وجود حجج الهی شرط هدایت عامه و وصول به کمال

خرد توانایی درک قانون سعادت بشر را ندارد، ناگزیر دستگاه درک دیگرى در میان نوع بشر باید وجود داشته باشد که وظایف واقعى و جامع را به آنان بفهماند و این شعور چیزى غیر از شعور وحى که مافوق عقل و حس است، نیست.

خبرگزاری شبستان: مشاهده حرکت هر موجود به‏سوى کمال خویش، ضرورت وجود حجت خدا را در هر عصر و زمانى به اثبات مى‏رساند. علامه طباطبائى از این راه لزوم حجّت و امام را در هر عصر و زمانى به اثبات مى‏رساند، ایشان در این رابطه مى‏فرماید:
طبق قانون ثابت و ضرورى هدایت عمومى، هر یک از انواع آفرینش از راه تکوین و آفرینش به سوى کمال و سعادت نوعى خود هدایت و رهبرى مى‏شود. نوع انسان نیز که یکى از انواع آفرینش است از کلّیت این قانون عمومى مستثنى نیست و از راه غریزه واقع بینى و تفکر اجتماعى، در زندگى خود به روش خاصى باید هدایت شود که سعادت دنیا و آخرتش را تأمین نماید.
به عبارت دیگر باید یک سلسله اعتقادات و وظائف عملى را درک نموده و روش زندگى خود را با آنها تطبیق کند تا سعادت و کمال انسانى خود را به‏دست آورد و گفته شد که راه درک این برنامه زندگى که (دین) نامیده مى شود، راه عقل نیست بلکه راه دیگرى است به نام (وحى و نبوّت) که در برخى از پاکان جهان بشریّت به نام انبیاء (پیغمبران خدا) یافت مى‏شود.


ضرورت حفظ وظائف انسانی آسمانی

پیغمبران وظائف انسانى مردم را به وسیله وحى از جانب خدا دریافت داشته و به مردم مى‏رسانند، تا در اثر به کار بستن آنها تامین سعادت کنند. روشن است که این دلیل چنان که لزوم و ضرورت چنین درکى را در میان افراد بشر به ثبوت مى‏رساند، همچنین لزوم و ضرورت پیدایش افرادى که پیکره دست نخورده این برنامه را حفظ کنند و در صورت لزوم به مردم برسانند، به ثبوت مى‏رساند.
چنان که به اقتضاى عنایت خدائى لازم است اشخاصى پیدا شوند که وظائف انسانى را از راه وحى درک نموده به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است که این وظائف انسانى آسمانى براى همیشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعلیم شود، یعنى پیوسته اشخاصى وجود داشته باشند که دین خدا را آن طورى که نازل‏ شده نگهدارى نموده و صحیح و سالم بر مردمان عرضه بدارند. (1)


شکى نیست که هر نوعى از انواع موجودات از راه تکوین و آفرینش به سوى کمال و سعادت نوعى خود هدایت مى‏شود. این دانه گندم است که در دل خاک با شرائط مناسبى قرار مى‏گیرد و شروع به رشد و نموّ کرده تا بوته‏اى کامل و داراى خوشه و دانه مى‏شود.
 قرآن در این رابطه مى‏فرماید:
«وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها» (2)؛ هر کدام هدف و غایتى دارد که آن را پیش مى‏گیرد.
 

آیا عقل بشر یارای مبارزه با تبعیض ها را دارد؟

آیا این قانونى که بشر خواهان آن است یعنى قانونى که بتواند جلو هرگونه خودکامگى‏ و تبعیض‏ را بگیرد و همه افراد جامعه در آسایش و امنیت کامل بسر ببرند مى‏توان به‏وسیله عقل و خرد به آن رسید؟
در جواب باید گفت: انسان به‏وسیله عقل از سایر انواع موجودات امتیاز پیدا مى‏کند و به‏واسطه خرد به تفکر پرداخته و از تمام مخلوقات و موجودات براى رفاه خود استفاده نموده، در فضاى بى‏کران آسمان‏ها اوج مى‏گیرد و در اعماق دریاها شناور مى‏شود و جماد و نبات و حیوان را به استخدام خویش در مى‏آورد.
اما چنین قانونى که مورد قبول همه انسان‏ها باشد وجود ندارد و چنانچه انسان با نهاد خدادادى و از طریق آفرینش و تکوین با چنین قوانینى آشنا بود همانگونه که لزوم این قوانین را با نهاد خدا دادى درک مى‏کند، باید هر انسان با عقل خود آن قوانین را درک مى‏کرد همانگونه که سود و زیان خود را درک مى‏کند.

 

عدم توانایی درک سعادت با عقل بشری
بنابراین قانونى که سعادت جامعه بشرى را تأمین کند خرد درک نمى‏کند و چون به مقتضاى نظریه هدایت عمومى دانستیم که وجود چنین درکى در نوع بشر ضرورى است ناگزیر دستگاه درک کننده دیگرى در میان نوع بشر باید وجود داشته باشد که وظایف واقعى و جامع الاطراف را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و این شعور و درک چیزى غیر از (شعور وحى) که مافوق شعور عقل و حس است نمى‏تواند باشد.
پس انسان بر اساس قانون هدایت عمومى و وصول به کمال خویش محتاج به وحى و دین است که به‏وسیله انبیاء و حجج الهى ارائه مى‏شود.
علاوه بر این، بدیهى است که نوع انسان از این قانون کلى مستثنى نیست و هدایت تکوینى که در همه انواع آفرینش حکومت مى‏کند در مورد انسان نیز حاکم است.
 

انسان، سازمانی اجتماعی

انسان به حسب طبع اوّلى، سعادت خود را در آزادى مطلق مى‏نگرد و مى‏خواهد زیر بار هیچ قانون و مقرراتى نرود کما اینکه شما کودکان را مشاهده مى‏کنید که در رسیدن به خواسته‏هاى خود به چیزى جز زور و گریه متوسل نمى‏شوند و در مقابل هیچ قانونى تواضع نمى‏کنند.
اما او کم کم احساس مى‏کند که سازمان وجودى‏اش یک سازمان اجتماعى است و نیازمندى‏هاى بى‏شمار دارد که هرگز به تنهایى توانایى رفع آنها را ندارد. در این هنگام احساس مى‏کند که باید بخشى از آزادى خود را در برابر سودى که از دیگران مى‏برد از دست بدهد و معادل آنچه از رنج دیگران بهره مى‏گیرد، از رنج خود بهره بدهد. و ادامه حیات و نیز اداره زندگى خویش را مرهون اجتماع مى‏بیند و ناچار آن‏را مى‏پذیرد. 

در این میان همانگونه که لازم است افرادى در جامعه یافت شوند که متصدى اخذ و دریافت احکام از جانب خدا باشند که از آنها به (نبى و رسول) تعبیر مى‏شود، باید اشخاصى نیز باشند که متصدى حفظ و نگهدارى دین آسمانى باشند و از جانب خدا به این مقام اختصاص یافته که از آنها به (امام) نام برده مى‏شود.( 3).

پی نوشت:

1-شیعه در اسلام: ص 263، تحت عنوان: امامت در بیان معارف الهّیه.

2-بقره، 148

3-دوازده گفتار درباره حضرت مهدى ع، ص: 38 و بعد 

پایان پیام /

کد خبر 154546

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha