علی (ع) به جهان نشان داد که سیاست عقلانی و دینی هدف است نه شعار!

علی (ع) در عرصه سیاست نیز اصول اخلاقی و شرعی را سرلوحه کار قرار داده و به جهان نشان می دهد که سیاست عقلانی و اخلاقی و دینی نه شعار بلکه هدف است، او حکومت و قدرت را امانت می‎داند، نه مایه تمتع.

خبرگزاری شبستان : عقل بشر در تمامی ابعاد به امداد الهی نیازمند است و توان رسیدگی به تمام ابعاد این مسئله را ندارد لذا در کنار عقل امدادهای الهی از طریق وحی، پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) این نقیصه را بر طرف کرده و راه را برای وصول به غایت حقیقی و سعادت راستین هموار می سازد.
امام علی علیه السلام - امیر مومنان - علی رغم مشکلات فراوانی که در امر خلافت پیش رو داشت اما اندیشه سیاسی اسلامی را به بشریت عرضه کرد. حق مدیریت اجرائی و رهبری جامعه اسلامی در بعد عملی به واسطه غصب خلافت از امام علی علیه السلام سلب شد اما در بعد علمی جهان از نور ایشان بی بهره نبود و سخنان و سیره و رفتار حضرت  (ع)راه را برای شناخت عدالت حقیقی و فلسفه سیاسی اسلام راستین روشن ساخت.
در یادداشت قبل برخی از اضلاع فلسفه قدرت و سیاست نزد امام علی علیه السلام ارائه شد و در این یادداشت به اضلاع دیگر این اندیشه اشاره می شود. شناخت فلسفه قدرت و سیاست نزد امام علی علیه السلام منوط به شناخت عدالت الهی است یعنی اجرای عدالت بر اساس موازین الهی که غایت آن قرب حضرت حق است.


علی (ع) و مخالفان حکومتی
مارقان، از مهمترین مخالفان سیاسی امام علی علیه السلام بودند که دو ویژگی، آنان را از دیگران متمایز کرده بود:
1. خوارج مخالفان داخلی بودند، و حضور ایشان در کوفه محسوس بود.
2. دیدگاه خوارج دیدگاهی عامه پسند بود؛ به طوری که عوام به راحتی آن را می‎پذیرفتند.

برخورد امام علی علیه السلام در مقابل ایشان، بسیار عبرت‎آموز و در خور تأمل است.حضرت علی علیه السلام حتی در مواجه با این قوم نادان نیز از اعتدال و موازین شرع و عدالت خارج نمی شوند و گام به گام بر اساس آموز ه های قرآنی به پیش می روند. ایشان با تبیین دقیق آیات قرآن از بدعت و افراط و تنگ نظری خوارج مردم را آگاه می سازند.
امام علیه السلام خطاب به خوارج می‎فرمودند: شما را نزد ما سه حق است: نخست، اقامه نماز در این مسجد، دوم، سهم شما از بیت‎المال، مادام که مقابل دشمن در صف عموم مسلمانان باشید، و سوم، حق حیات شما تا آنگاه که حیات دیگران را متعرض نشوید.

با آنکه خوارج از هیچ کوششی در مخدوش کردن چهره درخشان علی و سست کردن پایه‎های حکومت او دریغ نمی‎کردند، اما علی (ع) ایشان را از حضور در اجتماعات عمومی مانع نمی‎شدند، آنان را از حقوق شهروندی و برخوردار از بیت‎المال محروم نمی‎کردند، و حق مخالفت سیاسی آنان ـ البته با حکومت حق ـ را مانع حق خداداد حیات نمی‎دانستند. صحنه‎ای از موضع خوارج در مقابل علی ، خود گویای واقعیات است.

خوارج، علی را کافر می‎پنداشتند و علی‎رغم حضور در مسجد، در نماز به او اقتدا نمی‎کردند. روزی ابن‎کوا، از سران خوارج، هنگامی که امام علی علیه السلام پیشاپیش مردم به نماز ایستاده بودند، به عنوان کنایه آیه‎ای از قرآن را تلاوت کردکه مضمون آن چنین بود: “اگر شرک ورزی تمام اعمال نیکت را نادیده می انگاریم”، و بدین ترتیب به حضرت به کنایه گفت که آلوده شرک شده است.

 

پس صبر پیشه نمایید و بدانید که وعده الهی حق است

امام با شنیدن صدای قرآن، به حکم«چون قرآن تلاوت شود سکوت پیشه سازید و گوش فرادهید» سکوت کردند. ابن کوا آیه را تکرار کرد، و باز امام علی علیه السلام سکوت پیشه کردند. آنگاه که ابن‎کوا به قصد برهم زدن نماز آیه را چندبار تکرار کرد، امام علی علیه السلام این آیه را خواندند: پس صبر پیشه نمایید و بدانید که وعده الهی حق است. آنگاه، امام علیه السلام به نماز ادامه داد.

امام در کلامی دیگر خطاب با یارانش، شیوه برخورد با خوارج را این‎گونه بیان می‎کنند: هرگاه که زبان از کلام بازداشتند، سکوت پیشه می‎کنیم (ع). اگر سخن گفتن آغاز کردند، به محاجه روی می‎آوریم. و اگر دست به شورش یازیدند، ناگزیر قتال می‎کنیم.

تحمل مخالف و تضمین حقوق او، از این افزونتر؟ به قول استاد مطهری: «امیرالمؤمنین با خوارج، در منتها درجه‌ آزادی و دموکراسی رفتار می‎کرد. او خلیفه است، و آنها رعیتش. هر گونه اعمال سیاستی، برایش مقدور بود. اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت‎المال قطع نکرد. به آنها نیز همچون سایر افراد می‎نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی حضرت علی علیه السلام عجیب نیست. اما، چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد.»

 

سیاست عقلانی نه شعار بلکه هدف است
حضرت علی علیه السلام در عرصه سیاست نیز اصول اخلاقی و شرعی را سرلوحه کار قرار داده و به جهان نشان می دهد که سیاست عقلانی و اخلاقی و دینی نه شعار بلکه هدف است هدفی که ما را به غایت نهایی یعنی قرب الهی و سعادت راستین رهنمون می کند.


«در این باره شواهد متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‎شود:
طه حسین در این باره می‎گوید: «علی حق آزادی را برای مردم به فراخترین معنای این کلمه می‎شناختند، و آنان را بر آنچه نمی‎پسندیدند مجبور نمی‎کردند. بلکه، هرگاه نافرمانی خدا می‎کردند یا در مقابل فرمانش می‎ایستادند یا در زمین تباهی می‎کردند، برایشان سخت می‎گرفت.»

ـ حضرت علی علیه السلام مردم را به مشارکت فعال دعوت می‎کردند، نه مشارکت انفعالی و تبعی. آنگاه که حضرت علی علیه السلام عازم نبرد صفین بودند، پس از اینکه بین مردم سخنرانی کردند و آنان را به جهاد ترغیب نمودند، گروهی به سرکردگی عبدالله بن مسعود به امام (ع) گفتند که ما با شما سوی جهاد می‎آییم اما جداگانه اردو می‎زنیم. آنگاه، در کار شما و اهل شام می‎نگریم، پس، هریک ببینیم که در پی حرام الهی یا تجاوزپیشه است با او پیکار می‎کنیم. حضرت علی علیه السلام در پاسخ فرمودند: آری، امام (ع) در شرایط حساس جنگی نه تنها چنین رفتاری را تأیید می‎کنند بلکه مخالفان چنین شیوه‎ای را خیانتکار و جبار می‎نامند.

ـ در بازگشت از صفین، گذر حضرت علی علیه السلام از محله فائشیان بود.در مسیر گذر، حرب بن شرحبیل شبامی حضرت علی علیه السلام را پیاده همراهی می‎کرد و امام سواره بود. علی علیه السلام به او فرمودند: «بازگرد که پیاده رفتن چون تویی همراه مثل من، موجب فتنه زمامدار و ذلت مؤمن است.»

ـ روزی علی علیه السلام در صفین، سرآن داشتند که برگی دیگر از دفتر عدالت بگشایند امام علیه السلام در این خطبه، سخن از حقوق متقابل مردم و حکومت می‎راندند و آن را بزرگترین حق هایی دانستند که خدایش واجب کرده است.

حضرت علی علیه السلام حقوق مردم و عدالت گستری را نه آنگاه که مترصد قدرت است، بلکه زمانی فریاد می‎کنند که در رأس حکومت قرار دارند. ناگاه، مردی از یاران که شیفته مرام علی است، زبان به تحسین امام علیه السلام می‎گشاید و در فرمانبردای‎اش پای می‎فشرد. حضرت علی علیه السلام در واکنش، تابلویی زیبا و دلربا به تصویر می‎کشد که تا همیشه تاریخ، دیدگاه حق طلب مفتون آن است:

«و در دیده مردم پارسا، زشت‎ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار و بزرگ منش شمارند، و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند. و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم، آن را وامی‎ نهادم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان، از بزرگی و بزرگواری که تنهاست او سزاوار بدان، و بسا مردم که ستایش را دوست دارند، از آن پس که در کاری کوشش آرند. لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجب ها که برگردنم باقی است ادا نمایم.»

 

و آنگاه کلام حضرت علی علیه السلام اوج می‎گیرد، می‎گوید: «پس با من چنانکه با سرکشان گویند، سخن مگویید. و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید. و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید. و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق یا رای زدن در عدالت بازمایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا در کار نفس کفایت کند که از من برآن تواناتر است.»


عدالت در روابط خارجی

در غوغای صفین، اتباع معاویه شریعه فرات را به عنوان یک موضوع استراتژیک، تصرف کردند و یاران امام (ع) را از آب باز داشتند. حضرت علی علیه السلام آنگاه که روش های مسالمت‎ جویانه، راه به جایی نبرد، اهل عراق را بر رهاسازی شریعه تشجیع کردند سرانجام، شریعه از تصرف دژخیمان معاویه آزاد شد. عراقیان در پی مقابله به مثل بودند، اما حضرت علی علیه السلام ایشان را از معامله متقابل با شامیان نهی کردند.

حضرت علی علیه السلام برآن بودند که حتی در جنگ نیز حقوق اولیه آدمیان حفظ شود. امام علیه السلام کار شامیان را تعدی و ستم دانستند. از این رو، ایشان یاوران خود را از آن منع می‎کردند.

رفتار حضرت علی علیه السلام چیزی نبود، جز تفسیر عملی آیه قرآن که می‎فرماید: چنان نباشد که زشتی عمل دیگران شما را به خروج از عدالت تهییج کند.

اندکی از ماجرای حکمیت نگذشته بود، که سران خوارج روی سوی امام علیه السلام آوردند و با گفتن شعار: «لاحکم الالله»، از علی خواستند از حکمیت توبه کند. آنگاه ـ پس از عقد معاهده آتش بس با معاویه ـ امام (ع) دوباره آهنگ جنگ کند. امام علیه السلام در پاسخ می‎گویند: «میان خودمان و آنها مکتوبی نوشته‎ایم و شرط ها نهاده‎ایم و پیمان و قرار کرده‎ایم.» و بدین ترتیب، امام علیه السلام از پیمان شکنی ابا می‎کنند. مصالح سیاسی موجب آن نمی‎شود که اصل وفای به عهد ـ حتی در مقابل دشمنان ـ زیر پا گذاشته شود.

امام علیه السلام اصالتاً علاقه‎ای به جنگ و خونریزی نداشتند، مگر آنگاه که ناگزیر می‎شدند، ایشان به سپاهیانش پیش از صفین، چنین فرمان دادند:

«با آنان مجنگید، مگر به جنگ دست یازندند… اگر به خواست خدا شکست خوردند و گریختند، آن را که پشت کرده، مکشید و کسی را که دفاع از خود نتواند آسیب مرسانید، و زخم خورده را از پا در میارید. زنان را با زدن بر میانگیزانید هر چند آبروی شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند.»


فلسفه قدرت در نگاه امیر (ع)

حال با توجه به جایگاه رفیعی که عدالت در فلسفه سیاسی امام علیه السلام دارد، می‎توان نحوه اعمال قدرت را از سوی ایشان بهتر درک و فهم کرد.
رفتارهای حکومتی امام علیه السلام بسیار قابل تأمل و درخور اندیشه است. براستی، چرا امام علیه السلام این گونه عمل می‎کردند؟ آیا همین گونه برخوردها نبود، که پایه‎های حکومتش را سست کرد؟ اگر امام علیه السلام در همان آغاز معاویه را ابقا می‎کردند و اگر طلحه و زبیر را حکومت می‎دادند، تاریخ به گونه‎أی اساساً متفاوت نبود؟ چرا امام علیه السلام به گونه‎أی رفتار می‎کردند که در حق او گفتند:علی به‎خاطر زیادی عدلش کشته شد.

بی‎شک، کردار علی (ع) و در واقع عدالت او، قاتل شخص و دولت امام علیه السلام بود. آیا امام علیه السلام چنین وضعیتی را پیش‎بینی نمی‎کردند؟ بهتر آن است که پاسخ و چرایی مطالبی از این دست را، در کلام خود امام علی علیه السلام بجوییم.

امام علی علیه السلام حکومت و قدرت را امانت می‎داند، نه مایه تمتع. طبعاً، ایشان آداب امانت را در باب قدرت جاری می‎داند. امام در خطبة شقشقیه، فلسفة حکومت را چنین بیان می‎کند: به خدایی که دانه را بشکافید و جان را آفرید، اگر بیعت‎کنندگان نبودند و یاران، حجت بر منهتمام نمی‎نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتة این کار (خلافت) را از دست می‎گذاشتم و پایانش را چون آغازش می‎انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می‎داشتم و می‎دیدید که دنیای شما را چیزی نمی‎شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی‎گذارم.

امام علی علیه السلام حکومت را نه برای حکومت و قدرت را نه به برای قدرت، بلکه برای عدالت می‎خواهد. در اندیشه امام علی علیه السلام دنیا ارزشی ندارد، جز آنکه که مزرعه آخرت است. حکومت نیز که فی حد ذاته امری دنیوی است، فاقد ارزش است مگر آنکه در خدمت اهداف عالی حیات معقول انسانی باشد.

از این رو امام علی علیه السلام با اشاره به لنگه کفشی بی‎بها می‎گوید: به خدا، این را از حکومت شما دوست‎تر می‎دارم، مگر آنکه حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.

واقعیت این است که اگر ماکیاولی درقرن پانزدهم نظریه «سیاست مبتنی بر قدرت» را ارائه می‎کند، یا اگر نیچه در قرن نوزدهم شالوده فلسفی آن را می‎ریزد و پنداشتن راستی «Truth» را به عنوان یک معیار ثابت در جهان فاقد معنا وحتی نشانه ضعف عاجزانه می‎داند، و اگر نیچه بر این باور است که راستی هر آن چیزی است که به اراده معطوف به قدرت یاری بدهد،معاویه در قرن اول عملاً چنین دیدگاه هایی را به خدمت می‎گیرد. معاویه در جنگ صفین، نماز جمعه را چهارشنبه اقامه می‎کند. وی سپاهیانی برای جنگ تربیت می‎کند، که قادر به تمییز شتر نر از شتر ماده نیستند. سعید بن مره نزد معاویه می‎رود. معاویه از او می‎پرسد: تو سعید هستی؟ سعید می‎گوید: نه من ابن‎مره‎ام. سعید، امیرالمؤمنین است.

علامه سید مرتضی عسگری می‎گوید‎: «معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود، که دین اسلام را اطاعت از خلیفه می‎دانستند.»

اما در همان دوران، امام علی علیه السلام مردم را تشویق به انتقاد می‎کند؛ چرا که اگر بنیاد سلطنت معاویه بر ستم استوار است، علی را با ستم میانه‎أی نیست. امام (ع) در این باره می‎فرمایند: «مرا فرمان می‎دهید تا پیروزی را بجویم، به ستم کردن دربارة آن که والی اویم؟ به خدا نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره‎أی در آسمان پی‎ ستاره‎ای می‎روم.»
امام علی علیه السلام در مقام مقایسه دوگونه سیاست علوی و اموی می‎فرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان‎شکنی ناخوشایند نمی‎نمود، زیرکتر از من کسی نبود. اما هر پیمان‎شکنی، به گناه برانگیزاند،. و هر چه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز، پیمان‎شکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته.)

در شورای شش‎نفره خلافت پس از عمر، عبدالرحمن بن عوف به امام علی علیه السلام رو می‎کند و می‎گوید: با توبیعت می‎کنم به شرط عمل به کتاب خدا، سنت رسول (ص) و سیره شیخین (ابوبکر و عمر). اما امام علی علیه السلام از پذیرش سومی سرباز می‎زند. آنگاه، عبدالرحمن بن عوف شروط را بر عثمان عرضه می‎کند، که او آنها را قبول می‎کند. آیا امام علی علیه السلام نمی‎توانست. با دروغی مصلحت‎آمیز، حکومت حق را بر پا سازد؟ امام علی علیه السلام بر آن بودند که اساساً نمی‎‎توان به حقیقت، جز به طریق حق نائل شد، و نمی‎توان کاخ عدالت را بر بنیاد سست ظلم بر پا کرد. » (ر.ک: قدرت و عدالت در سیاست علوی، دین پرستی صالح، فائز ).

 

جز به یاد او نجنبد میل من              نیست جز عشق احد سر خیل من

 از علی آموز اخلاص عمل              شیر حق را دان مطهر از دغل

 

پایان پیام /
 

کد خبر 160976

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha