به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ ۱۳ جمادی الثانی، سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها است؛ بانویی که همه ما با نام او، عشق و علاقه اش به سیدالشهداء، فدا کردن پسرانش در کربلا و... آشنا هستیم.
نام حضرت ام البنین سلام الله علیها در میان اهل معنا و معرفت اما تداعی توسل های مجرب نیز هست.
با توجه به انتساب این روز به وفات آن بانوی باشجاعت و باشهامت و وفادار، به هنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا انتخاب شده است.
مادران و همسران شهدای انقلاب اسلامی هم با الگوگیری از زنان تاریخ ساز در اسلام از جمله حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب، ام البنین، رباب و... صلوات الله علیهم اجمعین، خود الگویی برای سایر زنان جامعه اسلامی شدند.
جستاری در تاریخ معاصر ایران نشان می دهد چه در دوران خفقان ستمشاهی برای مبارزه با ظلم و چه در دوران انقلاب و بعد هم دفاع مقدس و... تا امروز در دفاع از حرم؛ این مادران و همسران همواره به مقتضای زمانه خویش نقش آفرین بوده اند.
به بهانه همین روز، با دادستان عمومی و انقلاب کرمان و به اتفاق مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران راهی خانه همسر یک شهید می شویم؛ شهیدی که برای اولین بار نام او را می شنوم که عجیب و غیر طبیعی هم نیست وقتی استان بیش از ۶ هزار و ۵۰۰ شهید دارد و نام خیلی از شهدا را هم هنوز نمی دانیم.
فضا خیلی خبری و رسمی نیست؛ ساده و صمیمی، آنقدر که فقط ما دو خبرنگار حاضر در برنامه بین صحبت های صمیمی حضار و هنگام تعارف کردن چای و میوه و شیرینی، سئوالات خود را می پرسیم تا دست خالی نرویم.
فوزیه رئیسی، همسر شهید رمضان شریف زاده، از نحوه آشنایی و ازدواج شان می گوید: اول انقلاب آمد کرمانشاه، پسرخاله من فرمانده اش بود؛ مرا دیده بود و موضوع را به پسرخاله ام گفته بود؛ اما او تأکید کرده بود که کُردها و کرمانی ها به هم نمی خورند.
پسرخاله ام این را هم گفته بود که کار سخت است و کُردها به او زن نمی دهند اما بالاخره شد و من اصلاً نمی دانستم کرمان کجا هست که اگر می دانستم، نمی آمدم، پشیمان شدم که چرا آمدم) خنده خانم رئیسی و حضار)
سال ۱۳۵۹ ازدواج کردیم، مرد خیلی خوبی بود، اولین فرزندمان، مریم سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد؛ علیرضا ۶۱، مژگان ۶۵ و فرشته سال ۱۳۷۰؛ هر وقت جبهه می رفت، به من می گفت با خدا باش! بچه ها را بزرگ کن، حواست به پدر و مادر من هم باشد، به آنان رسیدگی کن! هر کجا خواستی باش چه کرمان چه کرمانشاه اما هوای پدر و مادرم را داشته باش.
خانم رئیسی همین حالا هم که پس از گذشت سالها سفارش همسرش نسبت به والدین را بازگو می کند، به گریه می افتد و می گوید من در این شهر هیچکس را ندارم و آنان ندیم من بودند؛ مادرشوهرم البته بلوچ بود و مثل من در اینجا غریب و تنها؛ خدا رحمت شان کند.
وی می افزاید: با اینکه سواد ندارم اما بچه ها را خوب بزرگ کردم و همه به جای خوبی رسیدند؛ خاک کرمان هم ما را گرفت و همین جا ماندیم.
همسر شهید شریف زاده می افزاید: یکبار که خیلی از مشکلات و سختی ها ناراحت بودم، او را در خواب دیدم و گفتم خوب ما را تنها گذاشتی و رفتی! دست روی سرم کشید و گفت من شبانه روز پیش تو هستم؛ آنقدر این صحنه واقعی بود که وقتی بیدار شدم، فکر می کردم واقعاً آمده به خانه.
مریم، دختر بزرگ شهید می گوید: پای مصنوعی بابا را به یادگار نگه داشتیم؛ او ابتدا سال ۶۵ که راننده تانک بود دچار سوختگی شد با این حال مجدد جبهه رفت و در سال ۶۸ دچار شیمایی شد و در ۷۱ به شهادت رسید.
همسر شهید مجدد سخنان خود را ادامه می دهد: حاج قاسم تا وقتی بود، هوای ما را خیلی داشت؛ یادم هست یک بار دیدم در کوچه ما که ۳۶ خانواده شهید بودیم، یک سرباز آمده و با بچه ها بازی می کند و دست روی سر آنها می کشد و به بچه ها خوراکی می دهد.
چون کلاه داشت متوجه نمی شدم چه کسی است؛ پرسیدم شما که هستید؟ گفت: من سرباز و نوکر شما.
گفتم کلاهت را بردار ببینم که هستی؟ وقتی متوجه شدم حاج قاسم است گفتم در این کوچه ۳۶ خانواده شهید زندگی می کند و ما شب ها می ترسیم؛ گفت نترسید! از امشب دو سرباز می گذارم که در این کوچه کشیک بدهند و بعد هم شماره تلفن خودش را داد و گفت هر وقت کاری داشتید بگویید.
مهدی بخشی، دادستان کرمان خطاب به همسر شهید می گوید: حالا من نوکر شما هستم؛ هر امری داشتید بنده در خدمت هستم.
وی می افزاید: اگر این جانفشانی و ایثارگری ها نبود وضعیت ما بدتر از عراق و دیگر جاها بود.
بخشی با تأکید بر اینکه در برابر خانواده شهدا نباید بی تفاوت بود؛ اظهار می کند: تشکیل پرونده قضایی در هر خانواده ای وجود دارد اما بنیاد شهید پرونده های قضایی خانواده شهدا را به ما معرفی کند که هر کاری از دستمان برآید با همه توان آن را انجام می دهیم.
این روزها که در آستانه نزدیک شدن به ایام سالگرد حاج قاسم هستیم، خوب است یاد کنیم از سبک و سیره ایشان در مواجهه با خانواده های معظم شهدا به ویژه مادران و همسران شهدا؛ حاج قاسم در مواجهه با مادران شهدا روش خاص خودش را داشت؛ از خم شدن و بوسیدن پای آنان و چادرشان تا تماس های تلفنی در اوج جنگ سوریه با داعش، او هیچگاه از مادران شهدا غافل نبود.
حجت الاسلام علیدادی سلیمانی، نماینده ولی فقیه در استان بارها این خاطره را نقل کرده است که یکبار که با حاج قاسم در هواپیما همسفر بودند، او متوجه پیرزنی می شود که احتمال می داده شاید مادر شهید است و تا زمانی که از او سئوال نکرد، خیالش آسوده نشد.
همسر شهید محمد جمالی از سرداران شهید مدافع حرم هم می گوید: حاج قاسم همیشه به ما سر می زد اما وقتی زنگ خانه را می زد، سئوال می کرد « اجازه دارم وارد شوم؟ وقتی هم وارد می شد، می پرسید: من کجا باید بنشینم؟» و من بعدها در روایات خواندم که هنگام ورود به منزل دیگران باید اینگونه بود.
نظر شما