خبرگزاری شبستان: هشتم مرداد روزی است که در تقویم رسمی کشور سالروز بزرگداشت سهروردی، موسس مکتب فلسفی اشراق نام گرفته است، فرا رسیدن این روز بهانه ای شد تا به آنچه شیخ اشراق بنیان نهاده است بپردازیم.
شیخ اشراق در سال 549 هجری در قریه سهرورد نزدیک به زنجان چشم به جهان گشود و تحصیلات اوّلیه خود را در خدمت مجد الدین جیلى در مراغه انجام داد و مراتب عالىتر علمى را نزد ظاهر الدین قارى در اصفهان به پایان رسانید؛ که در این دوره با یکى دیگر از بزرگان تفکّر آن عصر یعنی امام فخر رازى هم مکتب بود. سپس به سیر و سلوک معنوى پرداخت و سیر آفاقى و انفسى کرد، و مانند بسیارى دیگر از بزرگان تصوّف، سیر درونى را با سفر در بلاد گوناگون اسلامى توأم ساخت، و بالاخره در شهر حلب اقامت گزید، و مدّتى دوستى و انس با پادشاه آن بلاد ملک ظاهر شاه داشت تا اینکه علل مختلف دینى و اجتماعى او را منفور برخى از علماى قشرى ساخت و بالاخره به فتواى آنان در سال 587 بنحوى که هنوز کاملا روشن نیست به شهادت رسید.
شاید بهترین شرح حیات سهروردى همان متن کتاب شهرزورى است که متأسّفانه اصل عربى آن و نیز ترجمه قدیمى فارسى که از آن موجود است هنوز به طبع نرسیده است.
آثار سهروردى
بیشتر تحقیقاتى که توسّط دانشمندان معاصر درباره آثار سهروردى انجام پذیرفته است مبتنى بر فهرست مذکور در شهرزورى و نسخ موجود از آثار اوست، و نیز از منابع متتبعان و فهرستنویسان اسلامى مخصوصا حاجى خلیفه در تحقیقات اخیر استفاده شده است. اساسىترین پژوهشها در این زمینه همانا آثار بروکلمان و ریتر و ماسینیون و مهمترین از همه کربن است.
با توجه به آنچه درباره سهروردی و آثار او رفته است می توان حکمت اشراق را به شرحی که در ذیل می آید، تعریف کرد.
حکمت اشراقى چیست؟
...حکمتى که بر دو پایه استدلال و ذوق استوار است و فهم آن مستلزم آشنائى با حکمت مشّائى از یک سو و دارا بودن ذوق فطرى و صفاى ضمیر از سوى دیگر است. در این مقدّمه فقط مىتوان به خطوط اصلى و خصائص کلّى حکمت اشراقى اشاره کرد. البتّه مقصود از حکمت اشراقى، بطور کلّى هر نوع حکمتى که مبتنى بر تنویر و اشراق عقل باشد، نیست مانند آنچه در مکتب نوافلاطونیان و اگوستینىهاى غرب مشاهده مىشود. به یک معنى پیروان آنان همگى اشراقىاند ولى بمعنى خاصّ کلمه اشراق مخصوصا چنانکه این کلمه در ایران اسلامى بکار برده شده است مقصود از آن همان حکمتى است که سهروردى مبتنى بر فلسفه مشائى بوعلى و تصوّف اسلامى و اندیشههاى فلسفى ایران باستان و یونان به وجود آورد و رنگ خاصّ نبوغ خود را به آن بخشید.
حکمت اشراقى اوّلا ذوقى است و در عین حال که استدلال و فلسفه استدلالى را پایه و لازمه خود به شمار مىآورد و تربیت منظّم عقل نظرى و نیروى استدلال را اوّلین مرحله کمال طالب معرفت مىشمارد. پس حکمت اشراقى حکمتى است که مىکوشد رابطهاى بین عالم استدلال و اشراق یا تفکّر استدلالى و شهود درونى ایجاد کند و در واقع برزخى است بین فلسفه و کلام مدرسى و تصوّف محض خانقاهى.
ثانیا حکمت اشراقى آگاهانه در صدد احیاى حکمت خسروانى و فهلوى ایرانیان باستان و نیز حکمت یونانیان در دامن عرفان و حکمت اسلامى بود و سهروردى خود را وارث دو سنّت بزرگ فکرى قدیم یعنى یونانى و ایرانى مىدانسته است، و در افق فکرى او افلاطون و زردشت و پادشاهان فرزانه و حکیم ایران باستان و حکماى الهى قبل از سقراطى یونان، شارحان یک حقیقت و مفسّران یک پیام معنوى بودند که سهروردى خود را احیاکننده آن مىدانست. به همین جهت در حکمت اشراقى، فرشتگان مزدائى و مثل افلاطونى به صورت یک حقیقت جلوهگر شده و وحدت نور که همان وجود است بر ثنویّت ظاهرى مزدائى و کثرت عالم مثالى افلاطونى حکمفرما است.
آمیختگی حکمت ایران باستان و عرفان اسلامى
نیز از خصائص مهمّ حکمت اشراقى امتزاج و آمیختگی حکمت ایران باستان و عرفان و حکمت اسلامى است. سهروردى موفّق شد در حالى که عارفى کاملا اسلامى و مفسّرى عمیق از حقائق قرآنى بود، در آسمان معرفت اسلامى حقائق رمزى و تمثیلى حکمت ایران باستان را مشاهده کند و به آن حیات نوین بخشد. در واقع سهروردى از طریق تأویل قرآن توانست حکمت خسروانى را در افق معنوى اسلام منزلگهى رفیع بخشد و در حیات عقلى و فکرى ایرانیان مقامى براى آنچه از میراث قبل از اسلامى ایشان از لحاظ فکرى جنبه مثبت داشت، بدست آورد. در نظرگاه سهروردى و حکمت اشراقى او نور محمّدى بر حقیقت ملکوتى پیام ادیان و حکمتهاى پیشینیان از هرمس و فیثاغورس گرفته تا زردشت و حکماى فرس دمیده و بار دگر این حقائق را در اذهان روشن ساخته است، به نحوى که حقائق مشهود حکمت باستان است در حالى که نورى که مشاهده این حقائق را امکانپذیر مىسازد همانا نور منبعث از وحى قرآنى است. لذا همان حکیمى که پایهگذار حکمت اشراق و احیاکننده فلسفه ایران باستان است بیش از تمام فلاسفه اسلامى قبل از خود به آیات قرآنى و احادیث نبوى توجّه کرده است چنانکه از قرائت رسائل او در این مجموع مشاهده مىشود.
حکمت اشراقى سهروردى حامل نقشهایست از دار وجود که به کمک آن غریب عالم غربت غربیّه که همان جهان مادّه و کون و فساد است مىتواند به مشرق عالم وجود که در عین حال جهان اشراق یا عالم ملکوت است راه یابد و از زندان تیرهگى جسم و شهوات نفسانى رهائى یابد. نیز این حکمت پیامى است از آن عالم اشراق به این عالم ظلمت، پیامى به لسان رمزى که هر کس را قدرت درک معانى باطنى آن نیست. باطن این پیام از آن کسى است که دست سرنوشت و کوشش و کشش درونى او را آماده از براى سیر به عالم معنى ساخته است. لذا حتّى درک فکرى و عقلى حکمت اشراق خود نوعى اشراق و ودیعهاى الهى است. صرف درک اینکه انسان عادى در مغرب دار وجود در عالم ظلمت بسر مىبرد و مأوا و موطن واقعى او مشرق وادى ایمن و یمن عالم معنى است خود مرحلهاى از معرفت و اشراق است.
حکمت اشراق پیامی است به لسان رمز...
بنابراین حکمت اشراقى مانند حکمتهاى دیگر بزرگ مشرق زمین پیامى است، به لسان رمز که هر که را قدرت درک آن پیام و کشف آن رمز نباشد هر چند ظاهر کلمات و الفاظ آن خوانده و تجزیه و تحلیل شود. قدرت استدلال کم و بیش در همه افراد موجود است لکن درک رمز و استعاره از عهده همه کسى برنیاید بلکه ذوقى مىخواهد خاصّ که همه را از آن بهره نیست. تفسیر ظاهرى کلمات به کمک کتب لغت امکانپذیر است ولى تأویل باطنى آن مستلزم یک نوع دگرگونى درونى و ولادت جدید معنوى است. تا انسان نتواند به درون خود سفر کند و به تأویل رموز وجود درونى خود پردازد او را قدرت تأویل پیام شرق عالم وجود که همان حکمت اشراقى است میسر نشود. به همین جهت واضع این حکمت به علّت عدم فهم عوام جان فداى بیان پیام خود ساخت و بعد از او تا این عصر بسیارى از بزرگان این مکتب با عدم درک اطرافیان خود مواجه شده و مورد طعن و ملعبه افرادى قرار گرفتهاند که چون نمىدانند در چاه ظلمات قرار دارند فرار از این چاه را امرى عبث و بیهوده دانسته و حتّى وجود عالمى خارج از این چاه را زاده تخیّلات آنکه پیام هدهد عالم غیب را استماع کرده است مىپندارند.
بسیارى از داستان هاى عرفانى شیخ اشراق حاکى از این حقیقت است که از خصائص حیات و شرائط وجود بشر عادى است، بشر عادى عصر سهروردى و خیلى بیشتر از آن بشر عصر حاضر که به فضا پرواز مىکند لکن بیش از هر عصر دیگر از فضاى عالم غیب غافل و از لمعات مشرق عالم وجود بىبهره است...
پی نوشت:
برگرفته از مجموعه مصنفات شیخ اشراق
پایان پیام/
نظر شما