریکا و اسرائیل تبدیل شد. سقوط حسنی مبارک در مصر توازن منطقه را کاملاً به ضرر غرب تغییر داد در حالی که مهار آن از آمریکا و اروپا ساخته نبود چرا که مردم مصر دهها سال چنین روزی را انتظار می کشیدند. براین اساس آمریکا روی سوریه متمرکز شد تا بتواند در قبال چیزهایی که از دست می دهد، چیزی بدست آورد چرا که در غیر این صورت، نه تنها خاورمیانه بلکه امپراتوری خود را می بازد.
این واقعی ترین تصویر مخاصمه کنونی غرب در سوریه است که اسناد و دلایل و شواهد فراوان از آن پشتیبانی می کند در مورد تحولات سوریه و ناکامی 16 ماهه آمریکا نکات دیگری هم وجود دارد.
*روزنامه ایران در سرمقاله امروز خود با عنوان «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی» به قلم «علیاکبر جوانفکر » آورده است:
شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران قرار بود ساعت 9 صبح روز یکشنبه هفته جاری برای رسیدگی همزمان به سه پرونده مربوط به روزنامه تشکیل جلسه دهد و اینجانب در زمان مقرر برای شرکت در جلسه دادگاه حضور یافتم اما پس از گذشت 45 دقیقه و به دلیل عدم تشکیل جلسه، سالن دادگاه را ترک کردم و به محل کار خود بازگشتم.
سه پرونده قضایی مزبور به شکایت نیروی انتظامی درباره گزارش ویژهنامه خاتون درخصوص گشت ارشاد و دو شکایت مستقل دادستان عمومی و انقلاب تهران درباره انتشار سرمقاله «کدام وقاحت؟» و ویژهنامه «چه کسانی جنگیری و رمالی را به دولت منتسب کردند»، مربوط میشد.
هیأت محترم منصفه در اولین دادگاه خاتون که سال گذشته تشکیل شد، مدیرمسئول را مستحق تخفیف مجازات ندانسته بود. هرچند آقای مدیرخراسانی رئیس محترم دادگاه خاتون، نه تنها عدم تخفیف مجازات را در نظر گرفت بلکه به تتمیم مجازات نیز مبادرت ورزید و در حکم صادره، سه سال انفصال از فعالیتهای مطبوعاتی نیز اضافه کرد، اما این سؤال باقی بود که هیأت منصفه به چه دلیل مدیرمسئول روزنامه را که تا آن زمان فاقد هرگونه پیشینه کیفری بود، مستحق تخفیف ندانسته است. در آن هنگام این ابهام قویاً وجود داشت که هیأت منصفه از جو نادرست سیاسی و تبلیغاتی ایجاد شده پیرامون ویژهنامه خاتون تأثیر پذیرفته است. از سوی دیگر با آن که شعبه 32 دیوان عالی کشور، ضمن بازنگری در رأی دادگاه خاتون، با استناد به ماده 47 قانون مجازات اسلامی، مدیرمسئول نشریه خاتون را فقط مستحق یک مجازات دانسته و به همین دلیل دو فقره مجازات 6 ماهه را به یک فقره کاهش داده است، اما حیرتانگیز به نظر میرسد که به بهانه انتشار مطلبی درباره گشت ارشاد نیروی انتظامی، پرونده جدیدی برای ویژهنامه خاتون مفتوح گردیده و شکایت نیروی انتظامی در آن، مورد بررسی قرار میگیرد و هیأت منصفه دادگاه نیز در قضاوت خود به این مسئله که برای یک جرم واحد نمیتوان دو مجازات مستقل در نظر گرفت، هیچ توجهی نمیکند.
شکایت نیروی انتظامی به گزارشی با عنوان «ای گشت مرا ارشاد کن» مربوط میشود که در آن بدون هرگونه دخل و تصرفی، صرفاً به بازنشر مستند اظهارنظرهای مختلف، پرداخته شده است، بنابراین دستاندرکاران خاتون به هیچ وجه در متن نظرات ابراز شده، دخل و تصرفی نداشتهاند و اتهام نشر اکاذیب اساساً و ماهیتاً نادرست است زیرا همه مطالب منتشره، مستند است و به راحتی میتوان به صحت آن پی برد، ضمن آن که مطالب مزبور تاکنون تکذیب نشده است. اما سؤال این است که هیأت محترم منصفه مطبوعات برچه اساسی مدیرمسئول وقت روزنامه را به دلیل نشر اکاذیب، مجرم شناخته است! بنده میخواهم بدانم که نظر هیأت محترم منصفه دال بر نشر اکاذیب بر چه مبنایی صادر شده است؟ در کجای ویژهنامه خاتون، مطلب کذب مورد نظر هیأت محترم، قابل دسترسی است.
هیأت محترم منصفه دادگاه مطبوعات همچنین درخصوص ویژهنامه 4 صفحهای روزنامه با عنوان «چه کسانی رمالی و جنگیری را به دولت منتسب کردند»، به اظهارنظر پرداخته و مدیرمسئول وقت این روزنامه را از نظر نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی مجرم شناخته است.
حق طبیعی متهم و صد البته مردم به عنوان مخاطبان اصلی روزنامه، آن است که بدانند مطلب کذب مورد نظر اعضای محترم هیأت منصفه کدام است و در کجا به چاپ رسیده است؟
*روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان «هشدار به متولیان فرهنگی» به بیانیه «222 نماینده مجلس اختصاص داده شده است که خواستار برخورد با متجاوزان به شئون اسلامی و حفظ و صیانت از حقوق جامعه و اقتدار نظام شدند » آورده است:
«بسمالله الرحمن الرحیم»222 نماینده مجلس با صدور بیانیهای خواستار برخورد با متجاوزان به شئون اسلامی و حفظ و صیانت از حقوق جامعه و اقتدار نظام شدند. آنها با هشدار نسبت به وضعیت نامناسب موجود فرهنگی از نیروهای انتظامی و امنیتی خواستند نسبت به مسئولیت خود در زمینه حفظ و ارتقای امنیت اجتماعی، با افرادی که عامدانه درصدد تعرض به شئون اسلامی و موضوع عفاف و حجاب هستند، مقابله کنند.
شاید تصور شود هر کس این روزها درباره معضل بدحجابی بگوید یا بنویسد در اثر افزایش گرمای تابستان به یاد بگیر و ببندهای انتظامی برای مقابله با وضعیت بدحجابی افتاده و درحال پیچیدن نسخه به اصطلاح انتظامی و زمینه سازی جهت فعال کردن "گشت ارشاد" در میادین و خیابانهای پررفت و آمد است و یا شاید قصد همنوایی با نمایندگان مجلس را دارد و میخواهد به سیاه نمایی بپردازد و یا اینکه تلاش دارد برای منحرف کردن جامعه از مسائل سیاسی و مشکلات اقتصادی، افکار عمومی را با طرح موضوع انحرافی سرگرم کند، ولی واقعیت اینست که ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی جامعه آنچنان در سایه تغافل مسئولان به رشد سرطانی رسیده که نیاز به بزرگنمایی نداشته و آحاد مردم این معضل بزرگ و تأثیرات آن را بر سایر حوزههای اجتماعی احساس میکنند. این خطر بزرگ و آسیبپذیری فرهنگ دینی و انقلابی به آنچنان وضعیتی رسیده که از مرحله "احساس خطر" عبور کرده و اکنون به مرحله ایجاد گسل رسیده است...
متأسفانه وضعیت فرهنگی کشور آنقدر شکننده و بحرانی شده که صدای مجلسیهای تازه وارد را هم در آورده و آنها نیز به فکر یافتن راه حلی برای مهار کردن بحران فرهنگی افتادهاند. چه بسا که اگر نمایندگان دورههای قبل مجلس به عنوان چشم بینا، گوش شنوا و سیستم عصبی حساس ملت به وظایف خود عمل کرده و هشدارهای لازم را به متولیان فرهنگی داده بودند، امروز دیگر جایی برای این خون دل خوردنها نبود.
آنچه بیش از همه باعث تأسف و نگرانی کارشناسان و دلسوزان فرهنگی است اینست که معضلات فرهنگی در زمان روی کار بودن دولتی شدت یافت که با شعار اصولگرایی به قدرت رسید و دولتهای پیش از خود را متهم به تساهل و تسامح فرهنگی کرد و مردم طبعاً انتظار داشتند دولتی که با چنین شعاری قدرت را دردست میگیرد باید بتواند نقایص فرهنگی دولتهای قبل را برطرف ساخته مرهمی بر زخمهای فرهنگی بگذارد نه اینکه بر این زخمها نمک پاشیده و به گونهای عمل کند که مردم در سالهای اخیر شاهد تعمیق و تشدید بیبند و باری فرهنگی، ترویج هرزه گری، بیحیایی و بیعفافی در سطوح مختلف جامعه باشند.
هر کس که مدعی مبالغه آمیز بودن این نوشتار است، کافی است همین امروز چند دقیقهای در کوچهها، معابر و خیابانهای شهرها قدم بزند و نگاهی به محیط اطراف خود بیندازد تا نبض ملتهب فرهنگی جامعه را حس کند و متوجه فاصله زیاد بین "واقعیات تلخ جامعه" و شعارهای زیبا و دهان پرکن مسئولین باشد و این واقعیت را درک نماید که در سالهای اخیر چه بر سر فرهنگ و رفتارهای اجتماعی آمده است.
قطعاً هیچکس نمیتواند از وضعیت خروجی تربیتی و فرهنگی مدارس و دانشگاهها اظهار رضایت کرده و ادعا کند که حرکت فرهنگی و پرورشی مراکز آموزشی به سمت کمال و آرمانهای مطلوب انقلاب است. لازم نیست به بولتنهای ارگانهای انتظامی و امنیتی دسترسی داشته باشیم تا به وضعیت قرمز فرهنگی پی ببریم، کافی است به آمارهای اعلام شده و رسمی درباره شیوع ابتذال و تغییر ذائقه فرهنگی نسل جوان، کاهش سن اعتیاد و فحشا، شیوع سرسام آور گرایش به الکل و مواد مخدر، فراوانی مواد روانگردان، برگزاری پارتیها و محافل مختلط، کاهش دوره زمانی که برای تهیه مواد مخدر صرف میشود و ارزانی باور نکردنی آن، افزایش سن ازدواج و فاصله زیاد سن بلوغ تا ازدواج، افزایش بیکاری و تبعات و توالی فاسد فرهنگی آن، حضور ناهنجار پسران و دختران با پوششهای تحریک آمیز و آرایشهای غلیظ در اماکن عمومی، وضعیت نامناسب زنان کارمند در ادارات دولتی و... مراجعه کرد و پی برد که همه اینها از علائم جدی سقوط اخلاقی است.
چه بپذیریم و چه از پذیرش واقعیتها طفره برویم، این واقعیتها هستند که خود را بر ما تحمیل میکنند، از این رو اکنون با این واقعیت تلخ روبرو هستیم که بیبندوباری و ناهنجاریهای اخلاقی به یکی از معضلات جدی اجتماعی تبدیل شده که همچون یک فرآیند معیوب و همانند هجوم موریانه، شاکله انقلاب را از درون در معرض تزلزل قرار داده است، همان چیزی که مراکز تحقیقاتی و پژوهشی اجتماعی از مدتها پیش زنگ خطر آنرا به صدا درآورده بودند.
در ریشه یابی این معضل طبعاً نقش و مسئولیت دستگاههای سیاستگذار و متولیان اجرایی حوزه فرهنگی بیش از همه مشهود است و بدون تعارف این نهادها باید در مقابل انقلاب، مردم و آیندگان پاسخگو باشند.
متأسفانه تا به امروز علیرغم همه شعارهای زرین و رنگینی که در امور فرهنگی ارائه میشود، یک برنامه و راهکار شایسته که نشان دهنده عزم جدی و هماهنگ برای حل مشکلات فرهنگی جامعه باشد و بتوان آنرا در مقاطع مختلف نسبت به اهداف ترسیم شده مورد ارزیابی قرار داد، ارائه نشده و هر راهکاری هم که تابحال ارائه شده، مقطعی، سلیقهای و ناکارآمد بوده است. در عوض شاهد برخی اشتباهات بزرگ در نظام مدیریتی کشور در ترویج اباحی گری و شکستن قبح محرمات بودهایم که عملاً باعث نهادینه شدن اخلاق گریزی و بیعفتی در جامعه گردیده و نسل جوان را در انتخاب الگوی برتر دچار تردید نموده است. از جمله آنها عدم رعایت حجاب و عفاف در ادارات دولتی و همایشهای فرهنگی که دولت و یا مراکز دولتی شخصاً متولی برگزاری آن بوده و با ترویج و توسعه فرهنگ اختلاط در رسانه ملی، عدم توجه به آموزشهای تربیتی و اخلاقی در مدارس و دانشگاهها و رواج ناهنجاری در سطح عمومی جامعه و عدم برخورد مناسب با آنهاست.
هر چند در نحوه مدیریت فرهنگی و مسائل برخورد با ناهنجاریهای اجتماعی با صراحت و قاطعیت معتقدیم که باید همه ظرافتها و حساسیتهای فرهنگی مورد توجه قرار گیرند ولی سؤال اصلی اینست که تا چه وقت باید منتظر ماند که مسئولین و مدیران ما به جامعیت مورد نظر و پختگی در امر تدبیر و برنامه ریزی فرهنگی برسند؟ آیا 30 سال زمان برای ارائه راهکار فرهنگی به منظور مقابله با ناهنجاریها کافی نیست که هنوز هم مردم را به برخوردهای پخته فرهنگی حواله میدهیم؟!
*روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان «12 تز در توضیح بحران جهانی اقتصاد» به قلم «حامد حاجیحیدری» آورده است:
1.سرمایهداری با «انباشت سرمایه» ظهور کرد. با این انباشت، نهادهای لازم برای شکوفایی یک جامعه متکی بر سوداگری شکل گرفت. آنچه سرمایه را به مثابه خون، در این پیکر اجتماعی نوین به جریان میانداخت، «مصرف» بود. خون لازم بود و قلب. خون، «سرمایه» بود و قلب، «مصرف».
2.بازار نسبتاً رقابتی، به مثابه عرضه و تقاضای خودتنظیم، شکل قالب کنش اجتماعی این دوره را ساخت. کم کم، همه کنشهای انسانی، اعم از سیاسی و معرفتی و عاطفی و... به هیئت فرمول عمومی عرضه و تقاضا و جستجوی خستگیناپذیر صرفه بیشتر غلطید.
3.تصور بر این بود که این مکانیسم عرضه و تقاضا، همیشه کار خود را در بهینه کردن همه تولیدها و مصرفها و مبادلات انجام خواهد داد. تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، و نهادهای مبادله، به مثابه کنشگران عقلانی، این اطمینان را ایجاد میکردند که مکانیسم عرضه و تقاضا، همواره در شرایط بهینه قرار داشته باشند.
4.کار دولتهای مطلقه اروپایی تا ابتدای قرن بیستم، این بود که یک مرز نفوذناپذیر در اطراف دولت-ملت بسازند، تا در یک فضای امن، این عقلانیت، امکان شکلگیری داشته باشد، و موازنه تجارت داخلی و خارجی را طوری تنظیم کنند که قدرت دولت-ملت را در فضای عرضه و تقاضای بینالملل، به وضع بهینه برساند.
5.در بحران بزرگ 1929، معلوم شد که سرمایهداری نیروهای توانمندی برای «رفتار غیرعقلانی» دارد که مبادله آزاد و معقول که شرایط «ملت» را در وضع بهینه نگه دارد را به خطر میاندازد. «دولت رفاه»، به عنوان یک برنامه ضد لیبرال حفظ نظام سرمایهداری شروع به کار کرد. دولت رفاه، به نام «ملت»، در کار حفظ وضع بهینه در سطح «اقتصاد کلان» بود.
6.کم کم و در دهه هفتاد، معلوم شد که دولت رفاه، متکفل کار عظیمی شده است که میزان «خردمندی» و «توان انضباطی» در اختیار حال حاضر بشر، کفاف به دوش کشیدن این همه وظیفه را از تأمین اجتماعی و آموزش و بهداشت گرفته، تا دفاع ملی و محیط زیست و امنیت را پوشش دهد. دولتهای رفاه اسیر «ناکارآمدی» و از آن بدتر، «فساد» شدند.
*روزنامه سیاست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان «انقلاب اسلامی مصر در آغاز یا پایان راه؟!» آورده است:
یکم: پایان یک ائتلاف؛ صبح دیروز، "ائتلاف جوانان انقلابی مصر" طی یک کنفرانس خبری از پایان فعالیت این ائتلاف خبر داد. اینان که متشکل از جوانان انقلابی مستقل و یا نزدیک به گروهها و احزاب و نیز فعالان رسانهای به ویژه در عرصه سایبری بودند، از ابتدای انقلاب 25 ژانویه تا روزهای اخیر که محمد مرسی رئیس جمهور قانونی و منتخب مردم مراسم تحلیف را به جا آورد، نقش بارزی در تحولات سیاسی-اجتماعی این کشور داشتند به طوری که میتوان گفت یکی از عوامل اصلی حرکت تودهای و مدنی انقلاب اسلامی در مصر این ائتلاف بود.
در حالی که حتی اخوان المسلمین رسماً از فراخواندن مردم به تظاهرات کناره میگرفت و اعلام می کرد که از این تظاهرات حمایت می کند، این جوانان و به ویژه ائتلاف جوانان انقلابی بودند که به ساماندهی تجمعات اعتراضی پرداختند. آنان، با عوامل رژیم مبارک گفتگوهای انتقادی جدی داشتند و صلابت بعضی از اعضای این ائتلاف بود که در این گفتگوهای انتقادی، کمر رژیم پوسیده نامبارک را میلرزاند.
امروز، این ائتلاف به هر دلیل تصمیم گرفت به پایان کار خود ادامه دهد. اما گرایش ها و بخشهای مختلف آن حتی در همین کنفرانس رهبری دیروز خود اعلام کردهاند که در قالب فعالیت مدنی و قانونی و در صفوف حزبی در صحنه خواهند ماند. این بدان معناست که جوانان انقلابی نیز از صحنه کنار نرفتهاند بلکه ظرفیت این ائتلاف را برای فعالیت خود پایان یافته میدانند.
دوم: پرسش بنیادین
این ائتلاف به کار خود پایان میداد یا نه؛ یا جوانان انقلابی در صحنه سیاست بمانند یا کنارهگیری کنند، مصر با یک پرسش بنیادین مواجه است. انقلاب اسلامی پایان یافت یا ادامه خواهد یافت؟ پاسخ به این پرسش بیش از هر چیز نیازمند آشنائی با ماهیت و فطرت این انقلاب است. انقلاب، تنها براندازی یک رژیم بر اساس قیام عمومی مردم نیست. بلکه براندازی تنها "وجه سلبی" انقلاب است. حتی اگر کار انقلاب را تنها براندازی یک رژیم بدانیم هم کار انقلاب مصر پایان نیافته است.
*روزنامه مردم سالاری در سرمقاله امروز خود با عنوان «دیپلماسی ذوق زدگی» به قلم «علی ودایع» آورده است:
گویی همین دیروز بود که پیام تبریک بالاترین مقام اجرایی ایران اسلامی به حامد کرزای برای پیروزی در انتخابات جنجالی 88 افغانستان خبرساز شد. در روزهایی که همه کشورها با دیده تردید به ابقای کرزای مینگریستند و در حالی که عبدالله به عنوان شاگرد مکتب احمدشاه مسعود بهتر میتوانست با تهران تعامل داشته باشد، حمایت تمام قد پاستور از کرزای در میان تایید بروز تقلب، برای وی اعتبار و منزلت دو چندان آفرید. متاسفانه در طول چند سال گذشته زمزمه دخالت مستقیم واشنگتن مطرح شده است. اگر عبدالله از رقابت کنار نمیکشید و کرزای شکست میخورد چه کسی پاسخگوی ذوق زدگی دیپلماتیک بود؟! علامت سوال در مقابل موضعگیری دولت دهم زمانی بزرگتر میشود که کرزای به عنوان وکیل مدافع ایالات متحده به خوبی ایفای نقش میکند.
دولت افغانستان زمانی که پای پیمان استراتژیک با پنتاگون را امضا کرد، علناً منافع ایران اسلامی در منطقه را به چالش کشید. کابل تنها در روزهایی که نیازمند دست گرم ایرانیها بود، لب به انتقادات آتشین گشوده است و از چند کلمه هرگز فراتر نرفته است. در ذهن برخی دولتمردان افغانستان که متهم به فساد مالی هستند، کاخ سفید به عنوان یک حامی دلسوز که برای مبارزه با طالبان و حضور در مرزهای ایران ناز آنها را میکشد، تصویر یک ناجی ترسیم کردهاند.در سفر ناگهانی هیلاری کلینتون به کابل و تعریف و تمجیدهای وی از دولت حامد کرزای، افغانستان لقب استراتژیک ترین متحد ایالات متحده را در بین کشورهای غیرعضو ناتو از آن خود کرد تا مزد خدمات خود را به غرب دریافت کرده باشد.
*روزنامه آرمان در سرمقاله امروز خود با عنوان «حرکت کند بازار کار» به قلم «حمید حاجاسماعیلی» آورده است:
روز گذشته در حالی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از بهبود وضعیت اشتغال در کشور نسبت به سالهای قبل سخن گفت که تاکنون شفاف اعلام نشده براساس کدام شاخصها این بهبود حاصل شده است. ما طی سالهای اخیر جدیترین مسائل مربوط به بیکاری و اشتغال را پس از جنگ تحمیلی داشتهایم. علت آن هم بخشی به تحریمهای اقتصادی و بخشی هم مربوط به داخل بوده است. تحریمها باعث شدهاند مراودات ما با کشورها برای اعزام نیرو با مشکلاتی مواجه شود و درعین حال بخشی از مشکلات ما هم ناشی از شرایط داخلی بوده است.
یکی از آنها شیوه اجرای هدفمندسازی یارانهها و مسئله دیگر نبود برنامهریزی درازمدت درخصوص حمایت از تولید بوده است. شاهد بودیم که بیشترین تلاش دولت نهم در زمینه اشتغالزایی مربوط به اجرای طرح بنگاههای زودبازده بود که به دلیل فراهم نبودن زیرساختها در حد انتظار موفق نشد و در دولت دهم هم مشاغل خانگی مطرح شد که آن هم امکان موفقیت نیافت.
بنابراین در بازار کار، تغییر مهمی انجام نشده است. مگر اینکه از کارهای عمرانی به مشاغلی رسیده باشیم که البته این نوع مشاغل در گذشته هم بوده است. حتی درمورد مسکن مهر هم باید اشاره کرد که با وجود اجرای این طرح، ساخت و ساز بخش خصوصی تا حدی به تعطیلی گرایید. علاوه بر این، طی سالهای اخیر مشکلات دیگری نیز داشتیم و آن افزایش واردات بود. برنامه اصل 44 که میتوانست اشتغالزا باشد به صورت مناسب اجرا نشد چرا که اگر این برنامه به صورت مناسب اجرا میشد ظرفیت بخش تعاون از چهار درصد فعلی باید بیشتر میشد و به 25 درصد مورد اشاره در برنامه میرسید.
*روزنامه ابتکار در سرمقاله امروز خود با عنوان «طنابی که به مو رسیده اما پاره نشدهاست؟» به قلم «هادی وکیلی» آورده است:
تنش میان ایران و غرب بر سر پرونده هستهای به اوج خود رسیده و دامنه این تنشها، بیم و هراس یک جنگ تمامعیار را برای کارشناسان به همراه آوردهاست. غرب آخرین حربههای غیرنظامی خود -تحریم نفت و بانک مرکزی- را به مرحله اجرا گذاشتهاست و همچون کسی که ضربه خود را وارد آورده، از دور و در حالی که چندروزی است تحرک چندانی ندارد، نظارهگر تأثیر ضربه بر حریف است.
در نقطه مقابل، اما ایران در تلاش است که بازی را به هم بزند و از قمار”رقیبساخته"، خارج شود، بنابراین شاهد تکاپو و تحرک بسیار زیادی در این طرف ماجرا میباشیم. ایران همزمان در حال تجربه کردن گزینههای مختلفی است. میانگین عملکرد برگهایی که در دست ایران میباشد، بیانگر اینست که ما در حال گذار از مرحله تهدیدهای دیپلماتیک به تهدیدهای عملی به سر میبریم. با انتشار متن مذاکرات مسکو و کارشناسان در استانبول، تصویری شفاف از آنچه دو طرف مطالبه دارند، به دست آمدهاست.
در این راستا معلوم گردید که طرف ایرانی برای عبور از مرحله”رویارویی"، حاضر به توقف غنیسازی 20 درصد و گسترش بازرسیهای آژانس میباشد و حتی امکان مذاکره پیرامون مبادله اورانیوم با غنای 20 درصد را نیز فراهم آوردهاست و در مقابل، خواهان به رسمیت شناختن حق هستهای خود و همچنین، خواهان لغو تحریمها میباشد.
بنابراین اصل آمادگی و مطالبات به هم نزدیک شده اما نکتهای محوری که همچنان پرونده را لاینحل باقی گذاشتهاست اینکه؛ طرف غربی مدعی است ابتدا ایران میبایست این اقدامات را یکطرفه به انجام برساند، آنگاه طرف غربی پیرامون مطالبات ایران به مذاکره و چارهاندیشی میپردازد.
پایان پیام/
نظر شما