خبرگزاری شبستان : عقل بشر در تمامی ابعاد به امداد الهی نیازمند است و توان رسیدگی به تمام ابعاد این مسئله را ندارد لذا در کنار عقل امدادهای الهی از طریق وحی، پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) این نقیصه را بر طرف کرده و راه را برای وصول به غایت حقیقی و سعادت راستین هموار می سازد.
امام علی علیه السلام - امیر مومنان - علی رغم مشکلات فراوانی که در امر خلافت پیش رو داشت اما اندیشه سیاسی اسلامی را به بشریت عرضه کرد. حق مدیریت اجرائی و رهبری جامعه اسلامی در بعد عملی به واسطه غصب خلافت از امام علی علیه السلام سلب شد اما در بعد علمی جهان از نور ایشان بی بهره نبود و سخنان و سیره و رفتار حضرت (ع)راه را برای شناخت عدالت حقیقی و فلسفه سیاسی اسلام راستین روشن ساخت.
در یادداشت قبل برخی از اضلاع فلسفه قدرت و سیاست نزد امام علی علیه السلام ارائه شد و در این یادداشت به اضلاع دیگر این اندیشه اشاره می شود. شناخت فلسفه قدرت و سیاست نزد امام علی علیه السلام منوط به شناخت عدالت الهی است یعنی اجرای عدالت بر اساس موازین الهی که غایت آن قرب حضرت حق است.
علی (ع) و مخالفان حکومتی
مارقان، از مهمترین مخالفان سیاسی امام علی علیه السلام بودند که دو ویژگی، آنان را از دیگران متمایز کرده بود:
1. خوارج مخالفان داخلی بودند، و حضور ایشان در کوفه محسوس بود.
2. دیدگاه خوارج دیدگاهی عامه پسند بود؛ به طوری که عوام به راحتی آن را میپذیرفتند.
برخورد امام علی علیه السلام در مقابل ایشان، بسیار عبرتآموز و در خور تأمل است.حضرت علی علیه السلام حتی در مواجه با این قوم نادان نیز از اعتدال و موازین شرع و عدالت خارج نمی شوند و گام به گام بر اساس آموز ه های قرآنی به پیش می روند. ایشان با تبیین دقیق آیات قرآن از بدعت و افراط و تنگ نظری خوارج مردم را آگاه می سازند.
امام علیه السلام خطاب به خوارج میفرمودند: شما را نزد ما سه حق است: نخست، اقامه نماز در این مسجد، دوم، سهم شما از بیتالمال، مادام که مقابل دشمن در صف عموم مسلمانان باشید، و سوم، حق حیات شما تا آنگاه که حیات دیگران را متعرض نشوید.
با آنکه خوارج از هیچ کوششی در مخدوش کردن چهره درخشان علی و سست کردن پایههای حکومت او دریغ نمیکردند، اما علی (ع) ایشان را از حضور در اجتماعات عمومی مانع نمیشدند، آنان را از حقوق شهروندی و برخوردار از بیتالمال محروم نمیکردند، و حق مخالفت سیاسی آنان ـ البته با حکومت حق ـ را مانع حق خداداد حیات نمیدانستند. صحنهای از موضع خوارج در مقابل علی ، خود گویای واقعیات است.
خوارج، علی را کافر میپنداشتند و علیرغم حضور در مسجد، در نماز به او اقتدا نمیکردند. روزی ابنکوا، از سران خوارج، هنگامی که امام علی علیه السلام پیشاپیش مردم به نماز ایستاده بودند، به عنوان کنایه آیهای از قرآن را تلاوت کردکه مضمون آن چنین بود: “اگر شرک ورزی تمام اعمال نیکت را نادیده می انگاریم”، و بدین ترتیب به حضرت به کنایه گفت که آلوده شرک شده است.
پس صبر پیشه نمایید و بدانید که وعده الهی حق است
امام با شنیدن صدای قرآن، به حکم«چون قرآن تلاوت شود سکوت پیشه سازید و گوش فرادهید» سکوت کردند. ابن کوا آیه را تکرار کرد، و باز امام علی علیه السلام سکوت پیشه کردند. آنگاه که ابنکوا به قصد برهم زدن نماز آیه را چندبار تکرار کرد، امام علی علیه السلام این آیه را خواندند: پس صبر پیشه نمایید و بدانید که وعده الهی حق است. آنگاه، امام علیه السلام به نماز ادامه داد.
امام در کلامی دیگر خطاب با یارانش، شیوه برخورد با خوارج را اینگونه بیان میکنند: هرگاه که زبان از کلام بازداشتند، سکوت پیشه میکنیم (ع). اگر سخن گفتن آغاز کردند، به محاجه روی میآوریم. و اگر دست به شورش یازیدند، ناگزیر قتال میکنیم.
تحمل مخالف و تضمین حقوق او، از این افزونتر؟ به قول استاد مطهری: «امیرالمؤمنین با خوارج، در منتها درجه آزادی و دموکراسی رفتار میکرد. او خلیفه است، و آنها رعیتش. هر گونه اعمال سیاستی، برایش مقدور بود. اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد. به آنها نیز همچون سایر افراد مینگریست. این مطلب در تاریخ زندگی حضرت علی علیه السلام عجیب نیست. اما، چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد.»
سیاست عقلانی نه شعار بلکه هدف است
حضرت علی علیه السلام در عرصه سیاست نیز اصول اخلاقی و شرعی را سرلوحه کار قرار داده و به جهان نشان می دهد که سیاست عقلانی و اخلاقی و دینی نه شعار بلکه هدف است هدفی که ما را به غایت نهایی یعنی قرب الهی و سعادت راستین رهنمون می کند.
«در این باره شواهد متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
طه حسین در این باره میگوید: «علی حق آزادی را برای مردم به فراخترین معنای این کلمه میشناختند، و آنان را بر آنچه نمیپسندیدند مجبور نمیکردند. بلکه، هرگاه نافرمانی خدا میکردند یا در مقابل فرمانش میایستادند یا در زمین تباهی میکردند، برایشان سخت میگرفت.»
ـ حضرت علی علیه السلام مردم را به مشارکت فعال دعوت میکردند، نه مشارکت انفعالی و تبعی. آنگاه که حضرت علی علیه السلام عازم نبرد صفین بودند، پس از اینکه بین مردم سخنرانی کردند و آنان را به جهاد ترغیب نمودند، گروهی به سرکردگی عبدالله بن مسعود به امام (ع) گفتند که ما با شما سوی جهاد میآییم اما جداگانه اردو میزنیم. آنگاه، در کار شما و اهل شام مینگریم، پس، هریک ببینیم که در پی حرام الهی یا تجاوزپیشه است با او پیکار میکنیم. حضرت علی علیه السلام در پاسخ فرمودند: آری، امام (ع) در شرایط حساس جنگی نه تنها چنین رفتاری را تأیید میکنند بلکه مخالفان چنین شیوهای را خیانتکار و جبار مینامند.
ـ در بازگشت از صفین، گذر حضرت علی علیه السلام از محله فائشیان بود.در مسیر گذر، حرب بن شرحبیل شبامی حضرت علی علیه السلام را پیاده همراهی میکرد و امام سواره بود. علی علیه السلام به او فرمودند: «بازگرد که پیاده رفتن چون تویی همراه مثل من، موجب فتنه زمامدار و ذلت مؤمن است.»
ـ روزی علی علیه السلام در صفین، سرآن داشتند که برگی دیگر از دفتر عدالت بگشایند امام علیه السلام در این خطبه، سخن از حقوق متقابل مردم و حکومت میراندند و آن را بزرگترین حق هایی دانستند که خدایش واجب کرده است.
حضرت علی علیه السلام حقوق مردم و عدالت گستری را نه آنگاه که مترصد قدرت است، بلکه زمانی فریاد میکنند که در رأس حکومت قرار دارند. ناگاه، مردی از یاران که شیفته مرام علی است، زبان به تحسین امام علیه السلام میگشاید و در فرمانبردایاش پای میفشرد. حضرت علی علیه السلام در واکنش، تابلویی زیبا و دلربا به تصویر میکشد که تا همیشه تاریخ، دیدگاه حق طلب مفتون آن است:
«و در دیده مردم پارسا، زشتترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار و بزرگ منش شمارند، و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند. و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم، آن را وامی نهادم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان، از بزرگی و بزرگواری که تنهاست او سزاوار بدان، و بسا مردم که ستایش را دوست دارند، از آن پس که در کاری کوشش آرند. لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجب ها که برگردنم باقی است ادا نمایم.»
و آنگاه کلام حضرت علی علیه السلام اوج میگیرد، میگوید: «پس با من چنانکه با سرکشان گویند، سخن مگویید. و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید. و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید. و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق یا رای زدن در عدالت بازمایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا در کار نفس کفایت کند که از من برآن تواناتر است.»
عدالت در روابط خارجی
در غوغای صفین، اتباع معاویه شریعه فرات را به عنوان یک موضوع استراتژیک، تصرف کردند و یاران امام (ع) را از آب باز داشتند. حضرت علی علیه السلام آنگاه که روش های مسالمت جویانه، راه به جایی نبرد، اهل عراق را بر رهاسازی شریعه تشجیع کردند سرانجام، شریعه از تصرف دژخیمان معاویه آزاد شد. عراقیان در پی مقابله به مثل بودند، اما حضرت علی علیه السلام ایشان را از معامله متقابل با شامیان نهی کردند.
حضرت علی علیه السلام برآن بودند که حتی در جنگ نیز حقوق اولیه آدمیان حفظ شود. امام علیه السلام کار شامیان را تعدی و ستم دانستند. از این رو، ایشان یاوران خود را از آن منع میکردند.
رفتار حضرت علی علیه السلام چیزی نبود، جز تفسیر عملی آیه قرآن که میفرماید: چنان نباشد که زشتی عمل دیگران شما را به خروج از عدالت تهییج کند.
اندکی از ماجرای حکمیت نگذشته بود، که سران خوارج روی سوی امام علیه السلام آوردند و با گفتن شعار: «لاحکم الالله»، از علی خواستند از حکمیت توبه کند. آنگاه ـ پس از عقد معاهده آتش بس با معاویه ـ امام (ع) دوباره آهنگ جنگ کند. امام علیه السلام در پاسخ میگویند: «میان خودمان و آنها مکتوبی نوشتهایم و شرط ها نهادهایم و پیمان و قرار کردهایم.» و بدین ترتیب، امام علیه السلام از پیمان شکنی ابا میکنند. مصالح سیاسی موجب آن نمیشود که اصل وفای به عهد ـ حتی در مقابل دشمنان ـ زیر پا گذاشته شود.
امام علیه السلام اصالتاً علاقهای به جنگ و خونریزی نداشتند، مگر آنگاه که ناگزیر میشدند، ایشان به سپاهیانش پیش از صفین، چنین فرمان دادند:
«با آنان مجنگید، مگر به جنگ دست یازندند… اگر به خواست خدا شکست خوردند و گریختند، آن را که پشت کرده، مکشید و کسی را که دفاع از خود نتواند آسیب مرسانید، و زخم خورده را از پا در میارید. زنان را با زدن بر میانگیزانید هر چند آبروی شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند.»
فلسفه قدرت در نگاه امیر (ع)
حال با توجه به جایگاه رفیعی که عدالت در فلسفه سیاسی امام علیه السلام دارد، میتوان نحوه اعمال قدرت را از سوی ایشان بهتر درک و فهم کرد.
رفتارهای حکومتی امام علیه السلام بسیار قابل تأمل و درخور اندیشه است. براستی، چرا امام علیه السلام این گونه عمل میکردند؟ آیا همین گونه برخوردها نبود، که پایههای حکومتش را سست کرد؟ اگر امام علیه السلام در همان آغاز معاویه را ابقا میکردند و اگر طلحه و زبیر را حکومت میدادند، تاریخ به گونهأی اساساً متفاوت نبود؟ چرا امام علیه السلام به گونهأی رفتار میکردند که در حق او گفتند:علی بهخاطر زیادی عدلش کشته شد.
بیشک، کردار علی (ع) و در واقع عدالت او، قاتل شخص و دولت امام علیه السلام بود. آیا امام علیه السلام چنین وضعیتی را پیشبینی نمیکردند؟ بهتر آن است که پاسخ و چرایی مطالبی از این دست را، در کلام خود امام علی علیه السلام بجوییم.
امام علی علیه السلام حکومت و قدرت را امانت میداند، نه مایه تمتع. طبعاً، ایشان آداب امانت را در باب قدرت جاری میداند. امام در خطبة شقشقیه، فلسفة حکومت را چنین بیان میکند: به خدایی که دانه را بشکافید و جان را آفرید، اگر بیعتکنندگان نبودند و یاران، حجت بر منهتمام نمینمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتة این کار (خلافت) را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری میداشتم و میدیدید که دنیای شما را چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم.
امام علی علیه السلام حکومت را نه برای حکومت و قدرت را نه به برای قدرت، بلکه برای عدالت میخواهد. در اندیشه امام علی علیه السلام دنیا ارزشی ندارد، جز آنکه که مزرعه آخرت است. حکومت نیز که فی حد ذاته امری دنیوی است، فاقد ارزش است مگر آنکه در خدمت اهداف عالی حیات معقول انسانی باشد.
از این رو امام علی علیه السلام با اشاره به لنگه کفشی بیبها میگوید: به خدا، این را از حکومت شما دوستتر میدارم، مگر آنکه حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.
واقعیت این است که اگر ماکیاولی درقرن پانزدهم نظریه «سیاست مبتنی بر قدرت» را ارائه میکند، یا اگر نیچه در قرن نوزدهم شالوده فلسفی آن را میریزد و پنداشتن راستی «Truth» را به عنوان یک معیار ثابت در جهان فاقد معنا وحتی نشانه ضعف عاجزانه میداند، و اگر نیچه بر این باور است که راستی هر آن چیزی است که به اراده معطوف به قدرت یاری بدهد،معاویه در قرن اول عملاً چنین دیدگاه هایی را به خدمت میگیرد. معاویه در جنگ صفین، نماز جمعه را چهارشنبه اقامه میکند. وی سپاهیانی برای جنگ تربیت میکند، که قادر به تمییز شتر نر از شتر ماده نیستند. سعید بن مره نزد معاویه میرود. معاویه از او میپرسد: تو سعید هستی؟ سعید میگوید: نه من ابنمرهام. سعید، امیرالمؤمنین است.
علامه سید مرتضی عسگری میگوید: «معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود، که دین اسلام را اطاعت از خلیفه میدانستند.»
اما در همان دوران، امام علی علیه السلام مردم را تشویق به انتقاد میکند؛ چرا که اگر بنیاد سلطنت معاویه بر ستم استوار است، علی را با ستم میانهأی نیست. امام (ع) در این باره میفرمایند: «مرا فرمان میدهید تا پیروزی را بجویم، به ستم کردن دربارة آن که والی اویم؟ به خدا نپذیرم تا جهان سرآید و ستارهأی در آسمان پی ستارهای میروم.»
امام علی علیه السلام در مقام مقایسه دوگونه سیاست علوی و اموی میفرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمانشکنی ناخوشایند نمینمود، زیرکتر از من کسی نبود. اما هر پیمانشکنی، به گناه برانگیزاند،. و هر چه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز، پیمانشکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته.)
در شورای ششنفره خلافت پس از عمر، عبدالرحمن بن عوف به امام علی علیه السلام رو میکند و میگوید: با توبیعت میکنم به شرط عمل به کتاب خدا، سنت رسول (ص) و سیره شیخین (ابوبکر و عمر). اما امام علی علیه السلام از پذیرش سومی سرباز میزند. آنگاه، عبدالرحمن بن عوف شروط را بر عثمان عرضه میکند، که او آنها را قبول میکند. آیا امام علی علیه السلام نمیتوانست. با دروغی مصلحتآمیز، حکومت حق را بر پا سازد؟ امام علی علیه السلام بر آن بودند که اساساً نمیتوان به حقیقت، جز به طریق حق نائل شد، و نمیتوان کاخ عدالت را بر بنیاد سست ظلم بر پا کرد. » (ر.ک: قدرت و عدالت در سیاست علوی، دین پرستی صالح، فائز ).
جز به یاد او نجنبد میل من نیست جز عشق احد سر خیل من
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
پایان پیام /
نظر شما