به گزارش خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، قرارداد صلحی میان امام حسن(ع) دومین امام شیعیان و معاویه فرزند ابوسفیان، که در سال ۴۱ قمری بسته شد. این توافقنامه بعد از جنگی صورت گرفت که بر اثر زیادهخواهی معاویه و خودداری او از بیعت با امام حسن(ع) به عنوان خلیفه مسلمانان روی داد. گفتهاند که خیانت برخی سرداران سپاه امام حسن(ع)، حفظ مصلحت مسلمانان، حفظ جان شیعیان و خطر خوارج از دلایل تن دادن امام حسن(ع) به این صلح بوده است. بنابر این صلحنامه، حکومت از امام حسن(ع) به معاویه واگذار میگشت. صلح چند شرط داشت که از مهمترین آنها منع معاویه از تعیین جانشین پس از خود، خودداری از توطئه علیه امام حسن(ع) و حفظ جان مسلمانان بود. با این حال، معاویه به هیچیک از شرط ها عمل نکرد. لذا در این خصوص و به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع) با حجت الاسلام «قاسم خانجانی» استاد تاریخ اسلام گفت و گویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.
علت صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه چه بود ؟
در صورتی که صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه با همه ابعادش مورد بررسی قرار گیرد، هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ مبانی اعتقادی و کلامی شبهه و ابهامی باقی نخواهد ماند. ضمن اینکه امام حسن مجتبی (ع) در آن مقطع زمانی بهترین اقدام و تصمیم گیری را در مورد صلح با معاویه داشتند و این اقدام و تسلیم حضرت سبب ماندگاری شیعیان و زمینه ساز قیام ابا عبدالله (ع) در کربلا بوده است.
ضمن اینکه هم به لحاظ کلامی و اعتقادی هم به لحاظ رفتار ائمه (ع) ثابت شده است که ائمه (ع) بر اساس مصلحت زمان خودشان و مصلحت شیعیان و اقتضای آن زمان اقدام و رفتار کردند و هر کدام در جایگاه خودشان درست و دقیق همان کاری را انجام دادند که باید می دادند و این تفاوت رفتاری و تفاوت در شکل و مدل کنش ها و رفتارهای سیاسی اهل بیت (ع) دال بر تفاوت اعتقادی یا تفاوت روحیات شخصی ائمه (ع) نیست بلکه تفاوت شرایط سیاسی عامل اصلی این تفاوت در رفتار اهل بیت (ع) است لذا این مسئله را باید مورد توجه داشته باشیم.
بر همین اساس است که اولا در روایات گفته شده است «کلهم نور واحد» همه اینها یک نور و حقیقت هستند و وقتی دوران های مختلفی را در کنار هم قرار می دهیم گویی یک انسان در طول 250 سال زندگی کرده و به تناسب شرایط مختلف، اقدامات و رفتارهای مختلفی را از خود نشان داده، همچنان که رفتار یک انسان معمولی در طول عمر 50-60 ساله اش یکسان و دقیقا منطبق بر یک اصل نیست بلکه به تناسب زمان های مختلف از جوانی تا کهنسالی ممکن است در ارتباط با افراد، گروه ها و حوادث مختلف، تصمیمات مختلفی بگیرد و رفتارهای مختلفی از خود نشان دهد لذا این یک روال عادی و معمولی است؛ همچنان که مقام معظم رهبری با این نگاه دوره های مختلف ائمه (ع) را تحلیل کردند و کتاب انسان 250 ساله آقا معلول این نگاه و تفکر بود.
از زمان پیامبر اکرم (ص) تا امام یازدهم که کنش ها و رفتارهای مختلفی داشتند، ما باید اینها را در یک بستر بینیم که زمان های مختلف اقتضای رفتارهای مختلف را دارد لذا بر همین اساس هر کدام از ائمه (ع) اگر جای امام دیگری بودند، همان کاری را می کردند که آن امام انجام داده بود. اگر امام حسین (ع) در جای امام حسن مجتبی (ع) بودند، دقیقا همان اقدام را انجام می دادند یا امام حسن مجتبی (ع) یا هر امام دیگری که جای امام حسین (ع) بودند همان کاری را که ابا عبدالله الحسین (ع) انجام دادند، انجام می دادند. این به لحاظ فکری، اعتقادی و مبنای حرکت امام حسن مجتبی (ع) است.
شما به لحاظ تاریخی چگونه صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه را بررسی می کنید؟
به لحاظ تاریخی در صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه چند عامل تاثیرگذار وجود داشت که دو عامل اصلی از ناحیه خود مردم بود لذا یکی از مهمترین عوامل، عدم حمایت و عدم وفاداری مردم به تعهدات و گرایش به آسایش و راحت طلبی آنها بود. بعد از شهادت امیرالمومنین (ع)، معاویه تصمیم به تصاحب قدرت گرفت و با وجود اینکه در شام قدرت را در دست داشت اما به این مقدار اکتفا نمی کرد و به نوعی درصدد تصاحب قدرت در کل جهان اسلام بود و لذا به سمت عراق رفت و به حجاز هم نظر داشت و از همان ابتدا بعد از شهادت حضرت علی (ع) دسیسه ها و توطئه هایی که در ذهن داشت را برای تصاحب قدرت به طور کامل آغاز کرد.
معاویه امام حسن مجتبی (ع) را وادار به جنگ کرد
شاید اگر این اقدامات معاویه که منجر به لشکرکشی به عراق شد، صورت نمی گرفت امام حسن مجتبی (ع) هم با این سرعت وارد جنگ با معاویه نمی شد اما معاویه به نوعی امام حسن مجتبی (ع) را وادار به جنگ نمود. طبیعتا وقتی حضرت دیدند که معاویه حرکت کرده و به دنبال چنین هدفی است، نمی توانستند ساکت بنشیند و هیچ اقدامی انجام ندهند لذا اولین کار حضرت ، مشورت و نظرخواهی از بزرگان، اصحاب و افراد برجسته اطراف خود بود که با تبیین شرایط موجود، همه آماده حمایت از امام حسن مجتبی (ع) حتی در صورت جنگ شدند.
امام حسن مجتبی (ع) بعد از آگاهی از هدف معاویه جایی بنام «قرارگاه نخیله» را برای تجمع نیروهای آماده خود برای مبارزه با معاویه مشخص کرد. اما در ضمن کار شرایطی پیش آمد که منجر به خیانت برخی از فرماندهان شد و با توطئه ها و وعده وعیدهای معاویه به نوعی کار به نتیجه نرسید. یعنی نیروهایی که در نخیله آماده شده بودند و بایستی به امر امام حسن مجتبی (ع) اقدام می کردند، در زمان عمل با وعده هایی که معاویه به آنها داده بود، بخش زیادی از افراد از لشکر جدا شدند و به امام حسن مجتبی (ع) خیانت نمودند و از سوی دیگر به لحاظ فکری و روحی چنان برخی از آنها تحت تاثیر قرار گرفته بودند که حتی به امام حسن مجتبی (ع) حمله کرده و زخمی اش نمودند. ضمن اینکه معاویه با ترفندهای مختلف «عبیدالله بن عباس» را که یکی از فرماندهان امام حسن مجتبی (ع) بود به سمت خود جلب کرد این در حالی بود که معاویه قبلا دو تا از فرزندان او را به قتل رسانده بود اما به قدری شدت وسوسه های مالی معاویه فراگیر و جدی بود که حتی او نیز فریب خورد و با هشت هزار نیرو از 12 هزار نیروی امام حسن مجتبی (ع) از سپاه حضرت جدا شد و یکی از عوامل بسیار مهم متقاعد شدن حضرت برای صلح با معاویه همین مساله بود.
وقتی امام حسن مجتبی (ع) دیدند که شرایط این گونه است و از دست دادن نیروها و خیانت برخی از فرماندهان و گرایش شدید عده زیادی از نیروها به معاویه، سبب سست شدن نیروها و حتی عدم توان مقابله با معاویه می شود لذا حضرت در مورد مصالحه و صلحی که از ناحیه معاویه پیشنهاد شده بود جدی تر فکر کردند اما معاویه با وجود همه توطئه هایی که انجام داده بود باز خوف روبرو شدن با سپاه امام حسن مجتبی (ع) را داشت لذا معاویه پیشنهاد صلح را بی قید و شرط مطرح کرد و امام نیز پذیرفت ولی معاویه بعدها به هیچ کدام از بندهای صلح نامه عمل نکرد و این مسئله بسیار مهمی بود که منجر به این کار شد.
چرا وقتی امام حسن مجتبی (ع) دیدند که معاویه به هیچ کدام از بندهای صلح نامه عمل نکردند، مجدد اقدامی در قبال وی نکردند؟
امام حسن مجتبی (ع) به دلیل ناکارآمدی نیروها و دوری آنها از مبارزه مستقیم و رفتن در دامن معاویه عملا دیگر توان جمع آوری نیرو برای مقابله مجدد با معاویه را نداشتند. حتی امام در جواب اعتراض برخی از نیروها حفظ جان شیعیان را عنوان کردند و فرمودند با ادامه جنگ کسی از شعیان باقی نمی ماند.
حجربنعدی نخستین کسی بود که نزد امام حسن (ع) رفت و به این صلح اعتراض کرد. حضرت فرمود: «من دیدم میل و رغبت بیشتر مردم بر صلح است و جنگ را خوش نمیدارند و دوست نمیدارم آنان را به کاری که ناخوش دارند مجبور کنم و برای این صلح کردم که شیعیان مخصوص ما از کشته شدن محفوظ بمانند و مصلحت دیدم این جنگها را به هنگام دیگری موکول کنم و خداوند متعال را هر روز شأنی است.»
اینجا این امر بین دو مسئله مخیر بود که امام حسن مجتبی (ع) جنگ را به گونه ای ادامه دهند که حتی اگر همه شیعیان به قتل رسیدند، جنگ ادامه پیدا کند یا به یک صلحی که باعث حفظ جان عده ای از شیعیان باشد که اگر قرار شد در آینده قیام دیگری صورت بگیرد برای جنگیدن و حمایت از امام بعدی نیرویی وجود داشته باشد طبیعتا حضرت گزینه دوم را انتخاب نمودند که مشخص شد کاملا هم گزینه درستی بوده به جهت اینکه تعدادی از شیعیان باقی ماندند و در کربلا نزد امام حسین (ع) بودند و همین اندک افراد ثابت قدم، حماسه ای در کربلا رقم زدند که بازتاب جهانی داشته ، دارد و تا قیامت هم آثارش را خواهیم دید.
لذا اگر امام حسن مجتبی (ع) در آن زمان اصرار بر جنگ می کردند و با آن جنگ همان طور که خودشان فهمیده بودند همه شیعیان کشته می شدند، طبیعتا اصلا زمینه چنین قیامی برای امام حسین (ع) فراهم نمی شد و این مسئله بسیار مهمی است که ما باید به آن توجه داشته باشیم ضمن اینکه اگر سایر ائمه هم بودند، قطعا صلح می کردند.
نظر شما