اصلاح فرهنگ نیازمند حرکت در خطوط فطری بشر است

فاصله گرفتن از خطوط فطری تمایلات علمی وعملی انسان یا نادیده گرفتن رویکرد تعالی طلبی و نگریستن تنها به بعد مادی گرایی و حیوانی او کار مهندسی و مدیرت فرهنگ یانهادهای اجتماعی در سایه فرهنگ رابه سامان نمی رساند.

خبرگزاری شبستان: همانگونه که در یادداشت های قبلی ذکر شد مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی- ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحران‌های فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخص‌های فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور می‌باشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است. و بی تردید در این میانه اتکاء به عناصر ساخته و پرداخته ذهن بشر نمی تواند ما را به سر منزل مقصود رهنمون شود، تنها تمسک به منبعی وحیانی می تواند گره گشا بوده و زمینه اصلاح فرهنگ را متناسب با مطالبه و تاکید رهبری فراهم کند. در مطلب قبل شش مورد از ویژگی های فرهنگ سازی و اصلاح فرهنگ توسط آیات وحی اشاره شد و در ادامه به دیگر ویژگی های قرآن در این باره اشاره می شود.

 

1- بهره‌گیری از معادله سود و زیان
تصور دین همیشه همراه است با اخلاص و کارها را برای خدا انجام دادن، زیرا لبّ اللباب دین، بندگی و تسلیم بودن انسان در برابر اراده الهی است. اما نکته شگفت آور این است که قرآن برای ترغیب و تشویق انسان ها به تغییر باورها یا پذیرش ارزش‌های متعالی یا دست برداشتن و رها ساختن سنت ها و هنجارهای ناصواب، یا از روش اخلاص استفاده نمی‌کند، یا بسیار بسیار اندک استفاده می‌کند، بلکه به جای آن از یک معامله سخن می گوید و از یک معادله مبتنی بر سود و زیان شخصی بهره می گیرد؛ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیم‏)(صف/10)؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آیا شما را بر تجارتى راه نمایم که شما را از عذابى دردناک مى‏رهاند؟»
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه... فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِه‏...)(توبه/111)
«در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‏] اینکه بهشت براى آنان باشد، خریده است ... پس به این معامله‏اى که با او کرده‏اید شادمان باشید ...»
حجم آیاتی که پیامدهای گوارا یا ناگوار رفتار یا گرایش انسان را بیان می‌کند و نیز تعداد آیاتی که به توصیف نعمت های بهشت و نقمت های جهنم می پردازد یا از خرسندی و ناخرسندی خدا به عنوان پاداش و کیفر عمل سخن می گوید، و همچنین تعبیر تجارت، بیع، شراء و... در ادبیات قرآن راجع به رابطه بنده با خدا، و به طور کلی گفتمان ربح و خسران در قرآن به خوبی از روش راهبردی قرآن در انگیزش انسان ها و جوامع پرده بر می دارد.
به نظر می رسد اصل بهره گیری از روش معامله با توجه به آیات وعده و بشارت به بهشت و نعمت های اخروی قابل تردید نیست، آنچه نیازمند تأمل بیشتر است و باید به آن پرداخت، پرسش های زیر است:
1. آیا قرآن در انگیزش انسان تنها بر معادله سود و زیان تکیه دارد یا بر اقتضاء و خواسته وجدان - جدای از سود و زیان - نیز نگاه دارد؟ به تعبیر دیگر آیا قرآن در روش انگیزش، تنها سودگراست یا وظیفه گرا نیز است؟
2. آیا قرآن در فرمول سودگرایی تنها به سود اخروی نگاه دارد یا سود دنیوی را نیز مورد توجه قرار داده است؟
3. آیا سود و زیان مورد نظر قرآن که آن را انگیزه تحریک و تشویق قرار داده است، فقط سود و زیان شخصی است یا سود و زیان جمعی و اجتماعی را نیز در بر می گیرد؟
راجع به پرسش نخست، حقیقت این است که جستجو و تتبع در آیات قرآن- تا جایی که برای نویسنده مقدور بود- بیانگر این مطلب است که آموزه های اخلاقی و تشریعی قرآن که بخش عظیمی از عناصر فرهنگی در ساحت رفتارها و سنت ها را نشان می دهد، بر بنیاد نظام پاداش و کیفر (اعم ازدنیوی واخروی) استوار است. نمی توان موردی یافت که نظام پاداش و کیفر در آن مطرح نباشد. این ادعا را می توان از دو راه به اثبات رساند: یکی از طریق تتبع در آموزه های قرآن که در این زمینه نتیجه به دست آمده نشان می دهد که هیچ دستور یا سفارشی در زمینه رفتار، اخلاق، تغییر سنت ها و... نیست که به دنبالش نوعی پاداش یا کیفر به عنوان مشوق و ترغیب کننده یا مانع و بازدارنده بیان نشده باشد، حالا چه این پاداش و کیفر در قالب بهشت و جهنم باشد یا خشم و خشنودی خداوند یا ... .

 

نگاه قرآن به نظام کیفر و پاداش
دیگر از طریق دیدگاه قرآن نسبت به رابطه زندگی دنیوی انسان با زندگی اخروی وی. قرآن دنیا را زمینه عمل و آخرت را زمان نتیجه گیری می داند؛ (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)(بقره/197)، (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ *وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) (زلزله/8-7). آموزه های قرآن بر تجسم اعمال تأکید دارد؛(وَأَنْ لَیْسَ لِلإنْسَانِ إِلا مَا سَعَى)(نجم/39). یکی از نام های قیامت، یوم الدین، یعنی روز کیفر و پاداش است (حمد/4)، همه این حقایق نشان از آن دارد که در نگاه قرآن، زندگی دنیوی انسان با تمام ساحت ها و عرصه هایش بر بنیاد پاداش و کیفر، البته به معنای اعم استوار است.
بنابراین، نظریه وظیفه گرایی اخلاقی به این معنا که رفتار اخلاقی باید بر اساس احساس وظیفه و مسئولیت انجام گیرد و وجدان بدون در نظرداشت پاداش یا کیفر، انسان را به عمل اخلاقی وا دارد، مورد تأیید آموزه های قرآن در ساحت انگیزش انسان نیست. شاید دلیل این مطلب، عمق گرایش انسان به خود دوستی یا حب نفس باشد که عمیق ترین و تأثیرگذارترین رویکرد وجودی انسان به شمار می آید.

 

آیات قرآن تنها بر آخرت متمرکز نیست!
اما در رابطه با پرسش دوم باید گفت گرچه آیات قرآن عمدتاً و غالباً به لحاظ رویکرد آخرت گرایی اش سود و زیان را در بستر زندگی جاودانه، یعنی آخرت، تفسیر و تعریف می‌کند و برای زندگی دنیا در برابر آخرت جایگاهی در تعیین سود و زیان قائل نیست، اما این بدان معنا نیست که قرآن مصالح و مفاسد زندگی دنیوی انسان را نادیده می گیرد و برای آنها اهمیتی در محتوای پیام یا شیوه پیام رسانی قائل نیست، بلکه برعکس، بر اساس آموزه های آیات، بخشی از کارکردهای دین، اصلاح و بهسازی زندگی دنیوی انسان است؛ رفع اختلافات انسان ها: (کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه) (بقره/21)، اقامه قسط و عدل: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس)(حدید/25) و... که به عنوان فلسفه آمدن پیامبران و کتاب های آسمانی مطرح شده است، در همین راستا قرار دارد.
بنابراین رویکرد آخرت گرایی قرآن به معنای جهت دادن زندگی دنیا به سوی آخرت است، نه نادیده گرفتن زندگی دنیا، از این رو پاداش ها و تشویق ها یا کیفرها و تهدیدهای دنیوی به صورت قابل توجهی در معادله سود و زیان قرآن مطرح است. به عنوان نمونه وقتی به ارزشی مانند تقوا فرا می خواند، علاوه بر پاداش اخروی، پیامد دنیوی آن را نیز به عنوان مشوق مطرح می‌کند؛ (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْض)(اعراف/96)، (وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا*وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب)(طلاق/2-3). یا هنگامی که اهمیت قصاص را به عنوان یک قانون یا سنت در جامعه تثبیت می‌کند، به نقش بازدارنده اجتماعی آن تکیه می‌کند؛ (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ)(بقره/179). وقتی رفتار یا هنجاری را در جامعه ایجاد یا امحا می‌کند، به آثار و پیامدهای مثبت یا منفی دنیوی آن اشاره می نماید؛ (وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا)(اسراء/29)، (وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ)(فصلت/34)، (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَس)(بقره/275)، (وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْم)(انعام/108)، (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَض) (احزاب/32)، ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ)(مائده/101).
نمونه هایی از این دست که در قرآن فراوان وجود دارد، بیانگر این حقیقت است که سود و زیان مورد نظر قرآن اعم از پاداش ها و کیفرهای اخروی و مصالح و مفاسد دنیوی است و اختصاص به آخرت ندارد.
اما پرسش سوم. واقعیت این است که برای سود و زیانی که قابلیت انگیزش دارند، سه حالت می توان فرض کرد: 1- سود و زیان شخصی برای شخص 2- سود و زیان جمعی برای جمع 3- سود و زیان جمعی برای شخص.
در قرآن کریم از دو قسم نخست نمونه های فراوانی وجود دارد، یعنی مواردی که ارزشی یا هنجاری خطاب به شخص القاء شده و منافع یا مضاری مربوط به شخص در آن گوشزد گردیده است، یا جامعه مورد خطاب قرار گرفته است و سود و زیان باورها، بینش ها یا سنت های آن که به خود جامعه بر می گردد مطرح شده، بی شمار است.
اما در رابطه با قسم سوم که سود و زیان جمعی عامل انگیزش فرد قرار داده شده باشد، آیات صریحی به دست نیامد، البته برخی آیات می تواند در این راستا تفسیر شود، مانند: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ)(مائده/51) که ایجاد پیوند عاطفی با یهودیان ومسیحیان را عامل پیوستن روحی و یافتن هویت جمعی آنان معرفی می‌کند. یا آیه (وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون)(مائده/56) که دوستی با خدا و رسول و مؤمنان را عامل ورود در فضای جمعی و بهره مندی از پیروزی حزب پیروز الهی می داند. یا آیه (مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا)(مائده/32) که حفظ و اصلاح یا کشتن و افساد یک فرد را برابر با حفظ و اصلاح یا کشتن و افساد یک جامعه تلقی می‌کند و آن را عامل محرک یا باز دارنده قرار می دهد، و آیات دیگری از این دست. اما همان گونه که اشاره شد، این آیات صراحت و وضوح لازم را ندارد. اگر دلالت این آیات را بر وجود قسم سوم از انگیزش بر مبنای سود و زیان بپذیریم یا خطابات قسم سوم را انحلالی بدانیم که نتیجه اش طرح سود و زیان جمعی برای فرد خواهد بود، در این صورت می توان گفت قرآن از هر سه نوع سود و زیان در نظام پاداش و کیفر خویش استفاده کرده است، اما اگر دلالت آیات را نپذیریم یا آیات را انحلالی ندانیم، نتیجه آن می شود که قرآن از سود و زیان جمعی برای انگیزش فرد بهره نگرفته است و تنها به سود و زیان هایی توجه نشان داده است که ارتباط مستقیمی با مخاطب دارد.

 

تاکید قرآن بر معامله سود و زیان در روش اصلاح گری
از مجموع آنچه گفتیم، این نتیجه به دست آمد که قرآن در روش اصلاح گری خویش بر معادله سود و زیان به معنای اعم از دنیوی و اخروی توجه و تأکید دارد. این حقیقت از یک سو از عمق سودگرایی انسان ها و همچنین از سازگاری این رویکرد با دینداری حکایت می‌کند و نشان می دهد که سودگرایی تا زمانی که سمت و سوی وابستگی به زندگی دنیا ایجاد نکند، بلکه برای دست یابی به منافع پایدار و همیشگی (نعمت های اخروی) یا منافع دنیوی که زندگی دنیا را انسانی تر می‌کند، باشد، با دینداری و بندگی ناسازگار نیست، و از سوی دیگر به لحاظ روشی، این نکته را می رساند که هرگونه جریانی که تغییر اندیشه و انگیزه انسان ها را هدف گرفته است، نمی تواند بدون توجه به این رویکرد فطری و ژرف قرین توفیق باشد. حرکت اصلاح و تغییر باید با تکیه بر عمیق ترین انگیزه انسان ها که همان جلب منفعت و دفع مضرت است صورت گیرد.

 

2- تدریج و گام به گام
آموزه های قرآن کریم در دو مورد، سیاست تدریج و گام به گام را در پیش گرفته است، یک در ابلاغ و بیان، چرا که می توانست یک باره نازل شود، اما مرحله به مرحله و تکه تکه نازل گردیده است؛
(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا)(اسراء/106)؛ «و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى، و آن را به تدریج نازل کردیم.»
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلا) (فرقان/32)
«کسانى که کافر شدند، گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نشده است؟» این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم‏] تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم و آن را به آرامى [بر تو] خواندیم.»

و دیگر در اجرا و تطبیق نسبت به عادت ها و سنت هایی که با کشش های نفسانی انسان گره خورده است (مشروبات تخدیرکننده، انواع قمار). (فضل الله، 8/330؛ مکارم شیرازی، 2/688)
فلسفه تدریج در مقام نخست را خود قرآن به وضوح بیان کرده است که عبارت است از تثبیت و استوار سازی قلب پیامبر (ص) به عنوان مخاطب و گیرنده مستقیم سخن از یک سو و خواندن و ابلاغ آهسته و با درنگ پیام به مردم از سوی دیگر. اما راز تدریج در مقام عمل و تطبیق بیان نشده است. مفسران بر این باورند که فلسفه تدریج در تعامل با سنت ها و عادت های یاد شده، در نظرداشت واقعیت رفتار انسان است، چه اینکه پیوند روانی و نفسانی که میان انسان و یک رفتار پدید می آید، باعث مقاومت در برابر جدایی و ترک آن می شود. اگر مبارزه علیه آنها یک دفعه و ناگهانی صورت گیرد، در نخستین گام با واکنش منفی مواجه شده و شکست خواهد خورد. (صادقی، 3/292؛ نیز رک: مغنیه، 1/329)

 

تربیت قرآنی فرآیندی مرحله ای است
به نظر می رسد هر دو مقام در یک نکته مشترکند و آن اینکه اصلاح باورها، ارزش ها و سنت های اجتماعی که گاهی با ایجاد باورها و ارزش های جدید و گاهی با زدودن و از بین بردن آنها همراه است، یک نوع تربیت اجتماعی است و تربیت بر خلاف تعلیم که می تواند دفعی و یکباره صورت گیرد، فرایند مرحله ای است که باید در زمان ها و مناسبت های لازم تحقق یابد؛ زیرا در تربیت، اراده ها باید به منصه ظهور برسد و آموزه ها در جان انسان ترسیخ و تثبیت گردد و این می طلبد که زمان ها و رویدادها به عنوان بستر آموزش و انگیزش تلقی گردد.
علامه طباطبایی (ره) می گوید: «فقوله: (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ) بیان تام لسبب تنزیل القرآن نجوما متفرقه و بیان ذلک أن تعلیم علم من العلوم و خاصه ما کان منها مرتبطا بالعمل بإلقاء المعلم مسائله واحده بعد واحده إلى المتعلم حتى تتم فصوله و أبوابه إنما یفید حصولا ما لصور مسائله عند المتعلم و کونها مذخوره بوجه ما عنده یراجعها عند مسیس الحاجه إلیها، و أما استقرارها فی النفس بحیث تنمو النفس علیها و تترتب علیها آثارها المطلوبه منها فیحتاج إلى مسیس الحاجه و الإشراف على العمل و حضور وقته.
ففرق بیّن بین أن یلقی الطبیب المعلم مثلاً مسأله طبیه إلى متعلم الطب إلقاء فحسب و بین أن یلقیها إلیه و عنده مریض مبتلى بما یبحث عنه من الداء و هو یعالجه فیطابق بین ما یقول و ما یفعل.

و من هنا یظهر أن إلقاء أی نظره علمیه عند مسیس الحاجه و حضور وقت العمل إلى من یراد تعلیمه و تربیته أثبت فی النفس و أوقع فی القلب و أشد استقرارا و أکمل رسوخا فی الذهن و خاصه فی المعارف التی تهدی إلیها الفطره فإن الفطره إنما تستعد للقبول و تتهیأ للإذعان إذا أحست بالحاجه ... و هذه سبیل البیانات القرآنیه المودعه فی آیاته النازله کما قال تعالى: (وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا) (اسراء/106) و هذا هو المراد بقوله تعالى:(کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ و الله أعلم)» (طباطبایی، ‏211/ 15)
«سخن خدا که فرمود: (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ) بیان کاملی است برای فلسفه نزول تدریجی قرآن. توضیح مطلب این است که تعلیم و آموزش هر نوع علوم، به ویژه اگر مرتبط با عمل باشد، به شیوه القای مسئله مسئله تا پایان فصل، تنها اثری که دارد، ایجاد تصویر مسائل در ذهن دانش آموز است که در خزانه ذهنش ذخیره شده و هنگام نیاز به آن مراجعه می‌کند، اما تثبیت و ترسیخ آنها در نفس به گونه ای که نفس بر اساس آن رشد کند و آثارش در نفس آشکار گردد، نیازمند ضرورت و رسیدن وقت عمل است. آرى، فرق است بین اینکه طبیب یک مسئله بهداشتى را به شاگرد خود (به طور نظرى) یاد دهد و بین اینکه همین مسئله را در بالین مریضى (به طور عملى) به او بیاموزد و از مریض نشانه‏هاى مرض را بپرسد و او پاسخ دهد و این پرسش و پاسخ را با قواعدى که به شاگرد درس داده تطبیق کند که در این صورت آنچه مى‏گوید، با آنچه مى‏کند مطابق می شود.

از اینجا معلوم مى‏شود که القاى یک نظریه علمى در هنگام احتیاج و رسیدن هنگام عمل، در دل شاگردى که مى‏خواهد آن را بیاموزد، بهتر ثبت مى‏گردد و در قلب مى‏نشیند و پابرجاتر هم خواهد بود، مخصوصاً در معارفى که فطرت بشرى بدان رهنمون شود، چون فطرت وقتی آماده پذیرش می شود که احساس نیاز کند... . قرآن کریم هم همین رویه را دارد، یعنى آیات آن هر یک در هنگام احساس حاجت نازل شده، در نتیجه بهتر اثر گذاشته است، همچنان که خود قرآن فرموده:(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا) و نیز همین معنا مورد نظر آیه است که مى‏فرماید: (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ)- و خدا داناتر است.»
بنابراین، تدریج و حرکت بر اساس عینیت ها و جلو رفتن بر مبنای کارها و تغییرات انجام گرفته، لازمه فرآیند اصلاح لایه های درونی و عمیق فرهنگ در جامعه بشری است.

 

3- تلقی واقعی از خود
یکی از سنت های رایج در میان نخبگان، مخصوصاً در میان سیاستمداران، ستایش از تاریخ و فرهنگ تاریخی جامعه خود است. علت این کار گذشته از دلبستگی و پیوند عاطفی انسان با پیشینه اش، نقش فرهنگ در شکل گیری هویت و شخصیت جامعه است. همان گونه که جامعه شناسان و پژوهشگران عرصه فرهنگ گفته اند، تاریخ و فرهنگ یک جامعه، هویت آن جامعه را می سازد و طبیعتاً هر فرد یا جامعه ای نسبت به هویت خویش دیدگاه مثبت و ستایش آمیز دارد. این حقیقت تا جایی ریشه دارد که حتی مصلحان یک جامعه نیز در مقام اصلاح گری، گاهی از کنار ضعف ها و کاستی ها با سکوت می گذرند و در سکوت، به تغییر آن می اندیشند.
اما قرآن کریم در این زمینه روش معکوس دارد. قرآن در راستای تربیت انسان و جامعه انسانی یکی از چیزهایی که بر آن تأکید دارد، فهم و باور صادقانه انسان و جامعه نسبت به ضعف ها وکاستی های خود است. در همین راستا حقایق زیادی از ضعف‌ها و نقص های روانی و رفتاری انسان یا کاستی ها و انحرافات در سنت ها، بینش ها و ارزش های جامعه عصر نزول یا جوامع گذشته در قرآن مطرح شده است، با این هدف که این کاستی ها و کژی ها مورد توجه قرار گیرد و در مسیر اصلاح و ایجاد شخصیت و رفتار درست یا پایه گذاری سنت ها و ارزش های پسندیده، از آنها عبرت گرفته شود. (فضل الله، 6/276)
و نیز به همین خاطر تقدیس و پیروی کورکورانه و نابخردانه مشرکان و منحرفان نسبت به تاریخ و فرهنگ گذشته شان به عنوان یک تفکر غلط، نقد و نفی شده است؛
(إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ) (بقره/170)؛ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى‏گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند]؟»
(قالُوا أَجِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا) (یونس/78)؛ «گفتند: آیا به سوى ما آمده‏اى تا ما را از شیوه‏اى که پدرانمان را بر آن یافته‏ایم بازگردانى‏؟»
(وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ) (لقمان/21)؛ «و چون به آنان گفته شود آنچه را که خدا نازل کرده پیروى کنید، مى‏گویند: «[نه!] بلکه آنچه که پدرانمان را بر آن یافته‏ایم پیروى مى‏کنیم». آیا هر چند شیطان آنان را به سوى عذاب سوزان فرا خواند؟»

بنابراین، فرهنگ گرچه هویت اجتماعی انسان و روح کلی جامعه است، اما در مقام اصلاح و جراحی، به جای تقدیس و ستایش یا چشم فروبستن بر کاستی ها و خلأهایش، باید منصفانه و بی طرفانه شناخت و شجاعانه بدان اعتراف کرد و این آگاهی و اعتراف را به وجدان اجتماعی تبدیل نمود تا انگیزش درونی نسبت به تغییر آن پدید آید.
آنچه گفتیم، برخی از مبانی و اصولی است که قرآن به عنوان راهبردهای اصلی روش پیامبر (ص) اسلام و سایر پیامبران الهی در راستای انجام رسالتشان مطرح کرده است. اصول و قواعد دیگری نیز وجود دارد، مانند نگاه به الگوها در فرایند اصلاح، جایگزین سازی هنگام نقد و نفی سنت ها و ارزش ها، رعایت قاعده «الاهم فالاهم» در تغییرها و دگردیسی های باورها و هنجارها، بسترسازی برای تحولات سطوح زیرین فرهنگ و... که جهت اختصار، از توضیح آن صرف نظر می کنیم.
اگر آنچه به عنوان نمونه آمد، مورد مداقه و تأمل قرار گیرد، نیازها و بایسته های شیوه اصلاح فرهنگ در سطوح گوناگون آن به خوبی آشکار می گردد. هر تعریفی از فرهنگ در نظر بگیریم، این واقعیت را نمی توان انکار کرد که فرهنگ فراورده انسان است و هرگونه تعامل با آن، چه در جهت تغییر و تبدیل یا سازماندهی و مدیریت یا کاراسازی و اثر بخشی آن، باید بر اساس سازوکار و ویژگی های روانی انسان، اعم از اندیشه، احساس، نیروها و گرایش های وجودی، آن هم با رویکرد بالندگی و فرا روندگی و نه به عنوان یک موجود ثابت و ساکن یا فرو رونده و رو به انحطاط، صورت گیرد. تمام اصول و مبانی روشی قرآن، تأکیدی بر همین حقیقت است.
فاصله گرفتن از خطوط فطری حرکت و تمایلات علمی و عملی انسان یا نادیده گرفتن رویکرد تعالی طلبی وی و نگریستن تنها به بعد مادی گرایی و حیوانی انسان، مدیران و مصلحان اجتماعی را به خطا خواهد کشید و کار مهندسی و مدیرت فرهنگ یا نهادهای اجتماعی در سایه فرهنگ، به سامان مطلوب نخواهد رسید.


منابع و ماخذ:
1- ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، الدار التونسیه للنشر- الدار الجماهیریه للنشر والتوزیع والاعلان
2- حجازی، محمد محمود؛ التفسیر الواضح، دارالجیل، بیروت، 1413ق.
3- دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، سال 1386ش.
4- دروزه، محمد عزت؛ التفسیر الحدیث، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1383ش.
5- زحیلی، وهبه؛ المنیر فی العقیده والشریعه والمنهج، دارالفکرالمعاصر، بیروت – دمشق، 1418ق.
6- زحیلی، وهبه؛ التفسیر الوسیط، دارالفکر، دمشق، 1422ق.
7- زمخشری، جارالله؛ الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت،1407ق.
8- سید قطب ، فی ظلال القرآن ، دارالشروق ، بیروت – قاهره ، 1412ق.
9- صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی، قم، 1365ش.
10- طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،
11- فضل الله، سید محمد حسین؛ تفسیر من وحی القرآن، دارالملاک للطباعه والنشر، بیروت، 1419ق.
12- مدرسی، سید محمد تقی؛ من هدی القرآن، دارمحبی الحسین، تهران، 1419ق.
13- مغنیه، محمد جواد؛ الکاشف، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1424ق.
14- مغنیه، محمد جواد؛ التفسیر المبین، بنیاد بعثت، قم
15- مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران،1374ش.

فصلنامه پژوهش های قرآنی؛ شماره 54-55.

پایان پیام/

 

کد خبر 154395

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha